هوای قلب،رضایی..دو چشم بارانیاست
هوای میکده از نام دوست رحمانی است
گرفته شور محبت همه وجودم را
جدایی من و عشقِ رضا ویرانی است
اسیر موی رضایم چرا که عاقبتِ
جدایی از سر زلف رضا،حیرانی است
کسیکه پایِ رضا مانْد و آخرش جان داد
به لطف فاطمه در روز حشر تنها نیست
خدا کند که دَمِ مردنم میان حرم
فقط رضا بگویم..چهخوب پایانی است
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)
🌸🌾🌸🌾💚🌾🌸🌾🌸
@Shamim_best_gift
✅ریشه بیشتر مشکلات زناشویی 👇👇
۱-ناتوانی زوجها در برقراری ارتباط سالم
و گوش دادن صادقانه به همدیگر + قضاوت کردنهای زودهنگام .
۲-درگیر شدن در رفتارهای منفی و آزار دهندهی متقابل و کوه ساختن از کاه ، اغراق در اشتباهات همسر و نادیده گرفتن اشتباهات خود .
۳-افتادن در دام تحریفهای شناختی
و افکار منفی
و یا حتی بر اساس خرافات عمل کردن .
۴-ناتوانی در مذاکره و گفتگوی سازنده برای حل مسایل زناشویی
که اغلب با پرخاشگری و طئنه و دعوا خاتمه پیدا می کند .
۵-درگیر شدن در فرایند حمله و حملهی متقابل است
که موجب برانگیخته شدن خشم و پرخاشگری متقابل میشود
که تجربه نشان داده که شروع مشکلات بزرگتری چون طلاق از همین عوامل خواهد بود .
💚💓💚💓❤️💓💚💓💚
@Shamim_best_gift
🌸داستان شب
چند ماه پیش وقتی داشتم به مدرسه میرفتم تا بچه هایم را بیاورم،مادر یکی از بچه ها که او را به خوبی میشناختم به طرفم آمد.او حسابی عصبانی بود.پرسید: تو میدانی من و تو چه کاره هستیم؟
قبل از اینکه بتوانم جواب بدهم،او دلیل این سوالش را گفت.
او به تازگی برای تمدید گواهینامه رانندگی اش رفته بود. وقتی خانمی که مشخصات را ثبت میکرد از او درباره شغلش پرسیده بود،او مردد مانده بود،زیرا نمیدانست خود را چگونه توصیف کند. خانم کارمند توضیح میدهد: منظورم این است که آیا شما شغلی دارید یا اینکه فقط...؟ او با تحکم گفته بود: البته که شغل دارم،«من یک مادرم!»
آن خانم با تاکید گفته بود:"ما مادری را شغل در نظر نمیگیریم،عنوان خانه داری کفایت میکند".
من داستان آن مادر را فراموش کردم تا اینکه روزی خودم را در همان وضیعت در شهرداری یافتم.
آن کارمند،زنی متین و کارآمد بود و با عنوان بازجوی رسمی یا مامور ثبت شهری کار میکرد. زن از من پرسید:شغل شما چیست؟ نمیدانم چه چیزی باعث شد که این طور جواب بدهم. لغات به آسانی از دهانم بیرون می آمدند: "من عضو انجمن تحقیق در زمینه پرورش کودکان و روابط بشری هستم"!
خانم کارمند درحالیکه خودکارش در هوا بی حرکت مانده بود،مکث کرد و طوری به من نگاه کرد که انگار درست نشنیده باشد. من آن عنوان را این بار به آرامی و با تاکید برلغات مهم تکرار کردم. سپس با تعجب به گفته خود که با جوهر سیاه پر رنگ روی پرسشنامه رسمی نوشته می شد،خیره ماندم.
خانم کارمند با اشتیاقی تازه پرسید:میتوانم بپرسم دراین زمینه کاری، دقیقاً چه کار میکنید؟
با خونسردی وبدون هیچ نشانه اضطرابی جواب دادم: من یک برنامه مستمر تحقیق (کدام مادر انجام نمیدهد؟!) در آزمایشگاه و در محل کار(به طور طبیعی داخل و بیرون خانه را گفتم!) دارم. من برای رؤسایم(تمام اعضای خانواده ام!) کار میکنم و تا کنون 4 مایه افتخار(فرزندانم!)دارم.
البته این شغل یکی از پرزحمت ترین کارها درمیان مشاغل است (آیا مادری با این گفته مخالف است؟!) و من غالبا 14 ساعت در روز(24 ساعت بیشتر به آن می خورد!) کار میکنم. اما این شغل از بیشتر مشاغل سخت دنیا پُر زحمت تر است و پاداش آن در رضایت قلبی است تا در پول.
در صدای آن کارمند حالت احترامی بود که هر لحظه بیشتر میشد. هنگامی که آن فرم را تکمیل کرد بلند شد، و شخصاًمرا تا دَم در راهنمایی کرد.
به سمت خانه مان رانندگی کردم و جلوی در سه دستیار آزمایشگاه من(دختران 13و7 و3 ساله ام)به دیدنم آمدند و درطبقه بالا هم، میتوانستم صدای مدل آزمایشی جدیدمان(پسر 6 ماهه ام!!) را که در حال آزمایش یک الگوی صوتی جدید در برنامه پرورش کودک بود،بشنوم...
من در بین کارمندان یک امتیاز گرفته بودم و در دفاتر ثبت رسمی به عنوان کسی که برای افراد بشر متمایز تر و ضروری تر از "یک خانه دار" است،پذیرفته شده بودم.
زیباترین و مهمترین شغل جهان مادری است...
🕊🍁🕊🍁🌸🍁🕊🍁🕊
@Shamim_best_gift