به نام خدا
محمد حسام صفاپور:
من ۲ بار کربلا رفته بودم ولی این کربلا واقعا کربلا بود.
من توی کربلا های قبلی فقط ۲ یا ۳بار رفتم حرم و تنها هم نرفته بودم و طعم زیارت را نچشیده بودم ولی این یکی با بقیه فرق داشت.
تو این سفر خواسته هات خاطره میشد و وقت هدر نمی رفت و از هر ثانیه استفاده میشد.
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
🇵🇸 مجموعه فرهنگی و تربیتی هیئتُ المهدی (عج)🇮🇷
دوستداران هیئتُ المهدی(عج) بیدار باشید : تا لحظاتی دیگر خاطراتی از سفر ۱۶ روز کربلا « سفرنامه سفینه
بسم رب المهدی (عج)
سلام به خانواده بزرگ هیئت المهدی
امیرعلی بافنده هستم و قصد دارم گزارشی از زیارت حریم عشق رو بنویسم
ما از مشهد به سوی قم راه افتادیم و در اولین قدم به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها رفتیم پس از زیارتی دلچسب و مفصل به سوی مسجد جمکران حرکت کردیم و پس از خلوتی عارفانه و عاشقانه با امام زمان (عج) ، به سوی ترمینال قم راه افتادیم و سپس به سمت مرز مهران حرکت کردیم . سه شنبه شب بود که وارد خاک عراق شدیم و به سمت کربلا راه افتادیم و پس از اینکه رسیدیم برای استراحت به موکب الرضویه رفتیم.
یکی از برنامه های جذابمون برگزاری جلسه هفتگی هیئت در مقام صاحب الزمان بود که یکی از بهترین و خاطره انگیز ترین شب ها شد .
و روز دوم کربلا بود که مصادف بود با شب جمعه که ما رو بردن به یکی از قشنگ ترین جاهای کربلا و اونجا بود که برنامه ای جدید برای زندگی خودمون نوشتیم مثلا اینکه بعضی افراد رو از زندگی حذف کنیم و یا چه کسانی رو اضافه کنیم و....
شب آخری که کربلا بودیم برای وداع از هم جدا شدیم و زیارت کردیم اینکه بدون هیچ رفیقی باشیم که حواست رو پرت نکنه تا بتونی زیارت کنی و خودت و امام حسین علیه السلام بودی خیلی خوب بود و این یکی از درس های این سفر بود و اینکه اون شبه وداع بعد زیارت نشستم گوشه ای از حرم و فکر کردم که چشمم به گنبد افتاد یک حس کشتی نجات بهم دست داد که اون بالا سیدالشهدا وایستادن و میگن تو بیا تو نیا و اینکه من توی کشتی نجات بودم زیارت دلچسبی برام بود و بعد کربلا به سمت کاظمین رفتیم و زیارتی کردیم و دوشنبه اونجا بودیم و اقای فرحناکی صحبت کردن که چه علمایی اونجا دفن هستن و یا چیکار کنیم که زیارتی با معرفت داشته باشیم.
شب دوم بود که سینه زنی کردیم و صحن حرم خاطره سازی کردیم.
بعد کاظمین به سید محمد رفتیم و مطالبی بیان کردند مثلا زندگینامه ایشون و همچنین که چقدر زیاد بودن کسایی که اومدن و حوائج بزرگشون رو از ایشون میگیرن ، بعد به سامرا رفتیم،من اونجا همیشه حس خونه پدری دارم بعد رفتیم به سمت نجف اما خونه ای که گرفته بودیم جای مسجد کوفه بود بعد در اون خونه چالش های مختلفی رو اجرا کردیم مثل اینکه همدیگر رو نقد میکردیم و بعد اقای فرحناکی گفتند در این محرم و صفر کدوم شب های روضه رو دوست داشتین ؟ بچه ها از خاطراتشون تعریف میکردن تا اینکه چند تا از بچه ها تعریف کردن که چجوری کربلاشون رو گرفتن و بعد از اینکه بچه ها بغضشون گرفت ، ناگهانی و بدون هیچ برنامه ریزی اقای فرحناکی گفتن بریم کربلا همه گریه کردن و گفتن بله و دوباره راهی کربلا شدیم و حتی قصد پیاده روی هم نداشتیم که از عمود ۱۱۰۰ تا کربلا رفتیم عجب لیاقتی ، دو شب جمعه کربلا بودن ! ولی تا یادم نشده این کربلای دوباره رو همه ی ما از مسلم بن عقیل گرفتیم و بعد به سمت نجف رفتیم چون نصف شب بودش به محل استراحتگاه رفتیم بعد صبح به زیارت امیرالمومنین علیه السلام در نجف مشرف شدیم و بعد زیارت اقای فرحناکی از فضیلت زیارت امیرالمومنین علیه السلام گفتند و چه علمایی دفن هستن به عنوان مثال بزرگانی همچون شیخ عباس قمی ،شیخ ابوالحسن اصفهانی و..... و همچنین فضائلی از امیرالمومنین مثل جنگ هایی که در زمان قدیم داشتن که با یک ضربه دشمن رو به دو نصف تقسیم میکردن و حتی در این زمان با یک اشاره انگشت یک نفر رو به دو قسمت مساوی تقسیم کردند .
یک شب نجف بودیم و فرداش در استراحتگاه از یک مرد آفریقایی به نام اقای کاتب که شیعه شده بود و در حوزه در قم در حال درس بودن و اقای فرحناکی ازشون سوال هایی پرسیدن که یکیش این بود پرسیدن با کدوم یک از شهیدان ارتباط داری گفت یکی حاج قاسم سلیمانی و یکی شهید ابراهیم هادی
و من از اون موقع خیلی علاقه ام به شهید ابراهیم هادی بیشتر شد که آدمی از افریقا با ابراهیم هادی ارتباط داره
و اقای فرحناکی اون شب هم جلسه گذاشتن و اون رو به شهید ابراهیم هادی تقدیم کردن.
ظهرش هم یهویی علی اقای پاکدامن رو دیدیم و گفتیم بیان برامون بخونن و ایشون هم برامون مدح امیرالمومنین علیه السلام خوندن و بعد باسلامتی برگشتیم به سمت مرز و بعدش هم دوباره به قم برگشتیم و پس از زیارت به سمت مشهد راه افتادیم الان هم در راه مشهد هستیم و از امام رضا علیه السلام و حضرت رقیه سلام الله علیها و از امام زمانم کمال تشکر رو میکنم که همچین زیارت دلچسبی در کنار خانواده هیئت المهدی رو به من دادن
ممنونم
یاعلی
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم.
سفر نامه عشق
شنبه ساعت ۱۸ جلسه توجیهی سفر بود.
آقای فرحناکی توضیحاتی دادن درباره زمان حرکت سفر
کارهایی که بکنیم تا زیارتی که انجام میدیم بهتر بشه و...
یکشنبه ساعت ۱۵ سالن انتظار ترمینال قرارمون بود بعضی از بچه ها به خاطر اینکه پاسپورتشون درست نشده طول کشید که بیان به همین خاطر ساعت۱۷:۲۲ سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم به سمت قم ساعت ۱۹:۴۰ یک جایی توقف کردیم برای نماز و خوردن شامی که باید از خونه میآوردیم غذامون رو که خوردیم سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم به سمت مقصد که امام زاده سید علی اکبر بود ساعت ۴:۲۰ در آستان امام زاده سید علی اکبر توقف کردیم برای خواندن نماز صبح و استراحت ، بعد از استراحت سوار اتوبوس شدیم و رفتیم به سمت قم و حدوداً ساعت ۸ رسیدیم جمکران، کیف هارو گذاشتیم امانت داری، صبحانه خوردیم ، خوابیدیم و بعد اینکه بیدار شدیم ، آقای دشتی درباره زیارت امام حسین و فضائل اربعین صحبت هایی کردن،
ساعت ۱۳:۳۰ در اسکان ناهار خوردیم و خوابیدیم ، ساعت ۱۸:۱۵ رفتیم زیارت شهدای قم و بعد رفتیم زیارت حضرت معصومه (س) ساعت ۲۰:۳۰ حرکت کردیم به سمت بیت النور و بعد از بیت النور رفتیم اسکان و ساعت ۲۲:۳۰ شام خوردیم و بعد از خوردن شام
سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم به سمت مرز.
نماز صبح را ساعت ۴ خوندیم در جایی که توقف کردیم
ساعت ۱۱ رسیدیم مرز مهران و ساعت ۱۲:۴۵ در پایانه مرز مهران نماز ظهر را خواندیم و بعد نماز حرکت کردیم جایگاه ماشین ها که بعد سوار ماشین بشیم و بریم کربلا که اولین مقصد مون بود ، ساعت ۲۳ رسیدیم کربلا بعد رفتیم به موکب و خوابیدیم . ساعت ۸:۲۰ صبحانه خوردیم و بعد صبحانه آقای فرحناکی درباره فضیلت های کربلا و حرم امام حسین (ع) صحبت کردن و بعد وسایل هامونو بردیم جایی که گفته بودن ببریم که مزاحم بقیه زوار نباشه همگی رفتیم حرم و قرار گذاشتن و گفتن تا ساعت ۱۳ اینجا باشید ما رفتیم زیارت و بعد برگشتیم و رفتیم حسینیه ساعت ۱۴ ناهار خوردیم و بعد ناهار گفتن تا ساعت ۱۹ آزاد باشید میتونستیم بریم زیارت یا بخوابیم یا بریم حمام ، ساعت ۱۹ حرکت کردیم به سمت مقام امام زمان (ع)
در مقام امام زمان (ع) برنامه عزاداری داشتیم بعد از اتمام برنامه برگشتیم موکب و خوابیدیم.
صبح بیار شدیم و ساعت ۸ صبحانه خوردیم
بعد از صبحانه گفتن برین حرم و قبل اذان ظهر جای آبخوری های بین الحرمین باشین که می خوایم بریم حرم حضرت عباس تا زیارت گروهی داشته باشیم ، بعد زیارت برگشتیم حسینیه و استراحت کردیم و بعد از استراحت ، حرکت کردیم به سمت مقام ها آقای فرحناکی روضه و اتفاقاتی که افتاده بود در جاهای مختلف رو توضیح می دادن مثلاً مقام حضرت علی اصغر ، مقام حضرت علی اکبر و... مقام ها ، زمانی که همه مقام ها رفتیم برگشتیم موکب و شام خوردیم و خوابیدیم.
صبح از کربلا حرکت کنیم به سمت کاظمین و بعد اذان ظهر رسیدیم کاظمین در حرم قرار داشتیم در حرم آقای فرحناکی درباره فضائل امامین کاظمین (ع) و گفتن که چه علمایی در آنجا دفن هستن و بعد رفتیم زیارت بعد زیارت هم رفتیم جایی که آقای فرحناکی برامون گرفته بودن شام خوردیم و خوابیدیم.
صبحانه خوردیم و اگه حمامی می خواستیم بریم می رفتیم و بعد از ناهار گروه هایی که بودیم درباره موضوع های دلخواه صحبت می کردیم،
نزدیک های نماز مغرب بود که رفتیم حرم تا نماز اونجا باشیم
بعد نماز آقای دشتی درباره امام شناسی صحبت کردن و بعد از سخنان آقای دشتی عزاداری مختصری داشتیم بعد عزاداری برگشتیم خونه و بعد خوابیدیم.
صبح رفتیم زیارت سید محمد و آقای فرحناکی در آنجا فضیلت های ایشان را بیان کردن و بعد رفتیم زیارت امام حسن عسکری (ع)در سامرا و بعد برگشتیم کاظمین در جایی که بودیم و بعد که رسیدیم شام خوردیم.
می خواستیم حرکت کنیم به سمت نجف البته تا کوفه رفتیم بعد برگشتیم کربلا حالا یکم جلو تر توضیح میدم داخل ماشینی که من بودم و داشتیم میرفتیم نجف آقای فرحناکی گفتن برای سلامتی امام زمان نفری سه آیه قرآن قرائت کنیم،
خب رسیدیم کوفه و رفتیم زیارت حضرت مسلم بن عقیل
و بعد رفتیم یک خونه ای تا اونجا باشیم نشسته بودیم که یک بحثی باز شد که چیشد که اومدین کربلا،
بچه داشتن میگفتن تا که رسید به یکی از بچه ها خاطره اش خیلی احساسی بود حالا اگه بخوام همشو بگم خیلی طولانی میشه در همین حد که آقای فرحناکی گفتن بریم کربلا بچه ها هم گفتن بریم بعد آقای فرحناکی گفتن سریع برین و از حضرت مسلم بن عقیل تشکر کنین که گذاشتن دوباره بریم کربلا و بعد رفتیم و برگشتیم و بعد سوار ماشین شدیم و رفتیم به سمت کربلا
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
برای نماز مغرب توقف کردیم نماز خوندیم و آقای فرحناکی درباره فضائل پیاده روی اربعین سخنانی گفتن و بعد گروهک های دو و سه نفره شدیم و پیاده روی رو شروع کردیم البته از عمود ۱۱۱۶ شروع کردیم یک دو ساعت رفتیم و نماز صبح رو که خوندیم گرفتیم خوابیدیم.
صبح که بیدار شدیم ادامه راه رو رفتیم و ساعت ۱۱ رسیدیم خیلی قشنگ بود ظهر روز اربعین در کربلا بودیم ساعت ۱۳ در حسینیه ای که بودیم دعای اربعین را خوندن و بعد سخنرانی و عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) داشتن بعد از اتمام جلسه رفتیم زیارت و برگشتیم و خوابیدیم.
ساعت ۲۰ آقای فرحناکی توصیه هایی درباره زیارت سیدالشهدا در شب جمعه گفتن بعد رفتیم حرم تا ۱و۲ صبح و خوابیدیم.
صبح زود بلند شدیم لوازم هامون رو جمع کردیم و حرکت کردیم به سمت نجف نماز ظهر را در حرم بابامون و آقامون امیرالمومنین خوندیم شب در حرم مولا دسته جمعی زیارت امین الله و حدیث کساء را قرائت کردیم شب رفتیم اسکانی که داشتیم و خوابیدیم.
صبح بیدار شدیم و جداگانه رفتیم حرم تا نماز ظهر که خوندیم و رفتیم اسکان، ناهار خوردیم و استراحت کردیم تا ساعت ۱۸ بعد رفتیم حرم برای زیارت وداع و عزاداری و بعد اگه کسی می خواست بره خرید می رفت خرید هر کسی می خواد بخوابه بره اسکان بخوابه و کسی هم می خواست باشه حرم باشه.
صبح از خواب بیدار شدیم و رفتیم حرم برای خواندن نماز صبح نماز رو خوندیم و برگشتیم اسکان تا لوازم رو جمع کنیم و حرکت کنیم به سمت مرز ،ظهر رسیدیم مرز چذابه از مرز که رد شدیم سوار اتوبوس شدیم به سمت قم شب رسیدیم قم و در اسکانی که داشتیم خوابیدیم.
ظهر ساعت ۱۱:۳۰ از خواب بیدار شدیم آقای فرحناکی بیان هایی داشتن که گفتن ، بعد صبحانه خوردیم آقای فرحناکی گفتن خاطرات رو بنویسید، شروع کردیم نوشتن رو اولش بودم که گفتن بیاین ناهار وقتی ناهار را خوردیم آقای فرحناکی گفتن ببرید حرم ساعت ۴ برگردین که می خوایم حرکت کنیم، از حرم اومدیم و سوار اتوبوس شدیم و به سمت مشهد حرکت کردیم.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
سجاد مجریان
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطراتی از بهترین سفری که در مجموعه هیئت المهدی داشتم .
روز یکشنبه شروع به حرکت کردیم و نماز صبح رو در قم خواندیم ، صبح تا ظهر در جمکران زیارت کردیم و در یکی از شبستان های جمکران اسکان داشتیم و بعد از نماز مغرب به طرف حرم حضرت معصومه(س)حرکت کردیم، بعد از زیارت به همراه همه کاروان به سمت ترمینال حرکت کردیم و شب شام رو در ترمینال خوردیم و حرکت کردیم به طرف مرز .
در این طی سفر اکثریت بچه ها از یه نکته ای خیلی خوشش اومده بود که از این اتوبوس پیاده میشیم بلا فاصله سوار اتوبوس بعدی و هیچ علافی نداشتیم.
(خب این مورد هماهنگی های سریع آقای فرحناکی رو نشون میده).
خوابیدیم و صبح نزدیکای ایلام کم کم از خواب بیدار شدیم،طرف ظهر بود که رسیدیم مرز و به راحتی و سریع از مرز رد شدیم .
ما از مرز تا کربلا تقسیم به چند گروه شدیم و به گاراژ رسیدیم .
نماز رو خوندیم و با سه ماشین حرکت کردیم به طرف کربلا ، و در هر ماشین یک مربی بالا سرشون بود .
مدت زیادی،حول و حوش ۷،۶ ساعت داخل ماشین بودیم و بچه ها خسته شده بودن .
زمانی که از ماشین پیاده شدیم یکی از گروه ها کمی با ما فاصله پیدا کرده بود ولی چون از قبل هماهنگ شده بود هر مربی یک گوشی همراه داشت که اون ور مرز اگه اتفاقی افتاد بتونه هماهنگ کنه.
همدیگه رو پیدا کردیم و در یک موکب به راحتی خوابیدیم.
صبح زود صبحانه رو خوردیم و مربی ها به بچه ها راه موکب تا حرم رو یاد دادن و بچه ها هم یک نقشه کوچیک روی کارت تردد موکب بود همراه شون داشتن .
بعد از نهار با آقای فرحناکی به طرف حرم رفتیم برای حرم شناسی و تمام جا های که در کربلا اتفاق افتاده بود رو توضیح دادن بهمون و برای ما بازسازی روضه تصویری بود .
(آقا فرحناکی چند بار در سفر گفته بودن که پچه ها تنها برین زیارت باهم نرین ، باهم که برین حواستون از زیارت پرت میشه).
و اون شب اولین جلسه هفتگی هیئت رو در مقام صاحب الزمان گرفتیم ، خیلی به من چسبید اون جلسه و با هم به طرف موکب رفتیم ، شام رو خوردیم و خوابیدیم.
شب از خواب بیدار شدیم و با بچه ها صحبت کردن درباره آداب زیارت و به خاطر گرمایی هوا به بچه ها گفتن طرف های عصر به زیارت برین .
آقا فرحناکی ما رو بردن به یک جایی در کربلا که اصلا باورمون نمیشد که یه همچنین جایی تو کربلا باشه ، بچه ها می گفت اینجا بهشته ، آقای فرحناکی درس ها و نکته ها تربیتی گفتن که نوشتنش وقت می برد برای همین گفتن اونجا در اون خیابون رویایی و زیبا بنویسیم.
چون شب جمعه بود بچه ها روز قبلش تا ظهر استراحت کردن تا شب راحت زیارت کنن.
بعضی ها تا نماز صبح در حرم بودن که شب جمعه به این عظمت رو از دست ندن و بعضی ها هم رفتن و در موکب خوابیدن .
صبح شد و بچه ها رفتن برای زیارت وداع بعد از زیارت حرکت کردیم طرف کاضمین با دو تا ون بچه های گروه آقای حدادی در یک ون و بزرگ تر ها در یک ون دیگه و کار های تربیتی در قالب بازی که در ون انجام میشد خیلی جالب بود برام.
رسیدیم داخل منزل یکی از دوستان آقای فرحناکی .
اونجا دو تا طبقه بود بچه های آقای حدادی که کوچک تر بودن طبقه ای بالا و بزرگ تر ها و طبقه پایین با آقای فرحناکی و آقا سجاد.
ادامه بحث بود و شام رو که خوردیم یک بحث دیگه درباره کار های آقای فرحناکی شد .و بد از صحبت های زیاد دیگه خوابیدیم.
صبح روز بعد بعد از صبحانه تا زمانی که آفتاب کمتر بشه استراحت کردن و حرکت کردیم طرف حرم و نماز مغرب رو داخل حرم خوندیم بعد هم حرم شناسی و آزاد باش تا نماز صبح و بعد از رسیدن همه به سر قرار با ماشین حرکت کردیم طرف منزل ولی یکی از بچه نبود من و آقای فرحناکی رفتیم دنبال اون و بقیه رفتن ، الحمدلله زود پیدا شد و ما هم به طرف منزل رفتیم صبحانه ای مفصل خوردیم و خوابیدیم تا ظهر ، بعد از نهار یک بازی انجام شد در طبقه ای پایین و زود به طرف حرم حرکت کردیم که نماز مغرب رو داخل حرم بخونیم ، بعد از نماز
روضه داشتیم در حرم و مردم هم اونجا جمع شده بودن ، بعد از روضه یک زیارت وداع و برگشتیم طرف منزل .
برگشتیم شام رو خوردیم و زود خوابیدیم که نماز صبح حرکت کنیم طرف سامرا .
صبح زود حرکت کردیم و اول به زیارت سید محمد عمویی امام زمان رفتیم و درباره آشنایی با سید محمد صحبت کردن و زیارت کردیم بعد هم حرکت به طرف سامرا تو راه حرم سید محمد تا گاراژ یک موکب بود که مال خراسان رضوی بود که ما به اونجا رفتیم برای قدر دانی از اون خدام موکب ، حرکت کردیم به طرف گاراژ و سوار شدیم نزدیک های سامرا شدیم و آقای فرحناکی درباره ای اون اتفاقاتی که در سامرا افتاده بود گفتن .
پیاده شدیم و هرکس برای خودش رفت زیارت قرار مون ساعت ۵ بعدازظهر بود .
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
(من خودم شخصا خیلی سامرا رو دوست دارم وقتی اونجام خیلی حس خوبی دارم ).
زیارت کردم و وداع رو خوندم ، خیلی برام سخت بود چون تایم کمی اونجا بودیم.
به سختی وداع کردم و برگشتیم رفتیم کاظمین و شب رو کاظمین موندیم .
نماز صبح حرکت طرف کوفه، هوا خیلی گرم بود خدا رو شکر یه دفعگی یک جایی پیدا شد برای اینکه کمی خنک بشیم تا جایی اصلی هماهنگ شه ،
جامون پیدا شد و رفتیم تا استراحت کنیم .
رفتیم به اون منزل ولی همه تو یک جا بودیم .
چون همه بودیم آقای فرحناکی گفتن که به من هرچی انتقاد دارین بگین ، پچه ها شروع کردن به صحبت کردن بعد که انتقاد کردن آقای فرحناکی تموم شد ، هر کی از اینکه چجوری کربلا اومدنش درست شده بود صحبت میکرد ، خیلی بچه ها دلشون پر بود از اینکه کربلا شون رو زود از دست دادن و چیزی درک نکردن .
هر کس داشت تو خلوت خودش گریه میکرد.
'ماجرای درست شدن کربلایی من'
(من قرار نبود امسال راهی شوم بیام کربلا خیلی دلم گرفته بود که دوست داشتن دونه به دونه میرفتن کربلا ولی من دارم جا میمونم، دلم شکست که چرا نمیشه امسال برم .
رفتم و به داداشم گفتم که خیلی دلم گرفته چیکار کنم گفت چیکارته گفتم دلم شکسته حالم بده میخوام گریه کنم گفت خوب گریه کن گفتم همه هستن خجالت میکشم گفت برو حرم ، رفتم حرم تا صبح نشستم به گریه کردن دلم خیلی پر بود میگفتم امام رضا چرا نمیشه من امسال برم کربلا ، به امام رضا گفتم من رو راهی کنین میرم از طرف شما هم زیارت عاشورا میخونم و از طرف شما هم زیارت میکنم من رو هم با هیئت راهی کنین برم .
یه دفعگی یه حس خیلی خوبی بهم گفت تو هم میری ، حالم خیلی خوب شدم و اومدم خونه و دو روز بعدش راهی شدیم ).
اونجا تو اون خونه که همه تو حال خودشون بودن برا از دست دادن کربلا من گفتم امام رضا میشه من رو یه بار دیگه بفرستی .
اصلا فکرش رو نمیکردم که بشه دوباره شب جمعه کربلا باشیم یه از مدتی آقای فرحناکی گفتن میخواین دوباره بریم کربلا ما هم از خدامون گفتیم بله بریم ، دوباره راهی شدیم ولی پیاده .
آقای فرحناکی گفتن برین از حضرت مسلم تشکر کنین که دوباره راهی تون کردن . با بچه ها رفتیم زیارت حضرت مسلم برای تشکر .
از حرم که برگشتیم گفتن زود بخوابین ساعت ۵ عصر با ماشین حرکت میکنیم طرف کربلا و بعدش از عمود ۱۱۰۰ پیاده میریم.
رسیدیم عمود ۱۱۰۰ ، بچه ها رو تقسیم به ۱۱ گروه کردن که گم نکنیم همدیگه رو ، و هر چند تا عمود هم قرار گذاشتیم که همدیگه رو ببینیم .
رسیدیم صبح به کربلا رفتیم به یک حسینیه برای استراحت ولی نشد ولی بجاش رفتیم همون موکب که دفعه اول اومدیم کربلا .
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
استراحت کردیم و بعد از جلسه که در موکب بود برای روز اربعین ، اعمال روز اربعین رو انجام دادیم و استراحت کردم تا آفتاب کمتر بشه بعد هم بچه ها از شام به بعد تا نماز صبح فردا در اختیار بودن . هر کس رفت برا خودش زیارت کرد .
اون شب جمعه خیلی به من کیف داد خواسته هام رو گرفتم .
صبح زود حرکت کردیم به طرف نجف رسیدیم نجف و در یک ساختمان اسکان کردیم ولی بعد از یه ساعت یک جایی بهتر در یک حسینیه هماهنگ شد که بریم اونجا .
رفتیم حرم و زیارت کردیم بعدش هم یک جلسه درباره اینکه در گذشته چه اتفاقاتی افاده و اینکه چرا اینجا حرم امام علی شده و کی یا اینجا دفن هستن و.......
برگشتیم حسینیه و استراحت کردیم .
صبح بیدار شدیم و تا قبل نماز ظهر داخل حسینیه بودیم ،نماز ظهر رو در حرم خوندیم و بعد از زیارت قرار داشتیم تا یک ذکر مصیبتی کنیم و برگردیم به حسینیه .
اومدیم حسینیه ناهار خوردیم و استراحت کردیم تا عصر برای زیارت وداع و خرید بچه ها از نجف .
رفتیم حرم دعا خوندم وداع کردم با امیرالمومنین گفتم آقا جان این رو آخرین زیارت من قرار نده . برگشتیم به حسینیه اونجا یک چند نفر از نیجریه بودن که خیلی زیبا و راحت عربی و فارسی صحبت میکردن ، بچه ها هر سوالی داشتن پرسیدن و آقای کاتب جواب شون رو داد .
آقای فرحناکی بپرسیدن از شهدای ایران کسی میشناسین و با هاشون اونس گرفتین گفتن بله دو تا شهید که من خیلی با هاشون اونس گرفتم یکی شهید حاج قاسم سلیمانی و یکی شهید ابراهیم هادی،
همه متعجب موندیم ایشون از کجا شهید ابراهیم هادی رو میشناسن .
گفتن یکی از کتاب های سلام بر ابراهیم رو خوندم و خیلی از شخصیت این شهید خوشم اومدم .
اون آقای کاتب گفتن قدر این معلوم تون رو بدونین که خیلی زود دیر میشه.
بعد از صحبت هامون خوابیدم و صبح به طرف مرز حرکت کردیم . رسیدیم مرز و به ایران رسیدم به راحتی رد شدم و خلوت بود سریع بعد از مرز اتوبوس اومدم و رفتیم به طرف قم .
با یک اتوبوس وی ای پی رفتیم رفتیم قم و اونجا هم حسینیه آماده بود .
صبح از خواب بیدار شدیم صبحانه خوردیم و آقای فرحناکی درباره سفر مون صحبت های کردن و برنامه گفتن تا زمانی که میخوایم سوار اتوبوس برگشت بشیم .
زیارت حضرت معصومه کردیم و از حضرت معصومه تشکر کردم بابت اینکه ما رو سالم بردن و سالم بر گردوندن.
سوار اتوبوس شدیم و به یک جایی رفتیم برای خرید سوغاتی.
خرید کردیم و به طرف مشهد حرکت کردیم.
علیرضا پیکرکار
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
واقعی و حقیقی خیلی باهم فرق داره اگه میخوام واقعیتم کربلایی بشه یک شال و یک انگشتر و یک سربند اینجوری خودم رو واقعی حسینی کردم ولی اگه میخوام کربلای حقیقی باشه باید حقیقت درونم رو حسینی کنم و در همین فکر ها بودم که خوابم برد برای نماز صبح در امام زاده علیاکبر توقف کردیم و بعد بهسمت قم رفتیم 🌱🌱🌱 خوابیدم تا خود قم توی شهر قشنگ و زیارتی قم اتوبوسرانی را عوض کرده و به مسجد مقدس جمکران رفتیم در جمکران کیف ها را به امانت داری داده و برای استراحت و زیارت به مسجد جمکران رفتیم
در آنجا اول نماز صاحب الزمان را خواندم و بعد از زیارت کلی به استراحت پرداختم بعد از استراحت استاد بزرگوار و زحمت کش آقای دشتی سخنانی از فضیلت زیارت اربعین کربلا به ما هدیه کردند
بعد از آن به بیرون رفتیم و به یک موکب در داخل حرم برای صرف ناهار و استراحت و حمام پرداختیم من ناهار را که خوردم به حمام رفتم و بعد به زیارت آخری جمکران رفتم و بعد برگشتم موکب که برای رفتن به حرم حضرت معصومه آماده شدیم رسیدیم به حرم حضرت معصومه و بعد از زیارت به سمت مرز حرکت کردیم اگ راستش را بخواهید من قم تا مرز رو خواب بودم بعد که رسیدیم مرز رفتیم یک جا ناهار خوردیم ناهار قورمه سبزی بود که بچه ها زحمت کشیدن از موکب برامون آوردن فقط یک چیزی که موندم گریه کنم یا خنده این بو. که به جای سبزی قورمه سبزی اشتباها از سبزی اش استفاده کرده بودن بعد به سمت گیت ها حرکت کردیم از گیت ها که رد شدیم به سمت کربلا با مینیبوس حرکت کردیم در راه مرز به کربلا فکرم مشغول حرف های توی راه و قول هایی که با خودم داده بودم بود وقتی رسیدیم کربلا همه آن حرف هارا عملی کردم و به همه رفقا گفتم اگه واقعا دوستم هستید اینجا ولم کنید نزنین تو خلوت با امام حسینم بعد به موب رضویه رفتیم و بعد از شام و استراحت صبح آن روز به حرم رفتیم برای زیارت بعد از خلوتم با اباعبدالله الحسین یک حس تحول آمیزی داشتم انگار دنیا برام پر از نور شده بود بعد از زیارات در کربلا به سمن کاظمین حرکت کردیم و در کاظمین در خانه ای که استاد گرانقدر آقای فرحناکی گرفته بودن مستقر شدیم
بعد از استراحت به حرم رفتیم و در حرم تا اذان صبح از هم دیگه جدا شدیم و بعد از اقامه نماز صبح به خانه رفتیم و بعد از استراحت برنامهی فردا هم همین بود 🌴🌴🌿
بعد از کاظمین به سمت سید محمد حرکت کردیم و بعد
از آنجا به یک موکب نزدیک آنجا حرکت کردیم که ایرانی بودن و برای خدمت به آقا به آنجا آمده بودند. آن ها از کوهسرخ آمده بودن بعد از میل صبحانه و خوردن چایی از آنجا به سمت سامرا حرکت کردیم و قتی رسیدیم سامرا یکم بیشتر وقت نداشتیم بعد از زیارت آن دوحضرت مکرم به سرداب امام زمان رفتم و با خودم و امام زمان خلوت کردم میدانید که تنها امامی که خانه پدریش و عمه و مادر و پدر در خانه خود دفن هستند همین سامرا است از سامرا به مسجد کوفه حرکت کرده و بعد از زیارت مسلم ابن عقیل و مختار به خانه رفتیم و آقای فرحناکی بایک روضه مارو دوباره کربلایی کردن بعد از ظهر همان روز به سمت کربلا رفتیم تا عمود ۱۱۱۶ بذ توبوس رفتیم وتا عمود ۱۴۰۰ پیاده روی کردیم بعد از استراحت در موکب به زیارت فردی پرداختیم اصلا فکر نمیکردیم که دوتا شب جمعه توی کربلا باشیم
بعد از آن کربلا ی دوم که حالم خیلی خیلی خوب شد به سمت خانه پدرمان یعنی نجف حرکت کردیم در نجف به زیارات گروهی و فردی پ داشتیم و بعد از روضه و رجز و سینه زنی تا اذان صلح در اختیار خود بودیم بعد از نماز صبح به موکب رفتیم و آماده برای حرکت سمت مرز شدیم در نجف به توسل بزرگانی همچون شیخ خویی شیخ طباطبایی حکیم شیخ نائینی و ... پرداختیم و از آقا خواستم مهر حضرتشان را در قلبم بکارند و دوستانی همچون ابراهیم هادی را سر راهم قرار دهند و بعد شهیدم کنند بعد به موکب رفتیم و به سمت مرز چزابه حرکت کردیم این سفر پر از نعمت بود که بعضی ها را به شخصه مطمئن هستم از این نعمت بهره ای نبردند خوش به حال کسانی که بهره کافی از ایم سفر زیارتی را بردند از آنها درخواست میکنم من حقیر را هم دعا کنند و در خلوتگاه شهادت متین قدیری را هم بخواهند از استادان گرانقدر مخصوصا آقا سید سجاد حسینی و آقای فرحناکی ممنونم که با هر زحمتی بود مارا به سلامتی بردند و برگرداندند و از ایشان طلب رضایت مندی میکنم اگر بدی و خوبی دیدین حلالم کنین انشالله شهید گمنام بشین استاد عزیز و دلسوز از طرف تمامی بچه ها دستتونو میبوسم و ازتون ممنونم
انشالله توی سوریه هم باهم باشیم برای بیبی سه ساله کاری نداره ...............
با تشکر قدیری . " یاصاحب الزمان ادرکنی "
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲
بسم الله الذی خلق الحسین
اربعین نامه:
اینقدر توی یکی دو سال اخیر امام حسین علیه السلام به من لطف داشته که دیگه خجالت میکشم ازشون چیزی طلب کنم
ولی دلم میخواست شکایت کنم یعنی منو امسال نمیبری حرم
تا گوشیم زنگ خورد منم چندماه گوشیم شکسته شماره آقای فرحناکی رو ذخیره نداشتم ..شماره ناشناسند جواب نمیدم ولی اینبار برداشتم
بعد سلام احوال پرسی گفت مسعود برنامه کربلا امسالت چیه؟منم که انگار امام حسین علیه السلام دعوتم دیگه دی از پا نشناختم قرار بود ماشین شخصی بریم بعد شد گروه بچهای هییت المهدی
چطور هماهنگ شد؟کی هماهنگ کرد؟کی اطلاع رسانی شد؟(تازه نگم براتون شهرهای دیگرهم از قبل هماهنگ بود حتی خارج از ایران حتی برگشت..)
چیزی جز رقیه سلام الله علیها به ذهنم نیومد
ساعت یک نصف شب قبل حرکت بعد چهل روز موکب داری انگار مرد بود زنگ زدندما فردا میریم آماده ای مسعود مگ میشه گفت نه؟
قرار شروع این نوکری ما شد ساعت ۳پایانه اتوبوس رانی... کارای قبل سفرم هول هولکی انجام دادم
رسیدم به سر قرار بعضیارو میشناختم خیلیا نمیشناختم دیدار اولم بود جالب بود برام من تو فکر ی مدل بازی بودم تو اتوبوس تا یخ بچها باز بشه و برنامها دیگ رو هم داشته باشیم
دیدم بچها تو اتوبوس کاغذ قلم دستشونه دارن یادداشت میکنن ی عده زیارت نامه ی عده کتاب انگار من باید خجالت میکشیدم آخه همه داشتن از تک تک لحظات سفر استفاده میکردند.اونم از شروع نه پایان سفر .کجا یاد گرفتند؟
تا اینکه به جمکران رسیدیم ی استراحت با نکات بهداشتی که میگفتند بین سفر ماهم استراحت کردیم اولین جلسه حلقه صالحین توی جمکران با موضوع مهدویت تا حالا توی مسجد جمکران از صاحب الزمان (عجل) حرف نزده بودم انگار پاداش سفرم و قبل از رسیدن گرفتم...
ما انتظار نون پنیر داشتیم ولی ناهار کباب بود
بعدشم
ی زیارت و اذن از خانم جان حضرت معصومه سلام الله علیها
تازه قبلش چون اتوبوس تو شهر دیگ هماهنگ بود و در اختیار زیارت شهداهم رفتیم تایادمون باشه مدیون چه کسایی هستیم
شب از قم حرکت کردیم
رسیدیم مرز راحت رد شدیم یک هدیه لب مرز گرفتم مامانمو دیدم تازه رسیدن مرز میخواستند رد بشن
شب جمعه کربلا باید باشیم مادری پهلو شکسته صدا میزنه بُنَی....
قبل کربلا توی مسیر نزدیک غروب از اهمیت سفر کربلا در اربعین ازرشادت حضرت عباس علیه السلام با کمک بچها گفتیم تا ارادت بیشتری داشته باشیم و از باب الحسین شروع کنیم برای زیارت
هر طور شده رسیدیم به موکبی که هماهنگ شده بود سه روز بودیم و شب جمعه کربلا نزدیک خیمه گاه روضه خوانی مفصل توی مقام صاحب الزمان ی سینه زنی کوچیک و آخر شب توی خیابون اطراف حرم ی قرار تغییر زندگی با پاسخ به سوالاتی که از قبل پرسیده شده بود
روز جمعه عهد بستیم تو مقام صاحب الزمان عج
شنبه در راه رفتن به کاظمین همه سینه زنی و گریه عجیب و غریب و با صفا وصف نشدنی انگار گم شدیم از بغل مادرمون منم از فرصت استفاده کردم همونجا دوباره همه حاجتمو خواستم از امام حسین علیه السلام
رسیدیم کاظمین خونه ای که دیگ نگم براتون از قبل هماهنگ بود تازه صاحب خونه از کربلا با ما همراه بود تا جایی دیگنریممستقیم بریم خونش
بعد ازاستراحت شب رفتیم حرم امام موسی کاظم و امام جواد علیهما السلام.ماهم که با ماشین رفتیم بقیه پیاده ثواب بیشتری نصیبشون شد
حرمی که بوی مشهد و قم میده
با چندتا از خواص علمای شیعه در طول تاریخ که اونجا مدفونن
قرار شد فردا روز نیایم چون گرمه و شب رو تا نماز صبح بمونیم همونجا
فرداش در طول روز در محل اسکان کاظمین با بچها حلقه عالمین داشتیم
به جا حلقه صالحین یک سبک جدید واسه هم افزایی و کار تشکیلاتی انجام دادن انشالله بیشتر مورد الگو قرار بگیره
فردا شبش دوباره رفتیم با یک جلسه مفصل هیئت المهدی (عج) بریز و بپاش از خاطره بازیای اشعار هیئت توی مشهد کنار پدر و پسر امام رضا علیه السلام
فرداش رفتیم سید محمد سلام الله علیه و ذبح نذر گوسفند برای سلامتی بچها و بقیه حاجات
از نور پایینتر شروع میکنیم برای رسیدن به حاجات
کی به اینجا و ذبح گوسفند فکر کرده بود؟
ی موکب اهالی روستاهای اطراف کاشمر رفتیم چه همتی داشتند توی کشور غریب اونم نه کربلا و نجف کنار آرامگاه سید محمد سلام الله علیه با صفای روستایی خدمت میکردن به زوار این امام زاده بزرگوار
رفتیم سامرا میثاق با امام زمان عج دیگه همه عهدامون همه کم کاریا همه بدیهکاریامون همه کم لطیفامون به امام حی و حاضر جلو چشام مرور میشد....
آخر زیارت سامرا اولین التهاب گروهی ایجاد شد یک نفر نیست...
بلاخره پیدا شد و برگشتیم اسکان کاظمین تا فرداش بریم کوفه همه جا هم ماشین در اختیار دم درب خونه سوارمیشدیم تا رسیدیم کوفه اسکان اینجا کوچیک بود واسه جمعیت ما
#حس_و_حال
#خاطره
#خاطره_سفینه_نجات_۱۴۰۲