eitaa logo
🇵🇸 هیأت جوانان بنی هاشم مشهد مقدس
362 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
46 فایل
" بسم الله الرحمن الرحیم " 🔰 کانال اطلاع رسانی و انتشار تصاویر مراسمات مذهبی 🏴 هیأت جوانان بنی هاشم ( مشهد مقدس ) تأسیس ۱۳۸۳ ه . ش 👤 پاسخگوئی هیأت ٠٩١٥٩٠٦٣٢٥٠ ٠٩١٥١١٦٠٩٢٢
مشاهده در ایتا
دانلود
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شدن دختر ایرانی مقیم انگلیس در شهید علی وردی (خیابان ورزش) در 💢این دختر خانوم وقتی فیلم نحوه شهادت آرمان در صفحه دختران انقلاب را می بیند خانواده اش را از انگلیس رها می‌کند و میاد ایران و سراغ دختران انقلاب....به اتفاق دختران انقلاب و با بی تابی تمام و اشک چشم به ملاقات مادر آرمان میرود..... وقتی برایش از ناراحتی آرمان به خاطر شنیدن خبر چادر کشیدن میگوید،تصمیم می گیرد را کامل بپوشاند و به حمدالله در در شهید به دست خانواده شهید آرمان علی وردی میشود... ✅و در آخر پیام این بانو به دنیا را به زبان انگلیسی ببینید... 🌹پیشاپیش_روز_دختر_مباااااارک🌷 🆔https://eitaa.com/mahdavi_arfae
. ✨ حضرت علی اصغر چون امام حسين عليه السلام جنازۀ پاک و مطهر جوانان و دوستان خویش را مشاهده نمود، عزم آن نمود که با آن گروه اشقياء جهاد نماید. پس ندا کرد: هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ آیا کسی هست که از حرم رسول پروردگار عالمیان دفع شر و ظلم و ستم ظالمان نماید. هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا؟ آیا خداپرستی هست که از خدا بترسد و ما را تنها نگذارد. هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا آیا فریادرسی هست که به امید لقای پروردگار به فریاد ما برسد. هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا؟ آیا کمک کننده ای هست که ما را کمک کند، و به جهت کمک و یاری ما، به ما امیدوار شود پاداش و ثواب و اجری که در پیشگاه خدای تعالی موجود است؟ پس زنان حرم و دختران محترم رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم صدا به ناله و گریه بلندکردند. در آن لحظه حضرت با دلی پر از حسرت، به سوی خیمه مراجعت نمود و به حضرت زینب عليها السلام فرمود که فرزند صغير مرا بیاورد تا با او وداع نمایم. وقتی زینب علیها السلام او را آورد، امام مظلوم طفل معصوم خود را گرفت و همین که خواست از راه رأفت و كمال مرحمت خم شده او را ببوسد، حرمله بن کاهل اسدی - لعنه الله - از خدا حیا نکرد و تیری به جانب آن نوگل بوستان احمدی انداخت که تیر بر گلوی نازک آن طفل معصوم اصابت نمود به طوری که گویا گلو را ذبح نمایند، گوش تا گوش را پاره نمود. آن حضرت به خواهرش زینب علیه السلام، فرمود: این طفل را بگیر؛ آنگاه امام علیه السلام هر دو دست را در زیر گلوی طفل صغيرش گرفت، وقتی پر از خون شد به سوی آسمان پاشید، سپس فرمود: آنچه که این مصیبت را بر من آسان می‌نماید آن است که این مصیبت بزرگ در محضر پروردگار عالم نازل می‌شود. امام باقر عليه السلام فرمود: از آن خون طفل معصوم که امام عليه السلام به آسمان پاشید، حتی یک قطره هم روی زمین نیفتاد! (که اگر می‌اُفتاد، زمین متلاشی می‌گردید). 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٧۰ 🔰 @DastanShia
. 🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع) امام حسين علیه السلام پس از شهادت برادر گرامی خویش، آن منافقان را به میدان جنگ طلبید و هر کس از آن اشرار در مقابل فرزند حیدر کرار می‌آمد، امام ابرار به ضربت شمشیر او را به جهنم می‌فرستاد تا آنکه از اجساد پلید آن كفار مقتول عظیمی در میدان جنگ فراهم آمد. خلاصه، بعضی از راویان اخبار در بیان شجاعت آن فرزند حیدر کرار، تعجب خود را چنین اظهار نموده اند که: به خدا سوگند هرگز ندیدم کسی را که دچار لشکر بسیار گردیده و دشمنان بی شمار او را در میان احاطه نموده باشند با آنکه فرزندان و اهل بیت و اصحاب او به دست دشمنان به شهادت رسیده باشند که قویدل تر از حسین بن علی علیه السلام باشد. در این حال بود که آن مردان نامرد بر آن جناب حمله آوردند. آن حضرت نیز با شمشیر تیز بر آنها حمله ور گردید، آن چنان حمله ای که از ضربت شمشیرش دشمنان بر روی هم می‌ریختند، و صف‌ها را می‌شکافت، مانند آنکه گرگی بی باک به میان گله بزها به خشمناکی درافتاده و حمله بر آن منافقان سنگدل که تعدادشان به سی هزار نفر می‌رسید، کرد و آنان هم از ترس فرار را بر قرار ترجیح داده و فرار می‌کردند. امام علیه السلام همچنان با آنها می‌جنگید تا آنکه لشکر دشمن میان آن حضرت و حرم مطهر حضرت حایل شدند و به خیمه‌ها نزدیک گردیدند. در این هنگام آن حضرت فریاد برآورد: «ای پیروان آل ابوسفیان! اگر شما دین ندارید و از عذاب روز قیامت نمی ترسید، پس در دنیا آزادمرد باشید و رجوع به حَسَب‌های خود نمایید چنانکه گمان دارید. اگر شما از عرب هستید». راوی گوید: شمر پلید فریاد زد که ای پسر فاطمه چه می‌گویی؟ امام علیه السلام فرمود: می‌گویم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ دارید وذزنان گناهی ندارند، پس این سرکشان و جاهلان و یاغیان خود را نگذارید متعرّض حرم من شوند مادامی که من زنده و در حال حیاتم. شمر گفت: ترا به حاجتت می‌رسانیم ای پسر فاطمه. پس آن جماعت بی دین همگی بر امام حمله نمودند و آن فرزند اسدالله هم بر آنها حمله نمود و در این حال بود که امام عليه السلام تقاضای شربتی از آب از آن بی دینان بی باک نمود ولی فایده ای نبخشید تا آنکه هفتاد و دو زخم بر جسم شریفش وارد گردید. در آن هنگام امام علیه السلام ایستاد تا ساعتی به خاطر ضعفی که بر جنابش مستولی شده بود کمی استراحت نماید. در همان حال که حضرت ایستاده و مشغول استراحت بودند، سنگی از جانب یکی از دشمنان بر پیشانی مبارکش اصابت نمود و خون جاری گشت. امام جامه (پیراهن) خود را گرفت که خون را از پیشانی شریف پاک نماید، تیری سه شعبه به جانب حضرت آمد و بر قلبش که مخزن علم و اسرار الهی بود، نشست. حضرت فرمود: «بسم الله... » سپس سر مبارک به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو میدانی که این گروه می‌کُشند آن کسی را که نیست بر روی زمین فرزند دختر پیغمبری به غیر از او». پس حضرت آن تیر را گرفت و از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان از جای آن جاری شد و آن جناب دیگر توانایی بر جنگ و جدال با آن کافران بی دین را نداشت پس از کثرت زخمها و جراحات وارده، ضعیف و ناتوان گشته بود. لذا هر کس از دشمنان نزدیک ایشان می‌آمد برای اینکه مبادا در قیامت با خدا ملاقات نماید در حالی که خون آن مظلوم بر گردنش باشد، منصرف می گشت و از آنجا فرار می‌کرد. تا آنکه مردی از قبیله «کِندَه» پیش آمد که نام نحسش مالک بن يسر (یا نسر) بود. پس آن زنازاده پست چند ناسزا و حرف زشت به زبان بر امام عليه اسلام جاری کرد وضربت شمشیری بر سر و فرق مبارک حضرت فرود آورد که عمامه امام شکافته شد و عمامه اش از خون لبریز گشت. امام علیه السلام از اهل حرم خویش دستمالی را طلب فرمود و سر مبارک را با آن محکم بست سپس کلاهی طلبید که عرب آن را «قَلَنسُوَه» می‌نامند و آن را هم بر سر مبارک نهاد و عمامه را بر روی آن پیچید و مُلَبَّس به آن گردید و بار دیگر عزم میدان نمود. پس لشکر دشمن اندکی درنگ کردند و دوباره آن بی دینان بی شرم و حیا حضرت را احاطه نمودند. پس از آن، شمر پلید به خیمه‌های حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام حمله نمود و نیزه خود را به خیمه‌ها فرو برد و به یاران فرومایه خود گفت: آتش بیاورید تا خیمه‌ها را با هر کس که در آن است به شعله آتش بسوزانم. آن معدن غیرت الله فرمود: «ای پسر ذِي الجُوشَن! آیا تو می‌گویی آتش بیاورند که خیمه‌ها را بر سر اهل بیت من بسوزانی؟ خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. در این هنگام «شَبَث» شقی آمد و آن شمر عنید را از این کار زشت سرزنش نمود که آن بی حیا (به ظاهر) اظهار شرم نموده و برگشت. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٨٠ 🔰 @DastanShia
. 🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع) امام حسين علیه السلام پس از شهادت برادر گرامی خویش، آن منافقان را به میدان جنگ طلبید و هر کس از آن اشرار در مقابل فرزند حیدر کرار می‌آمد، امام ابرار به ضربت شمشیر او را به جهنم می‌فرستاد تا آنکه از اجساد پلید آن كفار مقتول عظیمی در میدان جنگ فراهم آمد. خلاصه، بعضی از راویان اخبار در بیان شجاعت آن فرزند حیدر کرار، تعجب خود را چنین اظهار نموده اند که: به خدا سوگند هرگز ندیدم کسی را که دچار لشکر بسیار گردیده و دشمنان بی شمار او را در میان احاطه نموده باشند با آنکه فرزندان و اهل بیت و اصحاب او به دست دشمنان به شهادت رسیده باشند که قویدل تر از حسین بن علی علیه السلام باشد. در این حال بود که آن مردان نامرد بر آن جناب حمله آوردند. آن حضرت نیز با شمشیر تیز بر آنها حمله ور گردید، آن چنان حمله ای که از ضربت شمشیرش دشمنان بر روی هم می‌ریختند، و صف‌ها را می‌شکافت، مانند آنکه گرگی بی باک به میان گله بزها به خشمناکی درافتاده و حمله بر آن منافقان سنگدل که تعدادشان به سی هزار نفر می‌رسید، کرد و آنان هم از ترس فرار را بر قرار ترجیح داده و فرار می‌کردند. امام علیه السلام همچنان با آنها می‌جنگید تا آنکه لشکر دشمن میان آن حضرت و حرم مطهر حضرت حایل شدند و به خیمه‌ها نزدیک گردیدند. در این هنگام آن حضرت فریاد برآورد: «ای پیروان آل ابوسفیان! اگر شما دین ندارید و از عذاب روز قیامت نمی ترسید، پس در دنیا آزادمرد باشید و رجوع به حَسَب‌های خود نمایید چنانکه گمان دارید. اگر شما از عرب هستید». راوی گوید: شمر پلید فریاد زد که ای پسر فاطمه چه می‌گویی؟ امام علیه السلام فرمود: می‌گویم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ دارید وذزنان گناهی ندارند، پس این سرکشان و جاهلان و یاغیان خود را نگذارید متعرّض حرم من شوند مادامی که من زنده و در حال حیاتم. شمر گفت: ترا به حاجتت می‌رسانیم ای پسر فاطمه. پس آن جماعت بی دین همگی بر امام حمله نمودند و آن فرزند اسدالله هم بر آنها حمله نمود و در این حال بود که امام عليه السلام تقاضای شربتی از آب از آن بی دینان بی باک نمود ولی فایده ای نبخشید تا آنکه هفتاد و دو زخم بر جسم شریفش وارد گردید. در آن هنگام امام علیه السلام ایستاد تا ساعتی به خاطر ضعفی که بر جنابش مستولی شده بود کمی استراحت نماید. در همان حال که حضرت ایستاده و مشغول استراحت بودند، سنگی از جانب یکی از دشمنان بر پیشانی مبارکش اصابت نمود و خون جاری گشت. امام جامه (پیراهن) خود را گرفت که خون را از پیشانی شریف پاک نماید، تیری سه شعبه به جانب حضرت آمد و بر قلبش که مخزن علم و اسرار الهی بود، نشست. حضرت فرمود: «بسم الله... » سپس سر مبارک به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو میدانی که این گروه می‌کُشند آن کسی را که نیست بر روی زمین فرزند دختر پیغمبری به غیر از او». پس حضرت آن تیر را گرفت و از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان از جای آن جاری شد و آن جناب دیگر توانایی بر جنگ و جدال با آن کافران بی دین را نداشت پس از کثرت زخمها و جراحات وارده، ضعیف و ناتوان گشته بود. لذا هر کس از دشمنان نزدیک ایشان می‌آمد برای اینکه مبادا در قیامت با خدا ملاقات نماید در حالی که خون آن مظلوم بر گردنش باشد، منصرف می گشت و از آنجا فرار می‌کرد. تا آنکه مردی از قبیله «کِندَه» پیش آمد که نام نحسش مالک بن يسر (یا نسر) بود. پس آن زنازاده پست چند ناسزا و حرف زشت به زبان بر امام عليه اسلام جاری کرد وضربت شمشیری بر سر و فرق مبارک حضرت فرود آورد که عمامه امام شکافته شد و عمامه اش از خون لبریز گشت. امام علیه السلام از اهل حرم خویش دستمالی را طلب فرمود و سر مبارک را با آن محکم بست سپس کلاهی طلبید که عرب آن را «قَلَنسُوَه» می‌نامند و آن را هم بر سر مبارک نهاد و عمامه را بر روی آن پیچید و مُلَبَّس به آن گردید و بار دیگر عزم میدان نمود. پس لشکر دشمن اندکی درنگ کردند و دوباره آن بی دینان بی شرم و حیا حضرت را احاطه نمودند. پس از آن، شمر پلید به خیمه‌های حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام حمله نمود و نیزه خود را به خیمه‌ها فرو برد و به یاران فرومایه خود گفت: آتش بیاورید تا خیمه‌ها را با هر کس که در آن است به شعله آتش بسوزانم. آن معدن غیرت الله فرمود: «ای پسر ذِي الجُوشَن! آیا تو می‌گویی آتش بیاورند که خیمه‌ها را بر سر اهل بیت من بسوزانی؟ خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. در این هنگام «شَبَث» شقی آمد و آن شمر عنید را از این کار زشت سرزنش نمود که آن بی حیا (به ظاهر) اظهار شرم نموده و برگشت. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٨٠ 🔰 @DastanShia
. 🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع) چون ضعف و سستی در اثر زخمها و جراحات بسیار که در بدن مبارک حضرت وارد گردیده بود، بر ایشان مستولی شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) بی دین با نیزه بر پهلوی امام عليه السلام زد که آن مظلوم از بالای اسب بر زمین افتاد و بر گونه راست صورت بر روی خاک کربلا قرار گرفت. آن حضرت دوباره از روی خاک برخاست و چون کوه استوار ایستاد. علیای مکرمه حضرت زینب علیها السلام در آن حال از خیمه‌های حرم بیرون دوید در حالی که ندا میداد: ای وای برادرم، وای سید و سرورم، وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر روی سطح زمین ریزریز می‌گردید. شمر پلید بر نوکران عنيد خود فریاد برآورد که در حق این مرد چه انتظار دارید؟ چرا کارش را تمام نمی کنید؟ در این هنگام یک مرتبه گروه بی دین از هر طرف بر امام تشنه دل حمله ور گردیدند و او را محاصره نمودند. «زُرعة بن شریک »مشرک، ضربه‌ای بر شانه مبارک امام علیه السلام زد و حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیز ضربه ای بر او زد و او را بر روی زمین انداخت و به جهنم واصل گرداند. ولد الزّنای دیگری ضربه شمشیری بر دوش مقدس آن حضرت زد که از آن ضربه حضرت با صورت به زمین افتاد و در چنین حالی از حال رفته و خستگی و ضعف بر ایشان مستولی شد و گاهی برمی خاست و گاهی می‌نشست. در این هنگام، سنان بن أنس بی دین، نیزه ای بر گردن آن حضرت زد و به همین مقدار اکتفا ننمود و بار دیگر نیزه را بیرون کشید و بر استخوانهای سینه اش فرو برد. سپس أشقى الأَوَّلِينَ والآخِرین، سنان ابن انس سیه دل، تیری به گلوی آن حضرت زد و ایشان بر زمین افتاد ولی باز برخاست و بر روی زمین نشست و آن تیر را از گلو بیرون کشید و هر دو دستش را در زیر گلوی مبارک می‌گرفت و چون پر از خون می‌شد بر سر و صورت و محاسن شریف می‌مالید و می‌فرمود که: «به همین حال خدا را ملاقات می‌نمایم که به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند». پس عمر سعد لعین به خبیثی که در طرف راست او بود، گفت: وای بر تو، از مَرکَب فرود آی و حسین را راحت کن. خَولی بن یزید اصبحی به سرعت آمد که سر مطهّر امام علیه السلام را از بدن جدا نماید ولی لرزه بر بدن نحسش افتاد و از آن کار زشت اجتناب نمود. آنگاه سِنان بن اَنَس نَخَعی از اسب پیاده شد و قصد قتل فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نور دیده حضرت زهرا علیها السلام را نمود. شمشیر بر حلق آن حضرت فرو کرد و گفت: به خدا سوگند که سر از بدنت جدا می‌کنم و حال آنکه می‌دانم تویی فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و بهترین مردم از جهت پدر و مادر. سپس سر مقدس آن حضرت را از بدن شریفش جدا نمود. خدا لعنت کند «سِنان» را و آناً فاناً عذابش را زیاد گرداند. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٩٠ 🔰 @DastanShia