eitaa logo
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
756 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
36 فایل
به‌نامِ‌خداوندِچشم‌انتظارانِ‌بی‌قرار..!!💔 سفر عشق از آن روز شروع شد ڪہ خدا ✨ مهــر یڪ بے ڪفن انداخت میــانِ دل ما .💔 #اندکی‌ا‌زمـا↯ @shorotharim #مدیر↯ @Babasadgh وقف‌بانوی‌بی‌نشآن🌱 وقف‌آقاامام‌زمان🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
⸀🌥🌾||• 🌥| 🌾| • امام‌علۍ'ع': اجـر‌شھیـد‌بیشتر‌ا‌‌ڪسۍ‌ نیست‌ڪہ‌قدرت‌گناھ‌دارد ‌ام‌عفت‌مۍ‌ورزد..🌥^• ••♡↯ [🌿]❥︎🌸 @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🍇🌿🍇🌿🍇 😍 فتح بدر و فتح خیبر حقِ شیرِ داور است 🌱🌸 الفرار ای روبهان از معرکه، حیدر علی است 🌱🌸 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
🌸🌿 👌🌱 نـگـو "ســی هــزار کــوفــی به " کربلا آمدن ، "حــسیـــن" را بـکـشنـد‼️ "کــوفــی" کـه مـی گـویـی، دور "خــودم " و "خــودت" را خــط قــرمـزی می کـشـی‼️ بـگـو : "سـی هـزار گنـــه کــار "‼️ آن وقـت ، مـــا هـم تـــا " تــرک گــنـاه " نـکـرده بـاشیـم... در ایـن "دایـــره" هــستـیم ‼️‼️ چہ زیـــبا شهیـــدۍ گفـــت : ** گُــناه یَعــــنی، خُــداحافـظ حسیـــــن ::: صل الله علیک یا اباعبدالله ::: ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🌼🖇•• 🌻| ☁️| ــــــــــــــــــــــــــــ• یا‌ابا‌صالح‌المہدی🌱 وقتی‌کہ‌نیستی... نبودنت‌همہ‌جا‌هست🖇 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🌷 🍃یا صاحب الزمان (عج) در سایہ‌ے نور ‌حضرٺـــــ ،ان‌شاءالله در وادے طـور حضرٺــــ ،ان‌شاءالله در مڪتبـ عشــــق مے‌مانیم تا صبح ‌ظهــور ‌حضرٺـــــ ،ان‌شاءالله ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
°~°~🌿🌹°~°~ ؟ ‍ میدونے غِیرَت چیہ - غِیرَت یَعنے نزارے ڪسے بِهش چپ نگا کنھ 👀💥 - نذارے دلش از قَصدِ بَد ڪسے بـلرزه💔 - یَعنے بَراے مناسب شدن پوشِشِش جورے راهنماییش کُنے ڪه از حجاب لذّت ببره ☺️ - یعنے اونقَدر از محبّت سرشٰارش کُنے که اَصَلا دلش نخواد با یهِ مرد دیگِه دَردِدِل ڪنه🔨😐 - نزارے دلِش بِشڪنهـ😕 - یَعني اونقدر شیٖفتۀ خودتِ ڪُنیٖش ڪه بِ کسے غِیرِ خودِت فِڪر نڪنه😑 - جورے درخدمَتِش باشے👊🏻کِه جز خدا به‌ احَـدے غِیرِ تو تڪیه نڪنه💞 - یَعنے روش تعصّب داشته باشے✌️🏻 - یعنے به هیچ ڪسے حتے نشون ندیش😌 - با هیچے عوضش نکنے ❤️ - دستشو بگیرے و نذارے انرژے و نشاط جوونیشو براے چهارتا مُد و ڪلاس خرج ڪنـه👚👗🚶‍♀ متاسفاݩہ براے بعضیٖا بد جٰاانداختن ڪه یعنے عصبانیݓ☹️ درحالے کھ غیرَت یه نو؏ از عشقـه...❤️🌹 چون ، عِين مهربونێشه...💚 فقط ظاهرش متفاوتـه 🌹🍃 ••♡↯ [🌿]❥︎ @herimashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺5 صلوات🌺برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) بفرستین تا انشاالله رمان بارگذاری بشه.🌸
حࢪ‌یم‌؏شـ♥️ـق‌تا‌شھادٺ
📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 ✨ قسمت👈صد و بیست و هفتم ✨ _خب تنهام نذار😉😁 _محمد راست میگفت،شما دیگه
📚 رمان زیبای 🌈 ✨ قسمت👈صد و بیست و هشتم ✨ حتما شده... حدس زدم مسئولیت نیرو های بیشتری رو داره. چون تنها چیزی که اذیتش میکرد این بود که مسئولیت حفاظت کسی رو بهش بدن. درکش میکردم،خیلی سخته.😥 همسرحاجی آروم به من گفت: _آدمها هرچی بزرگتر باشن مسئولیت شون هم بیشتره.آقا وحید مرد بزرگیه.خودتو برای روزهای از این آماده کن.😊 ✨تو دلم گفتم سخت تر از این؟!!😧😥خدایا خودت کمکم کن.🙏 در واقع وحید و من وارد مرحله جدیدی تو زندگیمون شدیم که برامون خیلی سخت بود. چون تعداد افراد خانواده مون بیشتر میشد و از طرفی هم کار وحید به اندازه قبل خطرناک نبود، از خونه بابا اسباب کشی کردیم و یه خونه بزرگتر اجاره کردیم.😊 سه ماه بعد... سیدمحمد👶🏻 و سیدمهدی👶🏻 به دنیا اومدن.وقتی دیدمشون خیلی خوشحال شدم.😍☺️چهره شون عین وحید بود.بهشون گفتم: _اخلاقتون هم باید مثل پدرتون باشه.☺️ وحید وقتی بچه ها رو دید به من نگاه کرد و فقط لبخند زد.گفتم: _پسر کو ندارد نشان از پدر...😃 خندیدیم.گفتم: _بیچاره من با این همه وحید.😜😫 وحید مثلا اخم کرد و گفت: _خیلی هم دلت بخواد.😠😉 بالبخند گفتم: _خیلی هم دلم میخواد.😇😍 بعد از چند وقت پای مصنوعی برای وحید گذاشتن.دیگه بدون عصا میتونست راه بره.می لنگید ولی بهتر از عصا بود.😅☺️ کمتر از دو هفته به تموم شدن مرخصی چهار ماهه و شروع کار جدیدش مونده بود.وحید تو کارهای خونه و بچه داری خیلی به من کمک میکرد.فاطمه سادات👧🏻 هم میخواست مثل باباش به من کمک کنه.وحید هم باآرامش و حوصله بهش یاد میداد که چطوری با پسرها بازی کنه و سرگرمشون کنه.😊درواقع داشت آماده ش میکرد برای روزهایی که خودش خونه نبود،فاطمه سادات بتونه به من کمک کنه. یه شب وحید تو اتاق نماز میخوند... پشت سرش،کنار در ایستادم و نگاهش میکردم.👀❤️ روزی هزار بار که وحید کنارم بود.... به روزهای خوبی که کنارش داشتم فکر میکردم. همه ی روزهای زندگی من کنار وحید خوب بود. حتی روزهایی که مأموریت بود... چون من اون روزها هم با عشق وحید زندگی میکردم.نمازش تموم شد.بدون اینکه برگرده گفت: _منم خیلی دوست دارم.😍 گفتم داره با خدا حرف میزنه،چیزی نگفتم.بعد چند ثانیه گفت: _خب بیا اینجا بشین دیگه.😍 با دست جلوی خودشو نشان داد.هنوز هم سمت من برنگشته بود.گفتم: _با منی؟😳 صورتشو برگردوند.لبخند میزد.گفت: _بله عزیز دلم.😊 -پشت سرت هم چشم داری؟!!☺️😅 -اونکه بله ولی برای دیدن تو نیازی به چشم ندارم.😍 رفتم جلوش نشستم.به چشمهای مشکیش خیره شدم.گفت: _هنوز هم به نظرت قشنگ و جذابه؟😇 لبخند زدم. -آره،هرچی بیشتر میگذره قشنگ تر و جذاب تر هم میشه.مخصوصا کنار چند تا تار موی سفیدت.☺️😌 -میبینی خانوم پیر شدم.😊 -قبلنا که مجرد بودم وقتی به عروس و داماد میگفتن به پای هم پیر بشین،میگفتم آرزوهای قشنگ تر بکنین.ولی الان میفهمم چه حس قشنگیه که آدم کنار کسی که دوستش داره پیر بشه.😍☺️ بالبخند گفت: _شما که جوانی خانوم،فقط داری منو پیر میکنی.😍 -وحید...خیلی دوست دارم..خیلی☺️ -اینو که چند دقیقه پیش گفتی.یه چیز جدید بگو.😎😉 -کی گفتم؟!!!😳 -اونجا،پشت سرم ایستاده بودی.منم گفتم که..منم خیلی دوست دارم.😍 -جدا پشت سرت هم چشم داری؟!!!😳☺️ -بیخود نیست که تو سی و چهارسالگی سرهنگ شدم.😎😌 بلند شدم و باتحکم گفتم: _خیلی خب جناب سرهنگ بیرون از خونه،پاشو برو بخواب.😠😍☝️ بلند شد،احترام نظامی گذاشت و گفت:... ادامه دارد... ✍نویسنده بانو