#شهید_عشق
#طریق_عشق
سال اول جنگ بود.
به همراه بچههای گروه اندرزگو به یکی از
ارتفاعات در شمال منطقه گیلان غرب رفتیم.
صبح زود بود. ما بر فراز یکی از تپههای
مشرف به مرز قرار گرفتیم.
پاسگاه مرزی در دست عراقیها بود.
خودروهای عراقی به راحتی
در جادههای اطراف آن تردد میکردند.
ابراهیم کتابچه دعا را باز کرد.
به همراه بچهها زیارت عاشورا را خواندیم.
بعد از آن در حالی که با حسرت به مناطق
تحت نفوذ دشمن نگاه میکردم،
گفتم: ابرام جون این جاده مرزی رو ببین.
عراقیها راحت تردد میکنند.
بعد با حسرت گفتم: یعنی میشه یه روز
مردم ما راحت از این جادهها عبور کنند
و به شهرهای خودشون برن!
ابراهیم انگار حواسش به حرفهای من نبود.
با نگاهش دوردستها را میدید!
لبخندی زد و گفت: چی میگی!
روزی میآید که از همین جاده،
مردم ما دسته دسته به کربلا سفر میکنند!
💬 راوی: جبار ستوده و مهدی فریدوند
#شهید #ابراهیم_هادی #اربعین
💎 ره چنان رو که رهروان رفتند...