بسم رب الصابرین
#قسمت_سی_هفتم
#ازدواجصوری
ماه صفرهم تموم شد و شیعه و محبان ائمه عاشقانه به استقبال ماه صفر رفتن
ماروزهای اول ربیع الاول هم در مشهد بودیم
خیلی دوست دارم آقارو 😍😍😍
الان سه روزه از مشهد برگشتیم
فردای روی که برگشتیم توی اینترنت درباره شهید رضا اسماعیلی تحقیق کردم و اطلاعات کمی دستگیرم شد
"شهید رضا اسماعیلی یکی از شیعیان افغانستانی مقیم ایران بود که حدوداً 19 سال سن داشت و چهرهاش حقیقتاً از معصومیت خاصی برخوردار بود.این شهید در دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل علم میپرداخت" رضا جوانی برازنده و ورزشکار بود که نایب قهرمانی وزن 55 کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی را نیز در کارنامه داشت. و درسال 1392از طریق گروه فاطمیون به سوریه اعزام شد و شبیه امام حسین سرش از بدنش جدا شد😞😭"
امروز سه روزه که برگشتیم و من تحقیق جمع کردم گذاشتم تو پوشه
چادرم سر کردم
-مامان من دارم میرم تحقیق بدم صحافی
مامان: باشه پول داری؟
-بله
من برم
بعداز ۱۵دقیقه رسیدم
کار دادم گفت سه روز دیگه آمادست
سارا روز به روز به زایمانش نزدیک میشود
برای همین اکثریت کارا رو خودم میکردم
شنبه یعنی پنج روز دیگه باید تحقیق ارائه بدم
تاریخچه وهابیت
حاج آقاسلیمی استادمون زنگ زد گفت
روز ارائه تحقیق تمام اساتید حوزه علمیه قزوین
و طلاب سطح ۲ استان قزوین هستن
استرسم لحظه به لحظه بالا میرفت
شماره سارا گرفتم الو ساراگلی فردا میتونی بیای حوزه ؟
سارا:الو آره
حسن آقا بنده خدا منو میاره همونجا میمونه منو برمیگردونه
-ممنونم ازت حضورت بهم انرژی میده
ممنونم ازت
#قسمت بعدی آشنایی با تاریخچه وهابیت#
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_سی_هشتم
#ازدواجصوری
ارائه مقاله تو سالن اجتماعات حوزه بود،
واردسالن که شدیم استرسم رفت بالا
بسم الله گفتم از پله ها رفتم بالا رفتم پشت میکروفون
بسم الله الرحمن الرحیم
شروع کردم به خوندن دعای غریق
اَللَّـهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَكَ،
خدايا خود را به من بشناسان، اگر خود را به من نشناساني، پيامبرت را نشناسم،
اَللَّـهُمَّ عَرِّفْني رَسُولَكَ،فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ،
خدايا پيامبرت را به من بشناسان، اگر پيامبرت را به من نشناساني، حجّتت را نشناسم،
اَللَّـهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ ديني،
خدايا حجّتت را به من بشناسان، اگر حجّتت را به من نشناساني، از دينم گمراه شوم.
مذهب شیعه همیشه مورد توجه دشمنان و دوستانش بوده است
کشورهای غربی بعد از جنگ جهانی اول
مذهبی نو برای مقابله با شیعه ساخت
به نام ""وهابیت """"
فرقه قیدشده ساخته ی انگلستان است
رئیس فرقه وهابیت فردی است به نام ""محمدبن عبدالوهاب """
پدرش از علمای به نام و سرشناس ومعتقدِ شاخه حنبلی اهل سنت بود
اما محمد از سنین کودکی ضد فرقه داشت
تا درسنین نوجوانی توسط پدرش از قبیله اخراج شد و مرتدد حساب شد
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_سی_نهم
#ازدواجصوری
شش اعتقاد اصلی وهابیت
۱.تعمیر قبور اولیای الهی و ائمه شیعه کفر محسوب میشود
۲.مسجدسازی درکنار قبور صالحان شرک است
۳.بزرگداشت موالید و وفوت علی بن ابی طالب و فرزندانش کفر محسوب میشود
۴.تبرک آثار شیعه شرک است
۵.درخواست از اولیای الهی کفراست
۶.درخواست شفاعت از شافعین شرک است
برای اولین بار فردی به نام
""ابن القیم"""درکتاب
#زادالمعاد_فی_هدی_خیرالعباد
حکم به تخریب بنای بقیع داد
درهشت شوال ۱۳۴۴هـ.ق حکم اجرا شد
درحالیکه در آیه ۳۶سوره و آیه ۲۳شوری
خداوند از اعلام جهانی نشانه های الهی میگوید
و چه نشانه بزرگتر از ائمه و اهل بیت
(ناخوادآگاه بغض گلوم گرفت
و تو دلم گفتم
بمیرم برای کریم اهل بیت که غریب مدینه است😢 )
در صحیح بخاری ج۲ موضوع ساخت بنا و مسجد کنار ائمه و صالحان توسط اهل سنت بیان شده است
و در سایر منبع اهل سنت بیان شده عبارتند از
•صحیح مسلم ج ۲ص ۶۸
•صحیح مسلم کتاب السمجد ج ۲ص ۳۶
دلیل شیعه برای مسجدسازی
مسجد تنها برای ستایش خداست
وحرم اولیای الهی برای توسل و زیارت است
خداوند در آیات ۸سوره دهر ،۹۰انبیا به بزرگداشت موالید و وفات ائمه را ستایش می کنند
و در آیات ذیل
با نکات زیر اشاره میشود
۱.درخواست شفاعت همان درخواست دعاست (۸۵نسا،۱۹محمد،۲۸نوح )
۲.درخواست از افراد شایسته یک امر مستحبی است (۱۰۳توبه،۶۴نسا)
در آخر این تحقیق از راهنمایی های استاد محترمون حجت الاسلام مرتضی سلیمی قدردانی می کنیم
با گفتن این حرف تمام جعمیت برام صلوات میفرستن
وقتی پایین اومدم از پله ها متعجب شدم برادرعظیمی هم همراه حسن آقا اومده
وا😳😳
این چیکار میکنه اینجا
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهلم
#ازدواجصوری
استادمون منو سارا رو خیلی تشویق کرد
به عبارتی خودش میگفت با یه مقاله ۵۰۰صفحه ای روسفیدشون کردیم
بعد از ارائه مقالمون اتفاق خاصی نیوفتاد
داشتم میرفتم خونه داداشم پوریا و بهار ببینم
که دوستم پریسا بهم زنگ زد،
خخخخخ هرموقعه این دوستم زنگ میزد میخندیم
خیلی باحال بود
اسممون خیلی شبیه هم بود
-الو سلام جانم پریسا
پریسا:سلام خوبی خانم
-مرسی جیگرم
پریسا:پریا بانو من میخام داستان زندگی شهید حمید سیاهکلی بنویسم
خوابشون دیدم ازم گلایه کردن که چرا زندگیشون نمینویسم
دوستم پریسا نویسنده بود
-ووووییییی پریسا خوشبحالت
پریسا:وووووییییی کوفت
زنگ زدم باهم بیای بریم
-دورغ نمیگی که؟😒
پریسا:آدم باش آفرین
-کی بیام پیشت
پریسا:من بعدازظهر میرم مزار تا با خانمشون صحبت کنم
-پریسا عاشقتم
پریسا:من قصد ازدواج ندارم فعلا خداحافظ 😂
#قسمت_بعدی_زندگی_شهید_سیاهکلی
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهلم_یکم
#ازدواجصوری
پریسا اومد دنبالم و باهم رفتیم مزار شهدا
وقتی رسیدیم به همسر شهید زنگ زد و ایشان گفتن سر مزار شهید هستن
به اون سمت حرکت کردیم
با خانم مرادی
(همسرشهیدسیاهکلی )دست دادیم
خانم مرادی خم شدن و مزار بوسیدن و رو به ما گفتن بچه ها بریم رو سبزها بشینیم ؟
-بریم
مزار شهدای قزوین کلا باتمام مزارشهدای کشور فرق داشت
از امامزاده حسین که وارد مزار شهدا میشی
روبه رو و سمت چپت مزارشهدا بود
سمت راست هم فضای سبز برای نشستن
و میان این فضای سبز موزه شهدای قزوین
و آخر این فضا ختم میشود به مزار والدین شهدا
تمامی قبور شهدا ۱۰-۱۵سانتی از زمین فاصله داشتن اما مزار شهید عباس بابایی نیم متری بالاتر از سطح زمین بود
روبه روی مزارشون هم نمادی از هواپیماشون ساخته بودند
خانم مرادی شروع کردن به صحبت
بچه ها قراره کتاب زندگی ما چاپ بشه اما خب چون خود حمیدآقا خواستن
من کمی از داستان زندگی شهید رو میگم
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_دوم
#ازدواجصوری
خانم میرزایی ادامه دادن
حمیدآقا اینا دوقلو بودن
متولد سال ۶۸هستن
دوقلو بودن
خب به طبع قل اول بزرگتر و خوشگلتر میشن 😍😍
حمیدآقا تو بچگی خیلی توپولی و ناز بودن 😢😢😍😍😍
برخلاف همه پسربچه ها فوتبال دوست نداشت
بعدازدواجمون فوتبال تماشا نمیکرد
نقاشی خیلی دوست داشتن
ابتدایی رو تو مدرسه راه دانش
راهنمایی مدرسه امام سجاد،
و دوره متوسطه در دبیرستان علامه امینی ادامه دادن
ازسال اول راهنمایی شروع به آموزش ورزش رزمی کاراته کردن
و مربیشون پدرم بودن
زمان شهادتشون دان دوم کاراته داشتن
سال ۸۷وارد سپاه امام حسن مجتبی شدن و سال بعدش جزو کادر رسمی سپاه شدن
سال۹۰در مبارزه با پژواک در سردشت حاضر شدن
سال ۹۱دوبار اومدن خواستگاریم
باردوم جواب مثبت دادم
زمان ازدواجمون حمیدآقا ۲۳ومن ۱۹ساله بودم
در ۲۱آبان ۱۳۹۴ برای اولین بار راهی سوریه شدن
ودر ۵آذر سال بعد در منقطه العیس حلب مثل آقا قمربنی هاشم بی دست و پا به درجه رفیع شهادت رسید😢😢
به اینجای حرفشون که رسیدن اشک روی گونشون جاری شد😭
دلم اتیش گرفت اماسریع اشکاشون پاک کردن واقعا چقدر شیرزن هستند همسران شهدا ماشاالله به غیرت زینبی شون😍💪
و بعداز یه ربع از ما خداحافظی کرد
و ما به معنویت این خانم بزرگوار حسرت میخوردیم
#شادی_روح_شهید_سیاهکلی_صلوات
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_سوم
#ازدواجصوری
با پریسا رفتیم سر مزار شهید سیاهکلی
-پریسا من یه دلنوشته از همسر شهید سیاهکلی تو فضای مجازی دیدم
میخوای ببینیش؟
پریسا:آره حتما
برای یوسف این روزهای دلم...
این روزها که میشناسم تو را از نزدیک
دلم قصد فریاد دارد..
تا بمانی..
زمین هنوز نیازمند توست..
تویی که روحت برای پرواز و آسمانی شدن بی تاب است..
تویی که حواست به همه جا بود..
به دل عاشق همسر و عشقت..
به همسایه دیوار به دیوار..
به خانواده و دوستانت..
حتی به منی که تازه میشناسمت...
تویی که نابغه...مهندس کامپیوتر...و یک عالم در مسائل دین بودی... ورزشکار...نمونه تحصیل و تهذیب و ورزش...
تویی که هنگام خرید توجهت به نزدیک ترین مغازه بود چرا که معتقد بودی حق همسایگی دارد و برای خرید مقدم است بر دیگر مغازه ها..
تویی که برای رسیدن به همسرت به حضرت معصومه توسل کردی و بعد از وصال در هر وعده نماز از خانم حضرت معصومه ویژه تشکر میکردی. .
تویی که همیشه میگفتی اگه بیشتراز10 ثانیه زن و شوهر از هم ناراحت شوند خداهم ناراحت میشود..برای همین همیشه میگفتی ناراحتی زیر 1 ثانیه از هم روا هست ولی بیشتر نه..
تویی که برای روضه اباعبدالله احترام قائل بودی و می گفتی باید با احترام و رعایت آداب روضه گوش کرد..
تویی که هنگام روضه ها محکم بر سینه می زدی و می گفتی که شک نداشته باشید سینه ای که به عشق اهل بیت بر آن زده شود شاهد تو در روز قیامت است..و جالب آنکه بعد شهادت تمام بدنت میزبان ترکش و تیر شد جز سینه ات که سالم سالم ماند...
تویی که میگفتی سینه زنی خوبه ولی با تامل...با درس گیری از اهل بیت...میگفتی خود را پرورشش دهید...اشک بریزید چون باعث پاکی دل میشه..
تویی که وقتی شبها از هییت برمیگشتی از وسط کوچه موتورت رو خاموش میکردی تا ذره ای باعث آزار کسی نشوی...
تویی که حواست به بیت المال بود و لحظه ای از آن غفلت نکردی..
تویی که حواست بود ذره ای تقلب نکنی بخاطر اینکه روی حقوقت تاثیر و آن را حرام می کرد..
تویی که واکنش جالبی درخصوص بدحجاب ها داشتی به گونه ای که وقتی برای خرید با همسرت بیرون میرفتی اگه خانم فروشنده بد حجاب بود میگفتی فرزانه جان خودت برو این خانمه وحشتناکه...
تویی که دائم الوضو بودی چرا که معتقد به این حدیث بودی که 'اگر کسی شب را بدون وضو بخوابد او مردار است و بستر او قبر او....و اگر کسی با وضو بخوابد بستر او جایگاهی است از بهشت و او شهید است'...
تویی که هنگام وداع با دیدن اشک های همسرت گفتی دلم لرزید اما ایمانم هرگز...
تویی که با رمز (یادت باشه) در تمامی تماس هایت از سوریه به همسرت میگفتی که دوستش داری..
به راستی چه نجواهایی داشتی با شهدا که حکم خادم الشهدایی اینقدر زود تبدیل شد به هم نشینی با شهدا..
کاش بمانی ..
هر چند هستی..
زنده ای و شاهد همه چیز..
برایمان دعا کن..که تو مستجاب الدعا هستی..
روحت شاد ..
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️
https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_چهارم
#ازدواجصوری
داشتیم از مزارشهدا برمیگشتیم که گوشیم زنگ خورد
اسم فائزه سادات رو گوشیم
-سلام جانم فائزه سادات
فائزه سادات :سلام عشقم
پری یه خبر خوب برات دارم
-جانم چی شده
فائزه سادات:پری بیا بریم کربلاقسطی
بازم با اسم کربلا اشکام جاری شد
-سادات ما دستمون خیلی خالیه خودت که میدونی مامانم تازه جهاز پرستو رو داده
اما شاید قسطی بودنش بشه یه مزیت برای اومدن
حتما به مامان اینامیگم بهت خبر میدم
فائزه سادات:باشه عزیزم
رسیدم خونه اذان مغرب بود
قامت بستم نمازم خوندم
تو نماز از خود خدا و امام حسین خواستم
کمکم کنن
درحال جمع کردن جانمازم بودم که صدای مادر به گوش رسید
پریا بیا شام
وارد آشپزخونه شدم
-مامان میخوام باهتون حرف بزنم
مامان:جانم عزیزم
بگو منو بابات گوش میدیم
-فائزه سادات زنگ زد گفت بریم کربلا قسطی
بریم مامان؟😢😢😢😭😭😭
مامان:من فدای دلت بشم که شور کربلا داره
پریا عزیزم تو میدونی حقوق بابات اصلا کفاف زندگیمون نمیده
صبرکن عزیزم سال بعد،
-باشه 😭😭😭
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_پنجم
#ازدواجصوری
به فائزه سادات زنگ زدم گفتم به خاطر اینکه دستمون خالیه نمیتونم باهاشون برم کربلا
دلم گرفته بود😞چرا اخه چرا قسمت نمیشه یعنی اقا دلش ازم گرفته😭
۵روز بعد از اون فائزه سادات و زینب دوستم که من بهش میگم جوجه و رقیه و زهراسادات راهی کربلا
اونا رفتن دل منو باخودشون بردن کربلا😭😭😭
هرروز یکیشون زنگ میزد بهم و با امام حسین و حضرت عباس حرف میزدم
میتونستم چله نشین خونه بشم
غم و غصه بخورم
اما فقط باعث غصه و خجالت زدگی پدر و مادرم میشدم
روزها از پس هم میگذشتن بچه ها از کربلا برگشتن
چندروز بعداز برگشتن بچه ها
منشی فرمانده سپاه بهم زنگ زد و گفت فردا ساعت ۱۰صبح بیاید سپاه جلسه داریم
وارد سپاه شدیم باز این گوشی داغون هاوی منو گرفتن خخخخ
خوبه أپل 🍎 نیست
والا بخدا
فرمانده ناحیمون از راهیان نور گفتن
من مسئول خواهران بودم
عظیمی مسئول برادران بودن
خدایا عجب بدبختیم
من خیلی از این بشر خوشم میاد همه جا مارو باهم میندازن
جلسه که تموم شد رفتم پیش سرهنگ رفیعی
سرهنگ رفیعی از دوستان پدر آقای عظیمی بود
-سرهنگ رفیعی
چرا آخه همیشه ما دوتا رو باهم مسئول میکنید
سرهنگ رفیعی:چون هردوتون
غده
یک دنده
لجبازید
-خیلی ممنون 😕
قانعم کرد😑
۱۰اسفند راهی جنوب شدیم
کلا ۶نفربودیم ۳خانم ۳تا آقا
به همه دوستام گفته بودم که اومدن جنوب حتما بهم خبر بدن
سهمیه استان ما ۵۵تا مدرسه و پادگان شهید مسعودیان بود
زمان اعزام ما دقیقا برابر شد با هفتیم روز شهادت شهید حجت اسدی
اولین طلبه شهیدمدافع حرم استان قزوین
۱۱اسفند ساعت ۷صبح رسیدیم خرمشهر
تا ساعت ۹مثلا استراحت کردیم
بعد ۹تا ۱۲شب به تمام مدارسی که سهمیه استان ما بود سرزدیم
و محیط و امنیت و....
فردا هم قراره بریم یه سر به مناطق سر بزنیم
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_ششم
#ازدواجصوری
از خستگی درحالت غش بودم
صبح بعداز اذان صبح با تویتا راهی مناطق جنگی شدیم
منو آقای عظیمی هم پای هم تو شلمچهـ راه میرفتیم
تو حسینه شلمچه گفتم
برادر عظیمی
هماهنگ کنید حتما قبل از بیستم همه ی واحدهای فرهنگ تا قبل از اولین کاروان حتما اینجا اسکان بشن
برادرعظیمی:چشم
وووویییییی حرف گوش کن شده این عظیمی
بعد از شلمچه رفتیم طلائیه
عظیمی:خواهر احمدی فردا تمامی خادمین میان
فقط منو شما بیسیم داریم
-حواسم هست
بعد هوزیه
-برادرعظیمی چفیه ها کی میان ؟
عظیمی:تا آخرشب میان
۳روز مونده به اولین کاروان هم نون ها میان
گوشیم زنگ خورد
اسم زینب جوجه رو گوشی نمایان شد
-ببخشید
از برادر عظیمی فاصله گرفتم
جوجه :سلام سلام پری
سلام
-علیک سلام
چه خبرته بچه
جوجه :وای پریا
دارم میام خادمی
-وای واقعا راست میگی؟
جوجه:بخدا با اولین کاروان میام جنوب
و حدود ۱۵روز خادم
-عزیزدلم
خوشحالم که میای عزیزم
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_هفتم
#ازدواجصوری
بچه ها خادم اومدن از سمت سپاه برای من اسم سمیه انتخاب کردن برای آقای عظیمی یاسر انتخاب شد
وجدانا یکی بیاد به من بگه این اسمارو برای چی برای ما گذاشتن
خدایی خنده دارها
وای امان از لحظه ای که این زینب جوجه اومد شلمچه و من برای سرکشی رفتم اونجا
خاک عالم بر سرم
بچم نتونست هیجانش رو کنترل کنه و یهو وسط خادمین خودشو پرت کرد بغلم
خیلی ممنونم
روزهااز پس هم میگذشت
و زینب دوستم که اهل کرمان بود با نامزدش اومدن راهیان نور
شوهرش مدافع حرم بود و این موضوع از دوستامون فقط من و پریسا میدونستیم
به بقیه گفته بود که شوهرش یه پاسدار عادیه
اما شوهرش جزو سپاه قدس بود
اومدن دوستام خیلی خوشحالم میکرد
تمام مناطق پابرهنه میگشتم و فقط از شهدا کربلا میخواستم
❤️کم کم به قسمتهای اصلی و عاشقانه داستان نزدیک میشویم ❤️
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem
بسم رب الصابرین
#قسمت_چهل_هشتم
#ازدواجصوری
روزهای راهیان نور عالی بود
دیگه کم کم داشتیم به آخرین روزهای خادمی نزدیک میشودیم
تو حسینه طلاییه درحال جمع کردم وسایل بودم
که زینب صدام کرد پریا بیا گوشیت خودشو کشت
از نردبون اومدم پایین
-بله بفرمایید
سلام ببخشید خانم پریا احمدی ؟
-بله خودم هستم
ببخشیدشما؟
*حسینی هستم از جامعة الزهرای قم مزاحمتون میشم
-بله درخدمتم
*حقیقتا خانم احمدی یه خبر خیلی خوب دارم براتون
مقاله برسی وهابیت شما برنده کربلا شده
شما و دوستتون هردو 😳😳😳😳
صداها برام گنگ شد جا و مکان فراموش کردم 😶😶😶
با زانو افتادم زمین
فقط اشک میریختم نمیتونستم حرف بزنم
**************
رواے صادق عظیمے
با صدای افتادن چیزی همه دست از کار کشیدیم
وقتی سرم برگردوندنم دیدم خانم احمدی افتاده زمین
با سرعت خودمو بهش رسوندم
خانم صادقی دوستش زودتر از من بهش رسید
صداش میکرد و تکونش میداد
پریا
پریا
چی شد،
تا بهشون رسیدم نگرانیم چندبرابر شد از مشهد این دختر ذهنم رو درگیر خودش کرده
سریع رو به یکی از خواهرا گفتم یه لیوان آب بیارید لطفا
لطفا دوستشون خانم نورمحمدی هم صدا کنید
خانم صادقی :داشت با تلفن حرف میزد
یهو اینطوری شد
-باشه آرامشتون حفظ کنید
خانم نورمحمدی که رسید
_وای پریا چی شد
لیوان آب دادم دستش و گفتم این آب بپاچید تو صورتش
خانم صادقی(زینب جوجه) چند تا زد تو صورتش
گوشی تلفن خانم احمدی برداشتم و گفتم الو
*ببخشید من داشتم با خانم احمدی حرف میزدم
-ببخشید شوکه شدن میشه به بنده بگید چی شده؟
*شما؟
هول شدم ناخودآگاه گفتم همسرشونم 😐
(وای این چی بود گفتی اخه😳😳😳)
*بهتون تبریک میگم خانمتون برنده کربلا شده 😯😯😯
🌺🌸•••🌺🌸🌺•••🌸🌺
پاتوقی ویژه تمام دختران نازنین ایران زمین 👇🏻
@heyatjame_dokhtranhajgasem