eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
992 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 . چقدر سخت بود قبول اینکه اون مرد بیرون ایستاده ، آدم این حواي پر اشتباه و مجنون نیست حال بدي پیدا کرده بودم . طوري که دلم می خواست فریاد بکشم تا شاید اون همه حس بد رو از درونم بیرون بریزم. و براي اینکه این کار رو انجام ندم ، دستم رو روي لب هام گذاشتم . و خیره به اون پارچه دختري رو تصور می کردم که ممکن بود بشه زن خونه ي امیرمهدي . عروس طاهره خانوم و حاج آقا . حس کردم نرگس نیم نگاهی بهم انداخت . و دوباره خیره شد به پارچه و گفت . نرگس – گرچه که امیرمهدي تا الان راضی نشده حتی بریم خواستگاري . نگاهش کردم . منظورش چی بود ؟ سرش رو کمی به سمت شونه ش خم کرد . نرگس_راستش اصلا نمی دونم چی تو ذهنشه . برگشت سمت ما . نرگس – بلاخره کدوم پارچه رو می خري ؟ چقدر سریع بحث رو عوض کرد . و من نفهمیدم از گفتن اون حرفا چه هدفی داشت ! می خواست بگه که براي برادرش دختر در نظر گرفتن ؟ می خواست بگه به حرف زدن باهاش دلخوش نکن ؟ یا منظورش این بود بگه من به درد امیرمهدي نمی خورم و مورد تأیید خونواده ش نیستم ؟ تو دلم گفتم " منظورش هر چی باشه فرقی نمی کنه . من که حق ندارم به امیر مهدی فکر کنم. اصلا به روي خودم نیارم که از حرفاش چقدر سوال تو ذهنم ایجاد شده " به زور لبخندي زدم و رو به هر دو گفتم . من – فکر کنم یه روز دیگه بیام براي پارچه خریدن بهتره . مُرددم کدوم بهتره ! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem