eitaa logo
حرز طلاب
2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
882 ویدیو
40 فایل
💫بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ💫 سلام من خادم امام جواد «علیه السلام»هستم🧔 ✔️حرز امام جواد«ع»محافظ دربرابرتمام بلاهاو..... ✔️دست نویس با رعایت آداب✍️ مطالب داخل کانال گویای همه چیز هست جهت ثبت سفارش من اینجام 👇 @Foorosh313
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 @Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇👇 @Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. جهت ثبت سفارش 👇👇 @Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. مشاوره فروش 👇👇 @Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. جهت ثبت سفارش 👇👇 @Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش 👇👇 •┈┈••✾❀🕊◍⃟💥🕊❀✾••┈┈• @Foorosh110 [ ☘🌟] •┈┈••✾❀🕊◍⃟💥🕊❀✾••┈┈•
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش 👇👇 •┈┈••✾❀🕊◍⃟💥🕊❀✾••┈┈• @Foorosh110 [ ☘🌟] •┈┈••✾❀🕊◍⃟💥🕊❀✾••┈┈•
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇 ➡️@Foorosh110
خلاصه داستان علیه السلام روزی زنی بر همسر که دختر بود وارد شد و گفت من همسر شوهر تو هستم او ابتدا خشمناک شد ولی کم کم با مقداری وسایل او را بدرقه نمود آنگاه به سراغ پدر خود مأمون رفت و قضیه را شرح داد که مست بود از این واقعه بسیار غضبناک گردید و در حالت مستی به سراغ آمد و حضرت را با چندین بار زد و چون فردای آن روز به خود آمد دختر و خادم قضیه را برای وی تعریف کردند. او که از رسوایی میترسید غلام خود را برای خبرهای بیشتر به خانه فرستاد ولی در کمال تعجب حضرت را صحیح و سالم در حال مسواک زدن دید و برای اطمینان لباس حضرت را به بهانه تبرک گرفت. چون شرح ماوقع برای عباسی گفت حضرت را احضار و علت عدم آسیب رسیدن را از آن امام بزرگوار جویا شد، که حضرت ضمن توصیه به همراهی به او فرمودند: به حکمت الهی گزندی از تو به من نرسید چون این به من بود و از آن پس بود که راز این باعظمت بر همگان برملا گردید. ثبت سفارش👇👇😍 @Foorosh110✨🌸