eitaa logo
مسابقه کتابخوانی کنگره ملی شهدای کاشان
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
990 ویدیو
22 فایل
﷽ مسابقه بزرگ کتابخوانی 🌷کنگره ملی شهدای شهرستان کاشان 🌷 مشاوره مسابقه : @kashan_1403 _________________________________ مدیر کانال دختران حاج قاسم : @h_d_hajghasem_120
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبختى به اين نيست كه به همه‌ٔ چيزهايى كه ميخواى برسى، به اينه كه از همه‌ٔ چيزهايى كه دارى، لذت ببرى...!اگر به داشته هات که آرزوی میلیاردها انسان دیگر است فکر کنی ... همیشه آرامش داری و شکرگزار خواهی بود. 🌱 🖤https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem🖤
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 باور نداشتم چشماش رو باز کرده . باور نداشتم خدا باز هم لبخند زندگي رو بهم هدیه داده باشه. وارد بیمارستان که شدم پورمند تو تیررس نگاهم قرار گرفت. پر غرور و با نخوت لبخند تمسخر امیزی زد و وقتي نزدیكش رسیدم گفت: پورمند –تبریك مي گم خانوم . زندگي نباتي شوهرتون شروع شد. قدم هام رو کمي آهسته کردم. زندگي نباتي..... ! بي شك این وضع هم حكمت خدا بود ! خدایي که شب قبل ازش بهترین رو برای امیرمهدی خواستم و چیزی غیر از راحت شدنش نخواسته بودم. سعی کردم به جای فكر کردن درباره ی چرایي حكمت خدا ، و اجازه به دلم برای آه و ناله کردن از وضعیت جدید ؛ محكم باشم. لبخند نیمه نصفه ای روی لب نشوندم و در حال گذشتن از کنارش ، با لحني جدی گفتم: من –ممنون از خبر خوبتون . و بي توجه به ابروهای بالا رفته ش قدم هام رو سرعت دادم برای رسیدن به ملكوتي که دوماه محروم شده بودم از اوج گرفتن در اون . حین قدم برداشتن ، دلم سر ناسازگاری برداشت به گله کردن ، که زندگي نباتي دیگه چرا ؟ اما با جدیت بهش نهیب زدم "دیشب رو که یادت نرفته ؟ خواست خدا رو که یادت نرفته ؟ شاید یادت رفته خالق کیه و مخلوق کي ؟ نا سپاسي نداریم . مي موني ، مي بیني ، شكر مي کني ، و ازش بهترین رو مي خوای . فقط همین " و انگار خوب در مقابلش ایستادم که سكوت کرد و بعد از کمي با من همنوا شد به گفتن "خدایا شكرت " 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 انگار خوب در مقابلش ایستادم که سكوت کرد و بعد از کمي با من همنوا شد به گفتن "خدایا شكرت " نزدیك راهروی اتاق امیرمهدی ، حضور تك تك خونواده ش رو با چشم رصد کردم . پدر و مادرش ، نرگس و رضا ، محمدمهدی و مائده ، حاج عموش و زن عموش و ملیكا! سعي کردم چشمم روی ملیكا به خشم نچرخه . مهم تر از حضوراون ، چشمای باز امیرمهدی بود پس بي خیالش شدم. قدم هام سرعتش بیشتر شد و از صداش نرگس چرخید و با دیدنم ، به حزن اسمم رو صدا کرد: نرگس –مارال. و همین باعث شد تا بقیه هم به سمتم برگردن . نگاه هیچكس اثری از خوشحالي آنچناني نداشت . گویي با دیدنم حس ترحم و دلسوزی به ابعاد وجودشون چنگ زده بود. لبخند زدم به اون چشم هایي که نگراني رو به سمتم نشر مي دادن . خبر نداشتن چه شبي رو به صبح رسونده و حالا وضع جدید امیرمهدی رو با تموم وجود هضم کرده م ! شاید همبه اعتقاد من شك داشتن و فكر ميکردن شاید اینجوری بنای کفر گفتن بذارم! رو به جمعي که منتظر بودن تا حرفي بزنم و به زعم خودشون خبر بد رو بهم بدن ، گفتم: من –مي رم ببینمش. صدای ملتمس مادرش نتونست مانعم بشه: مامان طاهره –مارال جان ! صبر کن مادر. من –میام . ببینمش میام. و نایستادم . به طرف اتاق رفتم و بي توجه به پرستاری که از اتاقش خارج مي شد و تشر زد: پرستار –کجا خانوم ؟ وقت ملاقات نیست که! وارد شدم و دستي تو هوا تكون دادم: من –چند دقیقه . زود تموم مي شه. و دویدم به سمتش. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 وارد شدم و دستي تو هوا تكون دادم: من –چند دقیقه . زود تموم مي شه. و دویدم به سمتش. چشمای بازش آروم کننده ی دل بي تاب من بود ، آروم کننده ی روح اسیر و سیری ناپذیر من. سریع کنار تختش نشستم و لمس کردم گرمي دست هاش رو. خیره شدم تو صورتش و آسمون چشماش . من مي دیدمش و اون من رو نمي دید . خیره بودنش به دیوار مقابل دهن کجي مي کرد به بي قراری چشمام. عطر حضورش به اندازه ای گیج کننده بود که نخوام شیریني باز بودن چشمش رو با عملكرد نا صحیح مغزش زهر کنم. آروم زمزمه کردم: من –حتماً حكمتي داره امیرمهدی . حتماً. دستي به صورتش کشیدم و دلم ضعف رفت براش . اینبار به وسوسه ی دلم گوش کردم و سر جلو بردم. مهم نبود که به شدت بوی الكل و بیمارستان مي داد ، من سرخوش تر از اون بودم که بخوام توجهي به این چیزها بكنم. لب هام که از گرمای زنده بودنش شكفته شد ، بي اختیار دست بردم و بازوهاش رو لمس کردم . چقدر محتاج بودم به بودنش ! به آرامش گرفتن از حضورش. سر به آسمون بردم و کنار خودش سپاس گفتم خدا رو: من –خدایا شكرت که هنوز مي تونم ببینمش ، واقعاً شكرت. صدای تشر پرستار دستام رو شل کرد: پرستار –بسه خانوم . مریض حال مساعدی نداره و شما اینجور آویزونش شدین! برگشتم و نگاهش کردم. گناهي نداشت . اون فقط اینجور مریضا رو دیده بود و درکي از حال آدمایي مثل من نداشت که هر روزشون اندازه ی هزارسال گذشته تا عزیزش چشم باز کرده ! 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📓 📖 گناهي نداشت . اون فقط اینجور مریضا رو دیده بود و درکي از حال آدمایي مثل من نداشت که هر روزشون اندازه ی هزارسال گذشته تا عزیزش چشم باز کرده ! اون درد و رنج رو دیده و شاید جور دیگه ای حس کرده بود . مثل من وسط بهشت و جهنم و برزخ ، سرگردون نبود. لبخندی زدم و آروم در جوابش گفتم: من –الهي که خدا هیچوقت از شوهرت دورت نكنه که بد دردیه! در سكوت نگاهم کرد و نمي دونم چرا حس کردم از اون حال تهاجم اولیه کمي عقب نشیني کرده. نفس عمیقي کشید و گفت: پرستار –مي دونم براتون سخت بوده اما الان حضورتون برای من مسئولیت داره . اگر ميشه برین بیرون . سری تكون دادم و بلند شدم . با عشق نگاهي به امیرمهدی انداختم و بعد از اتاق خارج شدم. مامان طاهره رو به روی پنجره ی اتاق امیرمهدی ، تكیه زده بود به دیوار و دست بر دهان گذاشته گریه مي کرد. به طرفش رفتم. با صدای آروم که به زور از دهنش خارج ميشد گفت: مامان طاهره –دیدیش مادر ؟ من –بله . چرا گریه مي کنین ؟ مامان طاهره –مي دوني تو چه وضعیه ؟ فكر کرده بود هنوز نفهمیدم چي به سر امیرمهدی اومده . شاید چون آروم بودم و گریه نمي کردم . شاید چونمثل قبل در مقابل خواست خدا نایستاده بودم. دست دور گردنش انداختم و کنار گوشش گفتم: من –الهي قربونتون برم مگه نمي گفتین اینا حكمت خداست ؟ مگه نگفتین راضي باشم به رضاش و ازش بهترینا رو بخوام. ازش فاصله گرفتم: من –منم ازش بهترین رو خواستم و خدا هم امیرمهدی رو اینجوری بهم برگردوند . حتماً بهترین برای همه ی ما همینه دیگه. 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📺 رسانه‌ای شو! 💠 طرح جوانه پایگاه‌ها 📲 کارگاه آموزشی موبایل‌گرافیسطح مقدماتی (۴ جلسه) 📚 سرفصل دوره مقدماتی: اینشات/پیکسالوپ/متن نگار 💰هزینه دوره: ❌۳۰۰ هزار تومان با تخفیف ویژه اعضای شمسا ۱۰۰ هزار تومان 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ✅ سطح پیشرفته (۶ جلسه) 📚 سرفصل دوره مقدماتی: الایت موشن/کاین مستر/کپ کات 💰هزینه دوره: ❌۶۰۰ هزار تومان با تخفیف ویژه اعضای شمسا ۲۰۰ هزار تومان 🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ⏳مهلت‌ ثبت‌نام: یکشنبه ۳۱ تیرماه 📝 ثبت نام: مراجعه به نشانی B2n.ir/f78079 💠 شبکه مردمی سایبری انقلاب اسلامی شهرستان کاشان https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
«ابقَ قویّا، فَقِصّتُکَ لم تَنتَهی بعد » قوی بمون، قصه‌ ات هنوز تموم نشده... https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem
مغز ۲.۵ میلیون گیگ حافظه، چشم ۳۲۴ میلیون پیکسل کیفیت، قلب ۳۸ میلیون تپش در سال، کلیه ۱.۲ میلیون واحد تصفیه، ۴۰ هزار کیلومتر رشته عصبی در بدن... فکر کنم خودتم تعجب کردی که این قدر پیشرفته‌ و پیچیده‌ای و هیچی ازش نمی‌دونستی. پس خدا رو شکر کن و ارزش خودتو بدون رفیق. https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem