🌷شهید مصطفی صدرزاده در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد.
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است،
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا شهید شد.
یا مثلاً اینجا همان جایی است که شهید حيدرى نماز جماعت مىخواند.
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.
یا شهید مرادی، آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.
یا شهید حامد جوانى، اینجا عباسوار پر کشید.
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را، همینجا سرش بالای نیزه رفت.
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید.
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...
@Shamim_best_gift
چه خبر در حرم ضامن آهو شده است
صحن ها بیشتر از بیش چه خوشبو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است
مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد
با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن
یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی
🔶🔹🔶🔹♥️🔹🔶🔹🔶
@Shamim_best_gift