eitaa logo
حسینیه باب الحوائج؛هیئت مکتب العباس؛جلسات دعای ندبه
382 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
923 ویدیو
14 فایل
اطلاع رسانی مراسمات؛رویدادها وبرنامه های فرهنگی حسینیه باب الحوائج(ع)هیئت مکتب العباس(ع) و جلسات نجوای دعای پرفیض ندبه ارتباط با ادمین کانال @Barati_majid 🕌 آدرس:مشهد_بلوار توس؛توس۴۰؛خیابان شهید قربانی؛روبروی آشپزخانه وطنخواه؛حسینیه باب الحوائج(ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- اخلاص یعنی ؛ هرکار ِخوبی‌که میکنی خاکش کن ، خدا رشدش میده ‌‎‌‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​​‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​╭┅┈┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈╼┅╮ https://eitaa.com/heyat_maktabolabbas 𑁍 ╰┅╾┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدونی قدرت کشورمون کجا مشخص میشه؟! اونجایی که ۷ تا کشور منتظرن ما حمله کنیم اونا دفاع کنن...😎🇮🇷 ‌‎‌‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​​‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​╭┅┈┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈╼┅╮ https://eitaa.com/heyat_maktabolabbas 𑁍 ╰┅╾┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکستم... شکستی... شکستند... دلِ‌مهدی‌را و‌این‌قصه‌هنوز‌ادامه‌دارد! ترک‌گناه‌دل‌آقارو‌شاد‌‌میکنه... بیا‌تا‌گناه‌نکنیم به‌نیت‌تعجیل‌در‌ظهورش و‌به‌رسم‌رفاقت‌گناه‌نکنیم بیاید‌از‌امروز‌قرارمون‌این‌باشه‌که گناه‌نکنیم‌به‌خاطر‌دلِ‌عزیزِ‌فاطمه... ‌‎‌‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​​‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​╭┅┈┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈╼┅╮ https://eitaa.com/heyat_maktabolabbas 𑁍 ╰┅╾┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈┈┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐جوانی تعریف می کرد: با پدرم بحث کردم و صداها بالا رفت. از هم جدا شدیم. شب به تخت خوابم رفتم. ولی اندوه، تمام وجودم را فرا گرفته بود... مثل همیشه سرم را روی بالش گذاشتم، چون هر وقت غم ها زیاد می شوند با خواب از آنها می گریزم... روز بعد از دانشگاه بیرون آمدم و موبایلم را از جیبم درآوردم... پیامی برای پدرم نوشتم تا به این وسیله از او دلجویی کنم. در آن نوشتم: شنیدم که کف پای انسان از پشت آن نرمتر و لطیف تر است. آیا پای شما به من اجازه می دهد که با لبم از درستی این ادعا مطمئن شوم؟ به خانه رسیدم و در را باز کردم. دیدم پدرم در سالن منتظر من هست و چشمانش اشکبار هست... پدرم گفت: اجازه نمی دهم که پایم را ببوسی ولی این ادعا درست است و من شخصا بارها آن را انجام داده‌ام. وقتی کوچک بودی کف و پشت پای تو را می بوسیدم. اشک از چشمانم سرازیر شد... یک روز پدرتان از این دنیا می رود، قبل از این که او را از دست دهید به او نزدیک شوید، اگر هم از دنیا رفته است یادش را گرامی دارید و بر او رحمت و درود بفرستید.🍃👌 ‌‎‌‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​​‌​​​​​​​​​​​​​​​​​​╭┅┈┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈╼┅╮ https://eitaa.com/heyat_maktabolabbas 𑁍 ╰┅╾┈┈┈ 𑁍◃┈┈┈┈┅╯