eitaa logo
انگیزشی | حس زیبای زندگی😊
1.5هزار دنبال‌کننده
50.9هزار عکس
5.7هزار ویدیو
96 فایل
🥰کانــال حـس زیـبــای زنــدگی محل بارگذاری بهترین مطالب مــعنـوی؛ ارزشـــی؛ انـگیزشی... با یــک حس خـــوب و عــالی بــا مـــا هــمــراه باشید🥰 🌟درسته برای پست ها خیلی زحـمت میکشیم ولی کپی حلالتون🦋 ارتباط مستقیم با مدیر کانال @Shahd_Behesht
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان به عشق امام حسین(ع) و امام زمان(عج)سعی در ترک گناه وخواندن زیارت عاشوراداشته باشیم. ⛔️گنــــــــاه✍ نکــــــــــــݧ❌😊 @Shamim_best_gift
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 ✅امروز یکشنبه ۱۴بهمن ماه ۹۷ ↩️ سی و چهارمین روز چله زیارت عاشورا 🌸چله زیارت عاشورا رو تقدیم میکنیم به خانم فاطمه زهرا(س) ✅به اندازه وُسع هر روز صدقه به نیت سلامتی حضرت حجت(عج) داده شود، قبل یا بعد از زیارت عاشورا دعای فرج خونده بشه. ✅چله زیارت عاشورا خونده میشه به جهت👇👇 1⃣سلامتی و فرج مولامون حضرت‌مهدی (عج) 2⃣سلامتی مقام معظم رهبری 3⃣سلامتی و شفای همه مریضان 4⃣شادی روح همه پدران و مادران آسمانی و همچنین شادی روح پدر و مادر سردار شهید محمد مهدی حمیدی 5⃣به نیت برآورده شدن حوائج همه عزیزان در کانال شمیم رضوان 6⃣ به نیابت از دو شهید عزیز و بزرگوار ✅ شهید سید علی اصغر میرزانیا ✅ شهید علی اکبر درویشی 🌹پدر و مادر هر دو شهید عزیز🌹 🌸ان‌شاءالله با دعای حضرت‌حجت(عج) دوست بزرگواری هم که در ختم زیارت عاشورا شرکت کردند حاجت روا بخیر بشوند. التماس‌ دعا✋ 🌴🌸🌴🌸🕊🌸🌴🌸🌴 @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅داستـــــان پـــــناه 🌻قسمـت بیست و دوم ✍فرشته با چشم های گرد شده می گوید: _باز که ترش کردی زود +آره چون از جماعت خاله زنک بدم میاد _من هیچ طرفداری نمی کنم ولی قضیه چیز دیگه ای بود +جز آمار دادن چی می تونسته باشه ؟ _بابا من داشتم میومدم بالا ، شهاب گفت نرو کسی نیست احتمالا +همین ! _آره والا همین +یعنی هیچ حرفی هم در مورد تیپمو اینا نزد ؟ _داداش ما رو قاطی این خاله زنک بازی ها نکن خانوم جان ! می خندد و بلند می شود دنبالش تا توی آشپزخانه می روم +خیله خب باور می کنم توی لیوان دسته دار مایع سیاه رنگی می ریزد و تکه کوچکی نبات هم می اندازد و به دستم می دهد. _تا گرمه بخور ، ببینم سالاد ماکارانی دوست داری ؟ +مرسی چه بوی خوبی داره این آره اهل اینجور غذاهام اصلا _پس بهت این نوید رو میدم که چند دقیقه ی دیگه یه سالاد ماکارانی عالی باهم می خوریم انقدر خوب و شاد است که مرا هم سر ذوق می آورد .سفره را روی میز می چینیم ، سردردم آرام تر شده و با اینکه حواسم پرت فرشته و غذای خوش آب و رنگش شده اما باز هم یادآوری دعوای امروز و حرف های کیان اذیتم می کند . +چه خوب شد اومدی پناه ، وگرنه تنهایی نمی چسبید _چون نمی چسبید اینهمه تدارک دیدی برای خودت ؟ +مگه خودم دل ندارم ! آدم باید به شخص شخیص خودش احترام بذاره عزیزم _اوه بله ... خوشمزه شده +برات می کشم ببری برای شامت _دست و دلبازیت به کی رفته شما ؟ +آقاجونم اینا ... از لحن بامزه اش می خندیم ،صدای زنگ در که بلند می شود فرشته هم از روی صندلی بلند می شود و متعجب می پرسد : _یعنی کیه ؟ تو ادامه بده من الان میام به دو دقیقه نمی کشد که دست پاچه برمی گردد و می گوید : +شهاب الدینه تحت تاثیر هول بودن او من هم مثل شوک زده ها از جا می پرم _خب چیکار کنیم ؟ +داره میاد بالا ،یه دقیقه بیا دنبالش تا توی اتاق تقریبا می دوم ! کشوی پاتختی را باز می کند ، چادری را به دستم می دهد و با ملایمت می گوید :اینو بنداز سرت بیا بیرون تردیدم را می بیند و دوباره می گوید : +باشه ؟ من دلم می خواد ناهار باهم باشیما صدای سلام بلند شهاب را که می شنود نگاهی به من می کند و بیرون می رود ناراحت شدم ؟! به چادر مچاله شده ی توی دستم خیره می شوم . عطر خوبش را می شود نفس کشید اما من و چادر رنگی سر کردن !؟ آن هم بخاطر پسری که هنوز هم معتقدم جانماز آب می کشد ؟! چادر را با اکراه می اندازم زمین ولی 👈نویسنده:الهام تیموری 🌹🔸🌹🔸🌴🔸🌹🔸🌹 @Shamim_best_gift
✅داستـــــان پـــــناه 🌻قسمـت بیست و سـوم ✍چادر را با اکراه می اندازم روی زمین ولی هنوز دو دلم یاد حرف های افسانه می افتم " مگه یه چادر سر کردن چقدر سخته که اینهمه بخاطرش تو روی منو بابات وایمیستی ؟ تو از بس لجبازی روز به روز داری بدتر می شی و اگه اینجوری پیش بری آخرش آبروی این بابای مریضت رو می بری ! حالا من به درک ، بیا به دین و ایمون داشته و نداشته ی خودت رحم کن و وقتی مهمون میاد خونه یکم خودتو جمع و جور کن حداقل بخدا انقدرام که تو سختش می کنی بد نیستا !" تمام سال های گذشته انقدر این ها را شنیده بودم که مغزم پر بود اما حالا فرشته خواهش کرده بود ، لحنش شبیه توپیدن های افسانه نبود ، اینجا همه چیز آرامش دارد فقط کاش شهاب نبود ! روسری ام را گره می زنم و چادر را بر می دارم ، توی هوا بازش می کنم و غنچه های ریز و درشت مخملی اش دلم را می برد جلوی آینه می ایستم و به خود نیمه محجبه ام لبخند می زنم ! نمی دانم خودم را مسخره کرده ام یا نه با آثار آرایشی که هنوز از صبح مانده و موهایی که از زیر روسری به بیرون سرک کشیده اند ،چادر سر کرده ام ! دوست دارم عکس العمل شهاب را ببینم ، شیطنت وجودم بالا می زند در را باز می کنم و راه می افتم به سمت آشپزخانه صدایشان را می شنوم : _چرا زود اومدی ؟ +یه قرار داشتم بهم خورد ، چقدر خودتو تحویل می گیری _پس چی ! +چرا سبزی خوردن نداریم ؟ _آخه بی کلاس مگه با سالاد ماکارانی کسی سبزی می خوره ؟ +بی کلاس اونیه که سالادش مزه ی ماست میده بجای سس سفید و بلند می خندد ، من هم می خندم ! چون نظر خودم هم همین بود با ورودم به آشپزخانه غافلگیرش می کنم خنده اش جمع می شود ، نگاه متعجبش بین من و فرشته تاب می خورد .بعد از چند ثانیه تازه به خودش می آید، بلند می شود و با متانت سلام می کند ،انگار نه انگار یک دقیقه پیش مشغول شوخی کردن بود ! جوابش را می دهم ، چادر از روی سرم سر می خورد ، محکم زیر گلویم می چسبمش . یاد بچگی ها می افتم و شاه عبدالعظیم رفتن و چادرهای دم حرم _نگفتی مهمون داری که مزاحم نشم +امان ندادی که قربونت برم ! پناه جون رو به زور برای ناهار نگه داشتم _بله ... خوش اومدن زیرلب مرسی می گویم و می نشینم . او اما هنوز ایستاده ،دستی به صورتش می کشد ، فرشته می پرسد : +پس چرا نمی شینی داداش؟ حرصم می گیرد ؛ فکر می کنم که حتما باز می خواهد فرار کند از دهانم می پرد : +فرشته جون حتما آقای سماوات باز تماس کاری دارن ! و عمدا فامیلی اش را غلیظ می گویم انگار مردد است ، سکوت کرده ایم و من زیر چشمی نگاهش می کنم تا به هر تصمیمی که می گیرد نیشخند بزنم ! اما در کمال تعجبم سر جایش می نشیند 👈نویسنده:الهام تیموری 💓🕊💓🕊✨🕊💓🕊 @Shamim_best_gift
✅داستـــــان پـــــناه 🌻قسمـت بیست و چهارم ✍دوباره چادرم سر می خورد و دو دستی جمعش می کنم ، یک لحظه به سرم می زند که حتما چون باحجاب بودم او نرفته ! موبایلم زنگ می خورد ، اسم کیان را که می بینم اعصابم خراب می شود . حتما زنگ زده برای منت کشی اما من به این سادگی ها حرف های درشت امروزش را فراموش نمی کنم . _نمی خوای جواب بدی پناه ؟ +نه ، دوستمه بعدا زنگ می زنم خودم _خودشو خفه کرد آخه +مهم نیست ولش کن شروع می کنیم به خوردن ، اینبار صدای تلفن خانه است که بلند می شود ،فرشته با دهن پر می گوید : +حتما مامانه ، میام الان حدس می زنم که این خلوت ناگهانی شهاب را معذب می کند . بی هوا و بدون مقدمه می پرسم : _یه سوال بپرسم؟ انگار غافلگیرش کرده ام ، چنگالش ثابت می ماند و بعد از کمی مکث بالاخره می گوید : +بفرمایید _بودن من تو این خونه ،شما رو اذیت می کنه ؟ +خیر کوتاه جواب دادنش را توهین تلقی می کنم ، گویی می خواهد هم کلام نشویم ! لج می کنم و دوباره می پرسم : _پس چرا نیستین کلا ؟ +بخاطر شرایط شغلیم _خیلی خاصه ؟! +نه ، اما گاهی کمتر خونه هستم . به شما یا چیز دیگه هم ربطی پیدا نمی کنه این موضوع انقدر رسمی و محکم می گوید که فقط می توانم "آهان" بگویم ! کورذوقم می کند برای ادامه ی بحث اما انگار آزار دارم ! _شغلتون چی هست حالا؟ +بفرمایید غذا یخ کرد از خدا خواسته، کنایه اش را دست می گیرم ! _این غذا یخش خوبه همیشه جواب سربالا میدین به سوالا ؟ می فهمم که کلافه شده و خوشحال می شوم ! از عذاب دادن آدم هایی که اهل ریا و تظاهرند بدم نمی آید +مستندسازی و تهیه برنامه و این چیزا _عجب ! پس خیلی سرتون شلوغه +نه ، بستگی داره بجای من فرشته می پرسد _به چی ؟ با دیدن خواهرش بلند می شود و دست روی سینه می گذارد رکاب زیبای انگشتر مردانه اش زیباست +دستت درد نکنه آبجی ، من دیرم شده باید برم _ای بابا تو که چیزی نخوردی ولی خب برو اگه دیرت شده +یا علی ، خدانگهدار همانطور که نشسته ام با سر خداحافظی می کنم . ناراحتم که اهل کل کل نبود دقیقا برعکس کیان که گاهی از کاه کوه می ساخت فقط برای مخ زنی ! حلال زاده است که دوباره زنگ می زند 👈نویسنده:الهام تیموری ☘✨☘✨❤️✨☘✨☘ @Shamim_best_gift
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 هر وقت فیلت هوای معصیت کرد 🔻اول به این سه حقیقت فکر کن بعد اگر دلت رضا داد، نوش جانت سفره معصیت! 1️⃣ اینکه خداوند بدون شک تمام اعمالت را می بیند 🌸 «إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير» 📖 بقره/۱۱۰ 2️⃣ اینکه ۲۴ ساعته، فرشتگانی مجاورت هستند که ثبت و ضبط می کنند ریز و درشت خوب و بدت را؛ 🌸 «رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون» 📖 زخرف/۸۰ 3️⃣ اینکه اصلاً از کجا معلوم؛ شاید بیخ گوشت نشسته باشد جناب عزرائیل و صادرکرده باشند دستور الرّحیلَ ت را ! 🌸 «عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم» 📖 اعراف/۱۸۵ 🍀✨🍀✨🔹✨🍀✨🍀 @Shamim_best_gift
بارالها تنهاراهی که به تومیرسد راه ویادتوست مهربان خدای من از تو خالصانه میخواهم که هیچ انسانی در کوچه پس کوچه های زندگی اسیر بن بست نگردد آمیـــــــن @Shamim_best_gift
💠آیت الله حق شناس (ره) : شیطان دائماً مراقـب شماست ، ولی به کسانیـکه نمـازشان را در اول وقـت میـخوانند ، کمـتر نزدیک می شود.. @Shamim_best_gift