والله، اگر تمام_عمرتان را برای فرج #امام_زمان سلام الله علیه دعا کنید، مغبون نیستید. ✨ مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد اصفهان در ماه رمضان ۱۳۹۲ هجری می فرمود: 🍃 اگر امام زمان سلام الله علیه، يك تار مويش را بجنباند، دنيا را زير و زِبَر مي‌ كند. نمي ‌دانيد چه گوهری در خزانه‌ غيب خدا پنهان شده است. اگر آشكار شود‏ زمين و آسمان را متلألأ مي ‌كند: 🍃«وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا». 🍃«يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ» 👌 والله اگر از نان خوردن و آب خوردن و زندگي ‌تان دست برداريد و يكپارچه عمرتان را بر دعای بر فرج و ظهور امام زمان سلام الله علیه صرف كنيد، مغبون نيستيد. اگر يك ساعت از زمان ظهورش را درك كنيد، بهتر از اين است كه هزاران سال بدون آن حضرت زندگی كرده باشيد. به حقّ صاحب اين منبر و اين محراب، اين مطلبي كه مي ‌گويم، با براهين عقل مطابق است و با وجدان بزرگان موافق است. ➕سخنرانی مسجد سیّد اصفهان، ۱۳۹۲قمری، شب ۲۷ ماه رمضان . 🤲 التماس دعای ظهور #اللّهمّ_عجّل_لولیّک_الفرج

💠 مبارک باد روز پاسدار، 🔸روز آنانکه با پروانه حضورشان به دور نور انقلاب و اسلام، غیرت حسینی را از کربلا تا قدس به دوش می‌کشند. ولادت امام حسین(ع) و روز #پاسدار مبارک.

🎥 #تصاویری زیبا از شستشوی #ضریح مطهر حضرت ابوالفضل العباس(ع) 🍃عموی خوبم بی تابم 🍃بده اجازه بشم فدائی #الدخیلڪ_یاقمربنےهاشم_ع❣️ #میلاد_حضرت_ابوالفضل(ع)❣️ #مبارڪـ_باد🍃❣️

📢اذان_انتظار با صدای #روح_الله_کاظم_زاده 🕊 #نماز_اول_وقت🌹 @hyate_shohada

#استفتائات_امام_خامنه‌ای_مدظله_العالی #یک_مسئله 🔹منع پزشک غیر امین ⁉️ بعضی از پزشکان که به مسائل شرعی ملتزم نیستند، بیماران را از روزه گرفتن به دلیل ضرر داشتن منع می‌ کنند، آیا گفته این پزشکان حجت است یا خیر؟ ✅ج: تشخیص خود مکلف ملاک است. در صورتی که مکلف احتمال عقلایی بدهد و بترسد که روزه برای او ضرر داشته باشد روزه بر او واجب نیست. البته ترس از ضرر گاهی از گفته متخصص امین و گاهی از تجربه بیمارهای مشابه یا تجربه خود انسان حاصل می شود. 📕منبع: leader.ir

🍃🌸🍃 🕗 #ساعت_عاشقی لطف آقای خراسان ز همه بيشتر است هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخيزد ┄┅┅❁💚❁┅┅┄ 🍃 اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃

♨️ «سپاه چنج از راه دروازه غار»؛ فیلمی منتخب از سریال هوملند Homeland 🔖 #مبانی_نظری 📽 در سریال هوملند، سازمان سیا برای آغاز عملیات تغییر حکومت در ایران، یک مأمور خود را به سپاه نفوذ داده، و می‌کوشد که با کشتن فرمانده سپاه پاسداران، زمینه را برای رسیدن آن مأمور به فرماندهی کل سپاه فراهم آورد تا از این طریق بتواند با کنترل سپاه، به کنترل قدرت ملی ایران برسد. 🔸 در دنیایی که مذاکرات هسته‌ای در قالب برجام به اتمام رسید، زن رئیس سازمان CIA با دیدن خبر مهار برنامه‌ی هسته‌ای ایران، آن را بزرگ‌ترین موفقیت و ثمره‌ی عمر همسر خود می‌خواند! 🌐 این فیلم در جلسه‌ی ۶۶۱ #کلبه_کرامت در سرفصل « جنگ جهانی چهارم» به معلمی #استاد_حسن_عباسی تدریس شده است. جلسه ۶۶۱ را می‌توانید از پیوند ذیل دانلود نمائید: 📥 kolbehkeramat.org/video/nq/661.mp4 🔰 جنگ جهانی چهارم

رسما هیچ اعتقادی به پلتفرم‌های داخلی ندارید و به قانونی که خودتون هم تصویب کردید، عمل نمی‌کنید... خواهشا از این به بعد تیریپ حمایت از پیام‌رسان و شبکه اجتماعی داخلی و "قوی شدن در فضای مجازی طبق رهنمود های رهبری" برندارید چون این کارتون زشته و منافقانه است!! 💬 احمد کارآمد

🌄 روز شهید بهت تبریک گفتیم امروز که روز پاسداره بهت تبریک میگیم فردا که روز جانبازه بهت تبریک خواهیم گفت حاجی جان توی دنیا چه مدالی باقی مونده بود که به دستش نیاوردی؟ ای فخر شهدا ای فخر جانباز ها ای فخر پاسدار ها

#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_سی_و_پنج گفتم: +فاطمه جان آرومتر، آبرومون توی در و همسایه رفت. خانومم چشماش و گرد کرد، با عصبانیت بیشتر گفت: _محسن دیگه نمیخوام حتی یک کلمه ازت بشنوم! اونی که الآن بایدحرف بزنه منم، نه تو! پس بزار حرفام و همین امشب بهت بگم. یه هویی سرش و با دوتا دستش گرفت. چشماش و چندثانیه بست و یه لحظه احساس کردم داره با سر میخوره زمین، گفتم: +چیزی شده؟ حالت خوبه؟ خواستم برم سمتش ببینم چی شده، گفت: _سمت من نیااا.. برو اونور. دست بهم نزن ! برو عقب! دستام و آوردم بالا گفتم: +باشه. من تسلیمم! چرا عصبی میشی؟ _ برات خیلی مهم شدم؟ +فاطمه زهرا ! تو امشب چت شده؟ اون احمق نباید این حرف و میزد.. عصبانیتت و درک میکنم. اما تو هم دیگه تموم کن این بحث و ! _دلم نمیخواد ! +الان گناه من چیه که داری باهام اینطور رفتار میکنی؟ خب منم آدمم، نگرانت میشم. سنگ که نیستم. دوست ندارم اشکات و ببینم. الآن یک ربع هست داری گریه میکنی و رنگ و روت رفته! دارم با گریه های تو متلاشی میشم. _نمیخوام چیزی بشنوم. میفهمی محسن؟؟ نمیخوام ازت چیزی بشنوم ! احساستم به درد عمت میخوره! به درد من و زندگیم نمیخوره! +ای وای برمن. واقعا خودتی فاطمه زهرا ! اینا حرفای خودته؟ _آره! دقیقا حرفای خودِ خودمه! چون بُریدم دیگه! پس ساکت باش. +چشم. من لال میشم. خوبه؟ رفتم روی مبل نشستم، مجددا مشغول دیدن تلویزیون شدم. اما فقط چشمام میدید و دلم با فاطمه بود. مخاطبان محترم خیمه گاه ولایت، نوشتن این مطالب و یادآوری خاطرات تلخ زندگیم من و به هم میریزه.. دقیقا مثل حالا که دارم براتون مینویسم! هروقت که درون ذهنم سرچ میکنم به این میرسم که سابقه نداشت خانومم انقدر بد خلقی کنه! چند دقیقه ای خانومم پشت هم حرف زد ، دادوبیداد کرد، اما دیگه صبرم لبریز شد. روم و برگردوندم سمتش، گفتم: +ببند دهنت و دیگه. یک بند داری نق میزنی. هی من هیچچی نمیگم، تو هم ادامه میدی! سرم رفت! ای بابا. بلند شدم رفتم سمت آشپزخونه گفتم: +رفیقای تو اومدن اینجا. مگه من دعوتشون کردم. خودتم میدونی من با هرکسی رفت و آمد نمیکنم. ده بارم بهت گفتم جمعش کن این بساط و اما گوش ندادی ! فاطمه داخل آشپزخونه بود، همینطور که داشت کاراش و میرسید گریه میکرد و پشتش به سمت من بود... ادامه دادم گفتم: +خودتم می دونی شوهر این دوستت آدم بی فرهنگیه ! آدمی هست که دهنش چفت و بست نداره! اما خانوم همش میگن نههههه دوستانم و شوهراشون خیلی هم خوبن. خب حالا بیا تحویل بگیر. حالا خودت جمعش کن. اون دفعه خواستم جواب بعضی چرندیات شوهر دوستت و بدم اما بهم اشاره زدی، منم به احترامت زیپ دهنم و کشیدم! خب وقتی با هر خری نشست و برخواست میکنی تهش میشه همین. خیال کردی همه ی دوستات آدم حسابی هستن؟ بالای صدبار بهت گفتم فاطمه من دوست ندارم با بعضیا رفت و آمد داشته باشیم اما به احترام تو که دوست داری با این رفیقات رفت و آمد کنی دهنم و میبندم چیزی نمیگم ولی به رفیقات بگو به اون نر خرهایی که بالای سر زندگیشون هستن تذکر بدن توی جمع هایی که ما هستیم هر چیزی نگن. گفتم یا نگفتم؟ مگه با تو نیستم؟ فاطمه با عصبانیت گفت: _خب چه ربطی داره؟ +مشکل همینجاست که ربطش و تشخیص نمیدی! فاطمه تو کی میخوای بفهمی شوهر دوستت تا الان زندگی بعضیارو با همین حرفاش به هم زده؟ خیال میکنی آمارش و ندارم؟ من جای تو بودم میزدم توی دهن رفیقم تا بزنه توی دهن شوهرش که دیگه این اراجیف و نگه. وقتی این و گفتم فاطمه گلدون شیشه ای رو که کنار دستش بود گرفت و برگشت سمت من، بعدش محکم پرت کرد! مستقیم خورد به صورتم. گلدون شیشه ای افتاد پایین شکست. با غضب بهم گفت: _بی غیرت که بهت میگن.. پس تو چیکاره ای !؟ فقط برای دیگران غیرتی میشی! فقط امنیت مردم برات مهمه؟! اگر مرد بودی میزدی توی دهنش که اینطور گفت! معلومه امنیت زنت برات مهم نیست. اتفاقا رفیقای من خیلی هم خوبن! مشکل از تو هست که هر چیزی رو میبینی با عینک کاریت میبینی! نه محسن، اینجا خونه منم هست! من با هرکسی خوشم بیاد رفت و آمد میکنم. وظیفه تو هم هست به خواسته من احترام بزاری. گلدون شیشه ای خورده بود بالای ابروم و از شدت ضربه حتی چشمام درد میگرفت. چشام و بستم ، اما واکنشی نشون ندادم. باخودم گفتم بزار خانومم تخلیه بشه، چون اعصابش به هم ریخته بود. گفتم: +فاطمه، من اینطور گفتم؟ مگه گفتم با کسی رفت و آمد نکن؟ من میگم میخوام جواب چرت و پرت گویی اینارو بدم تو نمیزاری. بعد الان میگی چرا جوابش و ندادی. _برام ثابت شد بی غیرتی. +آره، جان عمت که! _باز داری با این شوخیت میری روی اعصابم. میدونی بدم میاد از این حرف! بعدشم وقتی تو هستی و جلوی چشمت یکی داره به هردوتامون چرت و پرت میگه من باید حرف بزنم!؟ مشکل از تو هست که زندگیمون انقدر گندش زده بالا. ۲۴ ساعته داخل اداره خراب شدتون هستی.