eitaa logo
# هیئت_نیوز
726 دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
31 فایل
رسانه تحلیلی، انتقادی و اطلاع رسانی جامعه حسینی آذربایجان غربی ارسال برنامه هفتگی هیئت: ۰۹۱۴۳۴۵۳۱۲۴ ارسال اخبار و انتقادات و پیشنهادات: ۰۹۱۴۱۴۵۱۴۲۳
مشاهده در ایتا
دانلود
❌ معنای درست «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلاء» چیست؟ ♦️ «کُلُّ یَوْمٍ عَاشُورَا و کُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلاء» یک کلمه بزرگی است که اشتباهی می‌فهمند. آنها خیال می‌کنند که یعنی هر روز باید گریه کرد! لکن محتوایش غیر از این است. نقش این بود که - سلام الله علیه- با جمعیت معدود، آمدند کربلا و در مقابل ظلم یزید و در مقابل دولت جبار ایستادند و فداکاری کردند و کشته شدند، لکن ظلم را قبول نکردند. همه‌ روز باید ملت ما این معنا را داشته باشد که امروز روز ست و ما باید مقابل ظلم بایستیم. 📚صحیفه نور،جلد ۹،صفحه ۲۰۲ 🔘 رسانه اختصاصی هیئت های مذهبی @heyat_news
داغ‌ها... با اذن حماسه، داغ‌ها سنگین است با شور و شکوه عشق، غم، شیرین است دیدی که چگونه خون به دل شد کرمان؟ هر لحظۀ غزّه، ای جماعت این است! ✍🏻 🏷 | @heyat_news
7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوگند به زیتون چون کوه، مقاوم و صبوری غزه! چون سرو، سرافراز و غیوری غزه! سوگند به زیتون و به طور سینین تو مژدهٔ آغاز ظهوری غزه! ✍🏻 🏷 | | @heyat_news
🔻 کوتاه‌ترین خطبه نماز جمعه 🔻 «اگر بیش از ۳۰ هزار شهید و ۷۰ هزار مجروح و ۲ میلیون آواره نتوانستند امت اسلام را بیدار کنند، حرف‌های من چه می‌تواند بکند؟! نماز را شروع کنید» 🔻 شیخ محمود الحسنات، امام جمعه اهل سنت یکی از شهرهای ترکیه، این را گفت و برای اقامه نماز از جایگاه پایین آمد. 🔘 رسانه اختصاصی هیئت های مذهبی @heyat_news
💠 برای اولین بار سخت‌ترین ماموریت عمرم را بر عهده گرفتم؛ باید به او میگفتم.... ۵ سالی بود که در بیمارستان مشغول کار بودم. بعد از سال‌ها خدا دختری به ما داده بود. هر بار از او می‌پرسیدندبزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟ میگفت: "میخوام مثل بابا دکتر بشم" گاهی با خودم فکر میکردم این دختر، با این شیرین زبانی و این همه احساس چگونه ممکن است دکتر شود!! آن هم در جایی که بیش از آنکه درمانی باشد، تلاش برای قدری بیشتر زنده نگهداشتن است، وسط خون و دست و پاهای قطع شده، صحنه ی دلخراش و صورت های سوخته... با خودم میگفتم تا بزرگ شدن غنوه حتما قانعش میکنم که باید یک خانم معلم شود. آره بابا جان ما اینجا به پزشک بیشتر از معلم نیاز داریم اما من نمی توانم دخترم را وسط خون و آتش تصور کنم. یادم هست یک بار که از بیمارستان به خانه برگشتم غنوه را دیدم کنار یک قاچ هنداونه روی زمین خوابیده! فاطمه را صدا زدم؛ گفتم این چرا اینجا خوابیده؟ گفت: از بیرون هندوانه خریدم، بچه ها همه خوردند اما غنوه می‌گفت تا بابا نیاید نمی‌خورم. من سهمم را نگه میدارم تا بابا بیاید. خواستم هندوانه را در یخچال بگذارم اما نگذاشت. گفت: همینجا باشد تا بابا بیاید، با هم بخوریم و همینجا خوابش برد. غنوی من دنیای احساس بود. این روزها هر بار که صدای این بمب‌های لعنتی در گوشم می‌پیچد در ذهنم مرور میکنم: غنوه بابا دیدی گفتم نباید پزشک شوی؟ دختر من باید معلم شود. هر جای دنیا شاید دکتر شدن کسب و کار باشد و افتخار، اینجا اما فقط رنج دارد و غم... روز چهارم جنگ بود؛ وسط فریادها و گریه های از سر درد و در شلوغی بیمارستان، کسی آمد در گوشم چیزی گفت و رفت! ناگهان همه چیز متوقف شد. دنیا روی سرم خراب شد! مگر میشود؟ این کار از من برنمی‌آید! اما مگر کس دیگری هم می‌توانست انجامش دهد؟! خدای من چطور باید به اویس بگویم دست از کار بکشد و به سردخانه ی بیمارستان برود و عزیزش را در میان شهدا ببیند اشک هایم امان نداد... ماسکِ روی صورتم و نفس های به شماره افتاده ام باعث شده بود روی شیشه ی عینک را بخار بگیرد. آرزو کردم کاش یکی از آن بمب‌های لعنتی همین حالا همین جا وسط این بیمارستان بخورد تا زندگیم تمام شود و مجبور نباشم این ماموریت سخت را انجام دهم اما مگر میشود اینجا را بزنند؟ چه خیال ترسناکی! اینجا بیمارستان است و پر از انسان نیمه جان هیچکس وسط میدان جنگ بیمارستان را هدف نمی‌گیرد. رفتم کنار اویس، آرام گفتم: اویس، همسرت مجروح شده، باید برویم جلوی درب ! اویس تعجب کرد! مجروحان را می آورند همین جا؛ پس چرا جلوی درب بیمارستان؟ التماس میکردم به اشکهایم که نریزند من تاکنون خبر شهادت به کسی نداده بودم. میخواستم کم کم او را برای پذیرش خبر شهادت همسرش آماده کنم که مادرش شیون کنان و با چهره ای غبارآلود از راه رسید... اویس همانجا روی زمین نشست، خوشبختی کوچکش آوار شده بود و تمام او را در آغوش گرفتم و پا به پایش کردم میگفت من اینجا به مجروحین کمک کردم، نمیشد خدا ثواب‌ هایم را بگیرد و از همسرم محافظت کند؟ حال بدی بود. نمیدانستم چگونه باید آرامش کنم درحال حرف زدن با او بودم که خبر رسید بیمارستان شفا را زدند. برگشتم به سمت کسی که خبر را میگفت نگاه کنم. که در همان لحظه دخترکی با موهای طلایی را از جلوی چشمانم بردند به سمت اتاق عمل. چشمانم تار شد، ذهنم از مکان و زمان پاک شد! غنوه! دخترم! او اکنون کجاست؟ دخترک مو طلایی فرزند واحد کناری ما بود و هم سن و سال و همبازی غنوه. خدایا نکند نفر بعدی غنوه باشد. وسط بیمارستان بر زمین نشستم. پاهایم قوت نداشت. چشمانم نمیدید. چگونه باید به خدمت ادامه میدادم. خبرهای بد تمامی نداشت در همین حال کسی گریه کنان خبر آورد که خانه‌ی ما را هم زده اند و غنوه از طبقه چهارم بیرون افتاده! باورم نمیشد، دختر سه ساله ام با وجود سقوط از آن ارتفاع سالم بود..... غنوه را به بیمارستان آوردند. جراحتی سطحی برداشته بود تا آن لحظه در عمرم این اندازه گریه نکرده بودم. خدا غنوه را دوباره به من داده بود... . ✍️ روایتی که امشب برایتان گفتم برگرفته از یک ماجرای واقعی بود؛ داستان آقای بلال طبیب و دخترش غنوه در غزه! خداوند دختران سرزمینم را حفظ کند، شیطان را در تلاویو نابود، روح شهدای غزه را شاد، و برگرداننده ی آرامش به این شهر باشد. @heyat_news
علیکن بالفرار... 🥀🔥🇵🇸 تکرار خیمه های سوخته در رفح 🏷 |• |• ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @heyat_news
▪️ راهپیمایی تداوم حمایت از مردم مظلوم غزه و  انزجار مردمی علیه جنایات صهیونیستی 📆زمان :  جمعه ۱۹ مرداد  ماه ۱۴۰۳  بعد از نماز عبادی، سیاسی جمعه  شهرستان ارومیه 🔶مکان: از مصلی امام خمینی (ره) به طرف خیابان شهید نوری (گلدیس سابق)  تا تقاطع خیابان شهید پزشکیان 🏷 |• |• |• |• ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @heyat_news
1.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴آفرین به این دختر بچه فلسطینی! ببینید یک کودک فلسطینی با چه زبان شیوایی، نتانیاهوی جنایتکار کودک کُش و حامیانش را مواخذه میکند! 📌اما نکته مهمتر اینست که امروز غزه و لبنان نمادی از مظلومیت قلیل در مقابل خیل کثیر ظالمان است که درسهای زیادی برای جهانیان دارد! 🔹شاید نحوه حرف زدن این کودک، مثالی ملموس باشد برای آنانی که در صلابت و اقتدار دختر۳ ساله امام حسین(ع) تردید داشتند و با خود میگفتند چگونه یک کودک در حالی که نصف شب از قافله جا مانده و تنها در صحرا پی عمه و بابا میگردد ولی در مقابل شخص بزرگی چون خولی و زجر، با صلابت و شجاعت و اقتدار میایستد و میگوید: " من با تو سوار یک اسب نمیشوم، تو سواره حرکت کن، من پشت سرت میایم!" میدانید چرا؟ چون فرمود: "تو نامحرم هستی!" اگر بعضی ها به این رفتار حضرت رقیه(س) تردید داشتند، حتما این فیلم را مشاهده نمایند. تازه این دختر فلسطینی، فرزند امام هم نیست! (س) 🔘 رسانه اختصاصی هیئت های مذهبی @heyat_news
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 بانوی متدین خودروی سواری صفرکیلومتر خود را در مصلای امام خمینی( ره) ارومیه به مردم غزه و لبنان اهدا کرد و کلید و مدارک آن را تحویل امام جمعه ارومیه داد. 🏷 |• |• |• ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @heyat_news
📍پیکر شهید سنوار در بزم شراب یزیدیان صهیونیست! 🔴پ.ن: استاد غفاری اردبیلی دیشب در مراسم شب شهادت حضرت زهرا(س) شعری طوفانی برای خواندند(بزودی فیلم این شعرخوانی منتشر خواهد شد) در میان شعرخوانی به دو گروه زیر: ۱_ کسانی که نمیتوانند شهید و هدفش را با اختلاسگر و هدفش را از هم تمیز دهند! ۲_کسانی که نتوانند حضرت رقیه(س) را در چهره دختران معصوم و مظلوم غزه که دل هر ببینده ای را به درد میاورد، مشاهده نمایند. 📌توصیه مهمی کردند و به دو گروه فوق گفتند: "حتما باید در حسینی بودن خودشان تجدید نظر نمایند!!!" لعنت الله علی القوم الظالمین @heyat_news
هدایت شده از ارومیه۱۴۰۰
🔰راهپیمـایـی جمعه های خشم، تداوم حمایت از مردم مظلوم غزه سوریه، یمن و ملت های تحت ستم و انزجار مردمی علیه جنایات صهیونیستی 📆زمان : جمعه ۱۴ دی ماه ۱۴۰۳ بعد از نماز عبادی، سیاسی جمعه شهرستان ارومیه 🔶مکان: از مصلی امام خمینی (ره) به طرف خیابان شهید نوری (گلدیس سابق) تا تقاطع خیابان شهید پزشکیان 🏷 |• |• |• ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @urumia1400
هدایت شده از ارومیه۱۴۰۰
وقتی گفتند دست هایت قطع شده تنها سوالش این بود: حالا چطور مادرم را در آغوش بگیرم؟ چشم‌هایی که نمی‌بینند، قلب‌هایی هم ندارند که بلرزند... وگرنه، چگونه می‌شود دید و نلرزید؟ در جهانی که دست‌ها هر روز برای دوست داشتن، نوشتن، ساختن و نوازش باز می‌شوند، پسری هست که دیگر دستی ندارد. نه برای بازی، بلکه برای در آغوش کشیدنِ مادری که هنوز بوی کودکی‌اش را می‌دهد. در هیاهوی مدال‌ها و فرش‌های قرمز، جایی دور از نور و نغمه، کودکی با چشمانی خیس، تنها یک پرسش در دل دارد: «مادرم را حالا چگونه در آغوش بگیرم؟» این روایتِ سیاست نیست؛ روایتِ تکه‌تکه شدنِ انسانیت است. تصویرِ بی‌دستِ این کودک، سیلیِ بی‌رحمانه‌ای‌ست بر صورت انسانیت! @urumia1400