🌹أَنا صامدوني🌹 شبهای پنجشنبه هیاتی برپاست که توی اون هیات، جوانهایی شرکت میکنند که از من کوچکترند ولی معلومه که از من بزرگترند. مگه میشه ی آدمی هم از تو کوچکتر باشه و هم زمان بزرگتر؟ مگه میشه، مگه داریم!!!.🤔🤔 توی فکر فرو رفتم عینک دیدگاهم رو تغییر دادم از جنبه دیگر بهش نگاه کردم. حالا مشخص شد که توی این جمع من کوچکتر از همه بودم با اینکه بزرگتراز همشون بودم. اونها صفای باطنی داشتند که من باید برایش میدویدم، اونها نورانیتی داشتند که باید برایش گریه میکردم. اونها رفیقهایی داشتند که من باید برایش حسرت داشتنش رو .... امابعد شیطان داشت کم کم از سر تواضع در درونم نفوذ میکرد تا منو مایوس کنه که ناگهان به داشته هایم نگاه کردم؛ هرچند خدای بی مقدارها بود ولی مرا امیدوار نگه داشت تا بدام اون شیطان حیله گرنیافتم. بعد آخرِ کار، داشته های جمع رو از خدای منان مسألت کردم که به من هم عنایت بفرماید. وقتی جلسه تموم شد، از دلم خبردارشدم که یک شعله ای روشن شده که اون شعله هوای ابری چشمانم رو بارانی گزارش میکرد که خیلی خوشحال شدم،چون خدایم شعله ی امید را برای جبران کاستی هایم روشن نگه داشته تا آن کورسوی حرارت به حرارت های تفتیده دشت، مبدل سازد. حال،من عاشقِ احوالِ آن بچه های صامدونم. کیف کردم که دراین احوالِ آنها، منم هستم صامدونی. رَبَّنا شَكَرْتُ شُكراً جزيلاً مِنْ نِعمةٍ وافِره لأَنَّ إتَّصِلَ في إجتِماعٍ كامِلاً و هو الصامدونُ أي هَيأتِ صامدون (حمیدبهبودزاده|۲۱اردیبهشت ۱۴۰۲) #ترنم_بصیرت 🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷 ♡-----------🌺☆*☆🌺----------------♡ @Tarannum_basirat