هدایت شده از هیأت شهدا
1_12519061.mp3
2.07M
💠 #دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود....⚡️
💠 #نهج_البلاغه
🔔 اهمیت وفای به وعده
✨الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى یَعِدَ.
💠كسى كه چيزى از او خواسته اند تا وعده نداده آزاد است.
📚 #حکمت ۳۳۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این مسیر ما تا صبح ظهوره
🎙نوحه انقلاب فاطمی «مهدی رسولی»
هدایت شده از هیأت شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الله اکبر۴
✨اشهدان لا اله الّا الله۲
✨اشهدان محمداً رسول الله۲
✨اشهدان علیاً ولی الله۲
✨حی علی الصلاة۲
✨حی علی الفلاح۲
✨حی علی خیر العمل۲
✨الله اکبر۲
✨لا اله الّا الله۲
هدایت شده از هیأت شهدا
﷽
#لحظه_استجابت
🍃اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً🍃
🔴 کار آمریکاییها در منطقه تمام است
🔸سردار رمضان شریف، سخنگوی سپاه:
🔹کار آمریکاییها را در منطقه تمام است.
🔹در حمله موشکی به عینالاسد مهم شکسته شدن ابهت و پرستیژ تو خالی آمریکاییها بود.
🔹امروز ایران اسلامی در جایگاهی قرار دارد که بسیاری از کشورها آرزوی آن را دارند.
🔹ما به دنبال جنگ و تصرف سرزمین دیگران نیستیم، اما این سؤال را باید پاسخ دهند که آمریکاییها از هزاران کیلومتر دورتر به این منطقه برای چه آمدهاند؟
🔹امروز سرمایه آمریکاییها به امثال مسیح علینژاد و مریم رجوی خائن محدود شده است.
#کتاب_عدالت
📖همه باید خود را موظّف به مواسات بدانند. مواسات یعنی هیچ خانوادهای از خانوادههای مسلمان و هممیهن و محروم را با دردها و محرومیّتها و مشکلات خود تنها نگذاشتن؛ به سراغ آنها رفتن و دست کمکرسانی بهسوی آنها دراز کردن.
📓گفتار دوم: برای تحقق عدالت چه باید کرد؟
#استاد_سید_علی_خامنهای
#قسمت_نهم
هدایت شده از هیأت شهدا
dfc48cb92827c5496287b24d1f3ac4fe.mp3
2.63M
#یک_مسئله
🇮🇷شرکت زن در راهپیمایی
⁉️با توجه به این که زن جهت شرکت در راهپیمایی میبایست از منزل خارج شود، آیا واجب است از شوهر اجازه بگیرد؛ و اگر شوهر به همسرش بگوید من به هیچ عنوان راضی به شرکت در راهپیمایی نیستم، تکلیف زن چیست؟
✅ج: در مواردی که شرکت نکردن در راهپیمائی موجب تضعیف نظام اسلامی شود، منوط به اذن شوهر نیست.
📕منبع: leader.ir
#راهپیمایی
#دهه_فجر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ندای " اللّه اکبر""🌹
🔺ساعت ۲۱ امشب در سراسر کشور طنین انداز میشود✌️
#نشر_حداکثری
#دهه_فجر
#فریاد_پیروزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیزش مردم ترکیه برای رد «معامله قرن»
در ادامه اعتراضهای بینالمللی علیه معامله قرن آمریکا، مردم ترکیه در «استانبول، دیاربکر و سقاریه» تظاهرات اعتراضی ترتیب دادند.
نفسهای آخر رژیم صهیونیستی را میتوان حس کرد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بازی رو بردیم؛ ۳ هیچ! باورتون میشه؟
#تصویری
هیأت شهدا
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_نود_و_چهار به عاصف گفتم: «در و بازش کن.» چر
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف
@kheymegahevelayat
#قسمت_نود_و_پنج
بعد از اینکه به سرم ضربه خورد و افتادم روی زمین بیهوش شدم دیگه نفهمیدم چی شد...
شاید حدود چهل دقیقه یا یکساعت بعد، شاید هم بیشتر، اصلا نمیدونم چقدر... خلاصه به هوش اومدم...
تلاش کردم آروم_آروم چشام و باز کنم.. اما همه جا تاریک بود.. روی صورتم حالت خیس بودن و ریخته شدن آب و حس میکردم.. یک نفر که نمیدونم کی بود به طرز وحشتناکی چندبار زد به صورتم که واقعا دردم اومد.
نمیتونستم جایی رو ببینم.. اول خیال کردم تاریکه، اما فهمیدم چشمام و با چشم بند بستن.. خواستم دستم و بیارم بالا دیدم دستام از پشت به هم گره خوردن و بسته شدن، منم روی دستم خوابیدم.. دستام سست شده بود و چیزی رو حس نمیکردم.
کنارم صدای نفس زدن یکی رو میشنیدم.. نخواستم اسم عاصف و بیارم.. چون نمیدونستم دور و برم چه خبره... آروم گفتم:
+پسر؟
با صدای پر از درد و خیلی آروم گفت:
_حاجی؟
+نگران نباش. خوبی؟
_نمیدونم.
+من و میبینی؟
_چشام سوزش داره. یه چیزی هم بستن روی چشمام. خیلی چشام میسوزه.. همش اشک میاد ازش.
+دستات بازه؟
یه هویی یه صدایی اومد. صدای یه زن بود... گفت:
«گه بخور. آشغال سگ صفت. با هردوتاتون هستم. خفه شید.»
مکثی کردم و بعد از حدود سی ثانیه آروم گفتم:
+فائزه ملکی؟
_خفه شوووو آشغال.. ببند دهنت و مزدور خامنه ای.. بسیجی آشغال ... چه فرقی میکنه من کی هستم.. امروز که داخل همین زیر زمین دخل سگتون و آوردم می فهمید. بی شرفای بی پدر و مادر. تفاله های تفاله زاده ی حکومتی.
وقتی به پدر شهیدم توهین میشد، انگار یکی نمک میریخت روی جیگر پر از زخمم. به قول بعضیا انگار خون داشت خونم و میخورد. اما من اینجا چاره ای نداشتم و باید سکوت میکردم تا کار خرابتر نشه.. یه لحظه یاد غربت امیرالموئمنین افتادم که مامور بود سکوت کنه. اون بخاطر حفظ اسلام، منم بخاطر جون خودم و همکارم، و به موقع ضربه زدن به دشمنان مردم کشورم.
بعد از اون توهینش، آروم گفتم:
«چشم. خفه میشم. فقط میشه بگی الان... »
حرفم و قطع کرد، یه دونه محکم زد به شکمم. خدا می دونه وقتی اون ضربه رو خوردم، مثل مار گزیده به خودم میپیچیدم. معده دردی که تا یک ساعت و خرده ای قبلش که بالای پشت بوم اون آپارتمان بودم داشتم بدتر شد.
وقتی به شکمم ضربه زد احساس کردم دارم بالا میارم. انصافا بدجور زده بود به شکمم، طوری که هروقت یادم میاد، داخل معدم یه درد بدی رو احساس میکنم. مثل الآن که دارم براتون تایپش میکنم.
شاید نیم ساعت اصلا حرفی نزدم. فقط دردکشیدم. احساس بدی داشتم. خاک سرد. عرق روی سر و تنم. خارش درون گوشم که خاک و عرق باهم قاطی شده بود. شایدم مورچه های زیر زمینی روی بدنم یا داخل گوشم بودند. نمیدونم چخبر بود. چون چیزی رو نمیدیدم. فقط میخوام بگم که هرکسی توی اون وضعیت باشه آرزوی مرگ میکنه. اگر بگم من آرزوی مرگ نکردم دروغ گفتم.
اما دیدم همینطوری نمیشه که ما اینجا بمونیم و چگ و لگد بشیم و اونا هم به ریش ما بخندن.. بعد از نیم ساعت، با درد و نفس زنان، خیلی آروم گفتم:
+میشه لطفا بهم کمی آب بدید. دل و رودم داره از دهنم میاد بیرون.
دختره گفت:
_ادار سگ هست. میخوری؟
بعد از این حرف قهقه ای زد... اما من با دردی که داشتم، مجددا آروم گفتم:
+ببین، به نفع تو هست که...
حرفام و قطع کرد گفت:
_به نفعم هست که چی ؟؟ ها ؟؟
یه دونه محکم با پا زد به پهلوم.. از فرصت استفاده کردم یه کم روی زمین غلتیدم. همون لحظه پیشونیم و روی خاک و سنگای تیز کشیدم تا چشم بندی که به چشام زده بودن و روی پیشونیم و گرفته بود کمی جابجا بشه تا بفهمم چی به چیه و روشنایی داریم یا نه.
موفق شدم چشم بندم و یه کم جابجا کنم.. روی صورتم و پیشونیم یه سوزش بدی احساس کردم.
تصمیم گرفتم علیرغم اینکه من و میزنه، اما باهاش حرف بزنم.. تصمیم داشتم به موقع، هم عصبیش کنم، وَ هم اینکه آرومش کنم.
باید براش انحراف ذهنی ایجاد میکردم. باید اگر ممکن بود عملیات روانی روش انجام میدادم.. باید دست میزاشتم روی نقطه ضعف های این زن که قطعا فائزه ملکی بود، چون تموم رفت و آمدهای این خونه رصد میشد !! تصمیم گرفتم کنترل ذهنش و در اختیار بگیرم. یک جنگ روانی موثر نیاز بود..
مجددا بهش گفتم:
+خانوم محترم.. به نفع تو و دوستانت هست که اینکارا رو نکنید.
_خفه میشی یا خفت کنم بسیجی آشغال.. سپاهی هستی یا وزارتی؟
به حالت تمسخر ادامه داد گفت:
_نکنه مزدور قاسم سلیمانی هستی؟
گفتم:
+ مهم نیست چی هستم و کی هستم و کجا هستم! من فقط یک بسیجی ساده هستم که یه کارت بسیجی عادی دارم. هنوز فعال هم نشدم. حالا خوبه؟
_خفففههه شوووو. مثل سگ دروغ میگی.
+من اصلا حکومتی نیستم.. یه آدم عادی هستم که فقط کمی فضولم.. همین.. حکومت هم دید من سرم درد میکنه برای این کارها، من و فرستاد سراغ شماها !!
_غلط کردی. هم تو، هم اون حکومتت.. خر خودتی و هفت جدت.
🕊🕊🕊🕊
عاشق این بود که برود سوریه..
میگفت: من برای شهادت نمیروم، باید برویم آنجا کار انجام دهیم.
احساس میکرد آنجا به خدا نزدیکتر است. حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: به قدری خاک اینجا گیراست که اگر متاهل نبودم، اصلا بر نمی گشتم..
🌷شهید میثم نجفی🌷
#شبتون_شهدایی🌙✨