فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شـهیداטּ را بہ نورے ناب شوییم
دروטּ چشمہ ے مهتاب شوییم
شـهیداטּ همچو آب چشمہ پاڪند
شگفتا آب را با آب شوییم
باز آئینہ، آب، سینے و چاے و نباٺ
باز پنجشنبہ و یاد شهدا با صـلوات
@Shamim_best_gift
🌷شهید محمد هادی نژاد🌷
چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه، باهاش مخالفت کردم و گفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم، اگر تو بری دیگر کسی را ندارم، شب که خوابیدم حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که پسرمو ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم.
وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب(س) محمد منو انتخاب کرده بود.
راوی: مادر بزرگوار شهید
@Shamim_best_gift
🌸 گزیدهی وصیتنامهی سردار شهید مصطفی کلهری فرماندهی گردان حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) لشکر۱۷ علی بن ابی طالب (علیهالسلام) :
آن قدر در سختیها صبر کنید
که صبر از دست شما خسته شود.
پشت به دنیا کنید که دنیا به شما رو آورد. از هر چه برای شما تقدیر میشود،
راضی باشید.
البته آزاده باشید.
تا میتوانید به فقرا کمک کنید.
روزی را از خدا بخواهید ، نه از بنده ی خدا .
🌹نثار روح مطهر سردار شهید "مصطفی کلهری" صلوات🌹
🌸اللهم صلی علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌸
@Shamim_best_gift
🌷خاطره شهید
« می خواهم مثل حر باشم »
همسر شهید محمد جعفر سعیدی نقل می کند که در یکی از روزها با شهید نشسته بودیم که یک خاطره بسیار زیبا برایم نقل کرد و گویا می خواست که مرا نیز آماده کند که در شهادتم صبر و حوصله داشته باشم . او گفت در یکی از جبههها جوانی خوش سیما بنام شهید حر خسروی که از بندر گناوه اعزام شده بود را دیدم به او گفتم : که آقای خسروی شما خوب است سری به گناوه بزنید و با پدر و مادر خود ملاقاتی داشته باشید و بعدا بیایید جبهه که ایشان در جواب می گوید من دلم نمی خواهد به پشت جبهه بروم .می خواهم مثل شهید کربلا حر باشم و تا می توانم لشکر امام حسین (ع) را یاری نمایم و این خاطره ای بود که شهید محمد جعفر سعیدی از شهید حر خسروی برایم گفت.
روای :همسر شهید
شهید محمدجعفر سعیدی
@shamim_best_gift
هدایت شده از حَسْبِيَ اللَّهُ
شب جمعه ست دلم کرببلا میخواهد
در حرم حال مناجات و بکا میخواهد
شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد
بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد
حال و احوال دلم خوب نمیباشد چون
خفقان دارد و از عشق هوا میخواهد
آه ای کرببلا سخت تر از هجران چیست؟
دل من آمده در صحن تو جا میخواهد
اغنیا کعبه خود را به تو ترجیح دهند
کربلا، حضرت ارباب گدا میخواهد؟
روح مجروح من از نوح حرم کرده طلب
مرهمی مرحمتم کن که دوا میخواهد
تنگدستم ولی از برکت آقا شاهم
بی نیاز است ولی باز مرا میخواهد
🌴🔹🌴🔹♥️🔹🌴🔹🌴
@Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرگشته و بیمارم من میل حرم دارم
دلدادهء سلطان و سقای علمدارم
شب جمعه ،حرمش حال و هوایی دارد
حضرت عشق ،عجب کرب وبلایی دارد
@Shamim_best_gift
4_184595284905427334.mp3
1.97M
شب جمعه است ،شب زیارتی
آقا امام حسین علیه السلام
تا درگه تـو قبله ی رازست حسین
ما را بـه درت روی نیازست حسین
گردد در کعبه باز سالی یکبار
این کعبه درش همیشه بازست حسین
@Shamim_best_gift
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨
پیرمردی گفت مشهدحج مابیچاره هاست
بعد آن سعی وصفا قدری از این مو میزنم
فاطمه یا فاطمه ذکر مدامم در حرم
از برای گوشه چشمت ، دم ز بانو میزنم
@Shamim_best_gift
مثل کبوتران شما گرچه می پرم
آنها کبوترند و من از جنس دیگرم
دیوارها فضای دلم را گرفته اند
دیگر هوای پرزدن افتاده از سرم
این شهر بسته بال مرا؛ این حصارها
تا آسمان کشیده شده در برابرم
گاهی برای بال زدن، آسمان کم است
یا صحن قدس باید و یا گنبد حرم
آقای من! ببخش اگر بال من شکست
بر من مگیر خرده اگر کم میاورم
این روزها ببخش اگر دیر میرسم
گاهی اسیر خانه و فرزند و همسرم
مثل کبوتران شما نه ! هنوز نه
مانده است تا قبول کنی یک کبوترم
🕊🍃🕊🍃🎀🍃🕊🍃🕊
@Shamim_best_gift
💚هر دو بدانیم
👈 احترام متقابل به ارزشها و فرهنگِ خانوادهها و تمام عقاید و رفتارهای طرف مقابل، شرط دیگری برای دوام زندگی مشترک است.
👈 هیچ یک از زوجین نباید سعی کنند که طرف مقابل خود را مطابق خواسته و عقایدشان تغییر دهند و درصورتی که این اتفاق نیفتد جلوی دیگران نسبت یکدیگر انتقاد و اعتراض کنند.
👈 همه افراد باید بدانند که قرار نیست دو نفر شبیه یکدیگر فکر، عمل و زندگی کنند و متنوع و متفاوت بودن از بقیه حق آنهاست.
👈 بنابراین؛ زوجین باید به خواسته و داشتههای یکدیگر احترام گذارند تا دوام زندگیشان تضمین شود.
💚💓💚💓♥️💓💚💓💚
@Shamim_best_gift
🌸داستان شب
مولوی نقل میکند:
در شهری که هم مسلمانها و مسیحیها در آن زندگی میکردند مؤذّن بدصدایی وارد محلّه مسلمان ها شد و چند وعده اذان گفت.
او خیلی اذان را بد میگفت. یک روز مرد نصرانی از محلّهای دیگر به محلّه مسلمانها آمد و گفت: این مؤذّن شما کجاست؟
گفتند: چکارش داری؟
گفت: میخواهم از او تشکّر کنم که یک مشکل بزرگ را حل کرد.
راهنماییاش کردند و او مؤذّن را پیدا کرد؛ شروع کرد از او تشکر کند.
مؤذّن گفت: چرا از من تشکّر میکنی؟
مسیحی گفت: تو حقّی بر گردن من داری که هیچ کسی چنین حقّی به گردن من ندارد و جریان از این قرار است که : من دختر جوانی در خانه دارم . مدّتی بود این دختر جوان محبّت اسلام به دلش افتاده بود و تمایل به مسلمانی داشت.
هرکار می کردیم به کلیسا بیاید نمی آمد و در مراسم ما شرکت نمی کرد و به عقاید ما بی اعتنایی می کرد. ما عاجز شده بودیم که چه بکنیم. خلاصه در کار این دختر درماندیم .
دوسه روز پیش که تو اذان گفتی صدای تو را این دختر شنید و گفت: این چیست؟ این صدای کریه از کجاست؟
گفتیم: اذان مسلمانهاست.
از آن لحظه ما راحت شدیم و به کلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و اکنون هم برگشته است و دارد زندگی عادی خودش را می کند و به کلیسا می آید و مراسم را انجام می دهد و ما این را مدیون تو هستیم، زیرا تو بودی که دختر ما را به ما برگرداندی.
🌸🌱🌸🌱🌹🌱🌸🌱🌸
@Shamim_best_gift