eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
752 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃بنازم ماه شعبان را که با شادی قرین باشد 🍃🌷🍃در او میلاد عباس علیه السلام و حسین علیه السلام و ساجدین باشد 🍃🌼🍃 اعیاد شعبانیه را به همه مسلمانان شادباش می گویم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CVBp6RAACD9VgTXwHfbK5XlpH_lEcUKFx8RicKgAC-gcAAjKHYFKIal7vs8-x3x4E.mp3
6.99M
🌸 (ع) حبل المتینو ببینید ماه زمین و ببینید آی عاشقا آقا زاده ام البنین و ببینید اسمش با شیدایی گره خورده دل عالمی رو برده طفلی که خوابیده تو گهواره خوده حیدر کراره ذکر خدا رو لبهاشه ای جانم حسین محو دستاشه ای جانم چقدر شبیه باباشه ای جانم ای جانم ابالفضل جانانم ابالفضل **** دست کریمه حسینه فوز عظیمه حسینه اسمش ب بسم الله الرحمن الرحیم حسینه دستم به سمت حرمش بالاست شده قبله من عباس هستم اگر بنده عباسم پناهنده به عباسم غرق ستاره گیسوشه ای جانم بهشت تاری از موشه ای جانم ماه دیار شیش گوشه ای جانم ای جانم ابالفضل جانانم ابالفضل **** هستم گدای ابالفضل جانم فدای ابالفضل پر میزنه قلب من برا دولت سرای ابالفضل یارا زدی شعله تو بر جانم پریشان پریشانم جانا دوباره منه ناقابل دخیلم یا ابوفاضل شیر حیدر کراره ای جانم تا محشر علمداره ای جانم خدا خیلی دوسش داره ای جانم. 🎤
🌺تا روز محشر پرچمت بالاست عباس 💐مدیون کام خشک تو دریاست عباس 🌸گرچه به ظاهر مادرت امّ البنین است 💐اما به باطن مادرت زهراست عباس 🌺پشت و پناه اهل بیتی یا اباالفضل 💐دلگرم نامت زینب کبراست عباس ❣️ (ع)✨❣️ مبارڪـ_بارد✨❣️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الحمد لله الذی خلق الحسین♥️ | وَ الشِّفاَّءَ فى تُرْبَتِهِ  |🌱 جــهان، اقیانوسِ درد است و ... تُربـتَت درمـــان ! أدْرکْنـــا یا سَفينَةَ النَّجاة ... ❤️ ❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋5 صلوات 🦋برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
قسمت شصت و هفتم داستان دنباله دار : 46 تماس بی پاسخ  نزدیک نیمه شب بود که به حال اومدم … سرگیجه ام قطع شده بود … تبم هم خیلی پایین اومده بود … اما هنوز به شدت بی حس و جون بودم … از جا بلند شدم تا برم طبقه پایین و برای خودم یه سوپ ساده درست کنم … بلند که شدم … دیدم تلفنم روی زمین افتاده… باورم نمی شد … 46 تماس بی پاسخ از دکتر دایسون … با همون بی حس و حالی … رفتم سمت پریز و چراغ رو روشن کردم … تا چراغ رو روشن کردم صدای زنگ در بلند شد… پتوی سبکی رو که روی شونه هام بود … مثل چادر کشیدم روی سرم و از پله ها رفتم پایین … از حال گذشتم و تا به در ورودی رسیدم … انگار نصف جونم پریده بود … در رو باز کردم … باورم نمی شد … یان دایسون پشت در بود… در حالی که ناراحتی توی صورتش موج می زد … با حالت خاصی بهم نگاه کرد … اومد جلو و یه پلاستیک بزرگ رو گذاشت جلوی پام … – با پدرت حرف زدم … گفت از صبح چیزی نخوردی …مطمئن شو تا آخرش رو می خوری …  این رو گفت و بی معطلی رفت …  خم شدم از روی زمین برش داشتم و برگشتم داخل … توش رو که نگاه کردم … چند تا ظرف غذا بود … با یه کاغذ …روش نوشته بود … – از یه رستوران اسلامی گرفتم … کلی گشتم تا پیداش کردم… دیگه هیچ بهانه ای برای نخوردنش نداری … نشستم روی مبل … ناخودآگاه خنده ام گرفت …