eitaa logo
🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
940 ویدیو
37 فایل
🔖هیئت دانش‌آموزی 🔖دبیرستان غیردولتی مکیالُ‌المکارِم 🔖پیش‌دبستانی و دبستان غیردولتی 🔖فروشگاه‌مجازی 🔖آکادمی‌مهارت 🔖رسانه آوینچی 👈#تربیت_چند_بُعدی👉 ارتباط با ما : 🏠مشهد_خیابان شهیدهاشمی نژاد۳۲پ۱۲ @Mohsen_farahnaki @Heyatolmahdi59 ۰۹۱۵۳۷۴۴۵۹۲
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
تا لحظاتی دیگر ...
سلام علیکم به لطف خداوند متعال و محبت امام حسین علیه السلام و زحمات بی دریغ و مخلصانه شما مدیریت محترم آقا محمد حسن از وقتی که عضو مجموعه هییت المهدی عج شده ، تغییرات زیادی در رفتار و گفتار و کردار و اعتقادات داشته است. مخصوصا بعد از سفر کربلا 🥺 بسیار با احترام تر با من و پدرش رفتار میکند الحمدلله ✅ از دهه ی اول محرم که حرف کربلا رفتن بچه‌های هییت المهدی عج بود، از ته قلب دعا میکردم که انشاالله روزی پسر منم بشه و با شما خوبان راهی کربلا بشه.... با اینکه تا حالا ده بار با خودمون زیارت رفته بود ولی مطمئن بودم که با هییت زیارت رفتن بیشتر اثرات معنوی داره... که الحمدلله شاهد هم هستیم ✅✅✅ از اینکه اینقدر به بچه‌ها توصیه به احترام به والدین دارید ، واقعا سپاسگزارم و خودم هم بیشتر از قبل قدر و منزلت پدر و مادرم رو میدونم🌸🌸🌸🌸 شب خاطره بازی واقعا عالی و غم انگیز بود و موقعی که بچه‌ها رو برای بوسیدن دست مادرها امر کردید ، خیلی احساس غریبی داشتم و😭😭😭😭😭 خودم رو مدیون لطف اهل بیت علیهم السلام می‌دونم که کمکمون کردند تا بتونیم با همسرم، بچه‌ها را عاشق شون تربیت کنیم و از اینکه خداوند متعال شما را سر راه ما قرار داد، بسیار شاکریم ✅✅✅✅ انشاالله به لطف ارباب ، نگاه پر از مهر امام زمان عجل الله همیشه در زندگی شما و خانواده تان مستدام باشد
"بسم الله الرحمن الرحیم" ویژه برنامه شکرانه کربلا برای من یک یاداوری بود یاداوری از ده شب محرم یاداوری از سه شب شهادت حضرت رقیه(س) یاداوری از این که کربلا مو از شهید سید هاشم حسینی گرفتم و برنامه شکرانه کربلا بهم یاداوری کرد که وقتی از کربلا میام باید کربلایی شم. حس و حال خیلی خوبی هم داشتم.مثل وقتی که ۳۳ دقیقه مداحی از اول محرم رو پخش کردن و بهمون نشون دادن که چقدر تلاش کردیم تا کربلامون رو بگیریم اونجا تک تک روز های سفرم یاداورم شد و بهم یاداوری کرد که چه قول هایی به حضرت زهرا (س) داده بودم ولی فراموششون کردم. بهترین احساسی که داشتم موقعی بود که رفتم مادرم رو بغل کردم و دست مادرم رو بوسیدم اونجا احساسی داشتم که هیچ وقت نداشتم. اون شب شبی بود که هیچ وقت فراموشش نمیکنم. سعید حکیم نژاد
جلسه شکرانه واقعا خاطره بازی و فلش بک به سفر بود با چشم های بسته شب های محرم را بازسازی کردم و با اشک هایم کل مسیر را پیمودم با بوسیدن پای مادر نیز به معراج رفتم همین جلسه نیز خود خاطره ای خواهد شد تکرار ناشدنی با تشکر از تمام عزیزانی که در برپایی این جلسه زحمت کشیدند مرتضی لوخی
بسم الله الرحمن الرحیم سلام میخوام حس و حالمو از جلسه شکرانه براتون بگم جلسه اونشب واقعا حس و حال خوبی برام داشت چون وقتی اون صوت پخش شد یادم اومد که چقدر تلاش کردم و تو روضه ها خواهش کردم منو ببرن کربلا و الان که اتفاق افتاده بود خیلی جذاب و دوست داشتنی بود برام . ویک قسمت دیگه ار مجلس که من خیلی خیلی خوشم اومد لحظه ایی بود که گفتین که هر کس بره و دست مادر و بعدش گفتین بره دست پدرشو ببوسه و شروعی بود برای کسایی که تا حالا این کارو انجام نداده بودن و تمام این جلسه یاد آور خاطرات قبل اربعین و شکرانه کربلا رفتنمون بود محمد بیات
سلام علیکم. جلسه ی شکرانه هم مثل همه ی جلسات دیگه عالی بود.حس وحال معنوی عجیبی داشت. حضورخانواده ی شهیدفضارودل انگیزترکرده بود.وبه راحتی میشدحضورشهیدروحس کرد. مرورخاطرات روضه های محرم یک طرح ناب بود.اینکه تذکره ی کربلاروازکجاگرفتی و....آدم روبه این فکرفرومیبردکه ببین تمام اعمالت داره ثبت میشه واین اشک وگریه هااثرداره.معلوم نیست کدوم یکی موجب رضایت قلب حضرت زهرا(س)شده. اوج جلسه رومن۲جادیدم که بسیارخلاقانه وزیباطراحی شده بود. اول لحظه ای که تومرورخاطرات به حرم ارباب رسیدین(سلام ارباب😭😭😭😭)ودوم لحظه ای که فرمودین بچه هابلندشن وکف پای مادراشون روببوسن. بسیاربافکروتدبیربرنامه ریزی فرموده بودین اول به بچه هاآموختین که دعاهاوگریه هاتاثیرداره ویعدنتیجه رومتذکرشدین(رسیدن به کربلا) ودر آخربهشون یادآوری کردین که رسیدن به آرزوشون نتیجه ی دعای پدومادرشون بوده.پس شکرخداوبعدتشکرازمادرهاشون رویادآوری کردین واین سیرتربیتی روبسیارخلاقانه وماهرانه طی کردین. خداروشاکرم که بااین مجموعه آشناشدیم ودراین وانفسای آخرالزمان به لطف خودحضرت پسرم رودرمحیط امن هیئت المهدی (عج)سپردم تابه رشدوبلوغ برسه. ازجناب آقای فرحناکی نهایت سپاس وتشکررو دارم.امیدوارم نگاه امیدبخش حضرت همیشه توشه ی راهتون باشه.
با عرض سلام وخدا قوت خدمت استاد بزرگوار جناب آقای فرحناکی،قبل از هر چیز لازم دانستم از جنابعالی بابت زحماتی که درطول این سفر پر بار ومعنوی کشیدید تشکر وقدر دانی را داشته باشم ،مهدی آقا روز به روز و به خصوص بعد از سفر از لحاظ اخلاقی بسیار تغییر کرده مخصوصا درباره احترام به بزرگتر و به خصوص پدر ومادر وهمچنین از لحاظ کنترل خشم که خیلی خوب در مواقع لزوم ،خشم خود را کنترل می‌کند که همه این تغییرات را اولا از لطف خدای بزرگ وبعد زحمات دلسوزانه شما مربی بزرگوار میدانم،برخورد مهدی آقا بعد از مجلس روز جمعه که به اصرار خم شد وپای من رابوسید جدا از اینکه باعث شرمندگی من شد ولی بسیار برایم امید بخش بود که اینقدر تغییر کرده است،توجه به نماز اول وقت و مانوس بودن با شهدا به خصوص شهید عباس دانشگر هم از تغیراتی است که در ایشان ایجاد شده . مادر مهدی زارع منش
سلام و خدا قوت خدمت جناب آقای فرحناکی در مورد تغییرات پسرم در این اردو باید ذکر کنم که در این یک هفته که از کربلا اومد و در منزل در کنار مان بود تسبیح و ذکر گفتنش برایم خیلی جذاب بود... هر چند اطرافیان به خاطر مدل لباس پوشیدن و تسبیح دست گرفتنش خیلی استقبال نکردن ولی برای من و همسرم خیلی دوست داشتنی تر شده، همیشه نمازش رو سر وقت میخوند، ولی الان بیشتر برای نماز اهمیت قائل هست و وقت میزاره. قبلا به پسرم میگفتم برو فلان کار رو انجام بده میگفت چشم ولی نیم ساعت دیگه بازیم تموم بشه ولی الان تا میگم برو زباله هارو ببر یا نون بخر سریع اگه وسط بازی کردن هم باشه بلند میشه... خیلی جالبه که با خواهرش همیشه صحبت میکنه و میگه فلان فیلم رو نگاه نکن یا اگر آبجی کوچیکه میگه برام فیلم بزار براش نمیزاره ومیگه چون روی اعصاب و روانتون تاثیر داره،هرگز.. اینم بگم که برای تربیت دخترم خودم وقت میزارم ولی پسرمم خیلی توی این موضوع کمکم میکنه. در مورد شب مراسم شکرانه هم بگم که خیلی مراسم خوبی بود و همینکه بچه هارو گفتید برن دست و پای پدرو مادرشون رو ببوسن عالی بود.اون شب همسرم مراسم نبود ،ولی پسرم وقتی میبینه باباش ازش ناراحت میره سمت پدرش و همین طور که پای پدرش دراز است و جورابهایی که از سرکار اومده پاشه خم میشه و اون جوراب هارو به چشمش میکشه و بوس میده... یکی دوبار من به اش خندیدم و گفتم نکن پاش بو میده گف نه نمیخوام بابام ناراحت باشه... و اون شب فهمیدم این تاثیرات صحبت های شمای ... و اون شب هم وقتی پسرم اومد سمتم و با اون هیکل مردانه و قد بلند جلوم خم شد نمی دونستم چیکار کنم، فقط کارم شده بود گریه ...خم شدم پسرمو بلند کردم دیدم داره گریه میکنه .... کلا بچه هاغرور و این هیکل مردانه رو گذاشتن کنار و خودشون رو جلو پدرو مادرشون کوچیک کردن.... و فکر نکنم هیچکدوم از پسر های هیئت با این حرکتی که شما باعثش شدین و انجام دادن.. جلوی روی پدرو مادرشون بایستند و به جز چشم چیز دیگه ای بگن خدا ازتون راضی باشه. شما شهید زنده هستید که نه تنها اعتقادات و احکام دین رو به بچه ها آموزش میدین بلکه کاری میکنید که فرزندانمون از احترام به پدرو مادر هم غافل نشن با افتخار مادر کربلایی امیر محمد خاشعی