eitaa logo
قرارگاه فرهنگی،معنوی ج.س.ح🇮🇷
128 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
655 ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت:نهم كردستان ٣ فقر فرهنگي در مناطق كردنشين بي داد مي كرد ، حالا شما همين استضعاف فكري_فرهنگي را بگذاريد كنار محروميت و فقر مالي اكثريت قاطع عشاير و ساكنان مناطق روستايي و شهري كردستان و تعصب هاي فرقه اي و عشيره اي را هم به ان ها اضافه كنيد ،تا بفهميد كه چطور شد ان عناصر بد سابقه توانستند در كردستان و سايرمناطق كردنشين رو بيايند . در اين رابطه ، مثال ها فراوان اند، من يكي از ان ها را كه از شهيد عزيزمان حاج همت شنيده ام اينجا نقل مي كنم:بعد از رانده شدن ضد انقلاب از مناطق اصلي كردستان ، بچه هاي سپاه و جهاد باغات سيب شيخ عثمان نقشبندي را كه به كردستان عراق فرار كرده بود ، به صورت مشاع ، به اهالي منطقه واگذار كردند تا هم به انها رسيدگي شود و هم نيمي از در امد ان به صورت نقدي ، بين مردم تقسيم كنند.منتها بعد از برداشت و فروش محصول مردم بعضا حاضر نبودند پول دست رنج شان را بگيرند... بعد از بررسي مفصل ، معلوم شد عوامل سر سپرده ئ شيخ عثمان بين اهالي شايع كردند اين پول ها حرام است حتي خوردن يك دانه سيب باغ شيخ حرام است اگر كسي بخورد دهانش كج مي شود!! علاوه بر استحمار مذهبي ، از عوامل تطميع هم استفاده مي كردند . در تبليغاتشان مي گفتند: امام خميني ، حكومتش در كردستان كاره اي نيست. همه كاره ما هستيم و به زودي هم حكومت خودمختار خودمان را تشكيل مي دهيم. اگر امروز كسي از ما تفنگ نگيرد و نجنگد، بعد از تشكيل حكومت او را فرماندار و بخشدار و ده دار نمي كنيم. اجازه تحصيل رايگان به بچه هايش نمي دهيم. وقتي ارتش خلق كرد را درست كرديم ، به او درجه استوار نمي دهيم حال انكه اصلا در هيچ جاي عالم ، درجه استوار چهارمي وجود ندارد . *حربه ي ارعاب براي ساكت كردن مردم مخالف خودشان_خصوصا در مناطق شهري_از حربه ي ارعاب استفاده مي كردند. تهديد به اعمالي از قبيل: ترور ، هتك ناموس زنان و فرزندان معترضين، به آتش كشيدن خانه ها و غارت اموال و دارايي شان ، روي ديگر سكه ي اين اقايان بود. خلاصه اين طيف ها و عناصر ضد انقلابي امدند و تحت شعار فريبنده ى دمكراسي براي ايران_خودمختاري براي كردستان ، در زمستان ١٣٥٧ به پادگان ارتش حمله كردند.،،ادامه دارد. *بهانه حمله به پادگان ارتش... ازهمه جهادگران فرهنگي ، جهت تهيه مطالب اين كتاب ارزشي دعوت به همكاري مي شود. باتشكر هماهنگي:⬇️ كاربري _ايتا>> @Hamadani_52 كانال>>> https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت:دهم كردستان ٤ *بهانه حمله به پادگان ارتش.. بهانه شان از حمله به پادگان ارتش اين بود كه مي گفتند: ما هم مثل اهالي ساير مناطق كشور كه طي درگيري هاي ٢١و٢٢ بهمن ٥٧به مراكز نظامي رژيم پهلوي حمله كردند ، مي خواهيم مراكز نظامي را در كردستان بگيريم. سفسطه مي كردند. اخر ارتش در همان روز ٢٢بهمن با انقلاب اسلامي رسمٱ اعلام همبستگي كرده بودند. ارتش از فرداي پيروزي ، ارتش انقلاب اسلامي و مطيع اوامر رهبري امام خميني ره بود.... *عكس العمل مسئولين جديد ارتش به محاصره،، ابتدا به ساكن ، تنها كسي كه در بين مسئولين سياسي_نظامي كشور در صدد برخورد قاطع با اين طوطئه برامد ، شهيد امير سپهبد محمد ولي قرني ، اولين رئيس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي بود. روز ٢٨ اسفند ٥٧ ايشان اعلاميه اي خطاب به اهالي شهر سنندج و محاصره كنندگان پادگان لشگر ٢٨ پياده صادر كرد. در اعلاميه از مردم خواسته بود فريب تحركات و تبليغات ضد انقلابيون را نخورند و به سران ضد انقلاب هم هشدار داده بود دست از محاصره پادگان بردارند و متفرق شوند ، در غير اين صورت ، نيروهاي مستقر در پادگان موظف اند براي دفاع از انجا ، با قدرت مقاومت كنند.اين اعلاميه همان روز در بخش خبر ساعت ١٤خوانده شد ، ولي در ساير بخش ها خبري ان را نخواندند. دليل ان هم اين بود كه:مهندس بازرگان به سرپرست وقت راديو _تلويزيون ؛صادق قطب زاده دستور داده از تكرار پخش اين اعلاميه از راديو جلوگيري كند.همين مطلب به معناي تخطئه ي رئيس ستاد مشترك ارتش توسط نخست وزير دولت موقت بود و ضد انقلابيون را جري تر كرد.طوري كه اين بار امدند ودر يكايك شهرهاي استان كردستان ، به مراكز ارتش و مقرهاي سپاه پاسداران انقلاب حمله كردند. روز روشن مقامات سياسي را از كار بركنار مي كردند و بعد هم براي يكسره كردن كار انقلاب ،با تمام قوا به پادگان سنندج حمله كردند. اين بار شهيد قرني كه از حمايت دولت موقت و رسانه هاي گروهي نااميد شده بود ، به كليه نيروهاي ارتش در كردستان ، فرمان دفاع تا سر حد شهادت را صادر كرد. ادامه دارد... *اطلاع پاسداران همدان، ازهمه جهادگران فرهنگي ، جهت تهيه مطالب اين كتاب ارزشي دعوت به همكاري مي شود. باتشكر هماهنگي:⬇️ كاربري _ايتا>> @Hamadani_52 كانال>>> https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت:يازدهم كردستان ٥ از مشكلاتي كه در كردستان بوجود امده بود بدين گونه مطلع مي شديم؛ما با نيروهاي مومن و حزب اللهي تيپ ٣لشگر ١٦زرهي در همدان از قبل انقلاب رابطه داشتيم و هم با كانون هاي فعال انقلاب در تهران. مخصوصا از طريق خانم دباغ كه جزو معتمدين حضرت امام بود و فرماندهي سپاه استان را هم به عهده داشت. از چندين كانال اين اطلاعات به ما مي رسيد به علاوه ، استان همدان در مجاورت كانون اصلي بحران_ يعني استان كردستان_قرار داشت. اخبار تشنج ها و درگيري ها سريع به دستمان مي رسيد. *واكنش مهندس بازرگان ، دولت موقت و شوراي انقلاب در قبال وخامت اوضاع در كردستان ؟؟ دولت موقت ؛..اقايان ضمن تخطئه و تضعيف تلاش هاي شهيد قرني ، بنا را گذاشتند بر مذاكره و مصالحه ، چند هيأت به شهرهاي اشوب زده فرستادند و احمد صدر حاج سيد جوادي ؛وزير كشور به همراه گروهي از اعضاي شوراي انقلاب از قبيل: مرحوم ايت الله سيدمحمود طالقاني و ابوالحسن بني صدر ، به سنندج رفت. انجا ايت الله طالقاني براي مردم سخنراني كرد ، بعد هم ايشان و ساير اعضاي هيأت همراه ، مذاكرات مفصلي با سران احزاب و گروه هاي شورشي استان كردستان داشتند (نمايندگان گروه هاي ضد انقلاب در اين مذاكرات ، خيلي راحت اعضاي هيأت را بازي دادندو از حربه ي مظلوم نمايي، نهايت بهره برداري را به عمل اوردن ، بعد از فاجعه محاصره شهر پاوه و سر بريدن پاسداران بستري در بيمارستان ان شهر توسط ضد انقلاب و شوكه حاصله از اين واقعه در افكار عمومي در تابستان ٥٨ بود كه معلوم شد چه كلاه گشادي بر سر اقايان رفته. تنها كسي كه شهامت اعتراف به اشتباه خودش را داشت ، مرحوم ايت الله طالقاني بود. او در خطبه ى نماز عيد فطر مرداد ٥٨ ضمن لعنت و نفرين سران غائله كردستان به ويژه حزب دموكرات گفت: لعنت خدا در اين روز عزيز بر هر چه دمكرات اين از خدا بي خبري ها حتي مرا هم فريب دادند در سنندج كه بوديم امدن با خودشان يك چيزهايي فلزي ، شبيه كله قند به من نشان دادند و باگريه و زاري گفتند ببينيد!تيمسار قرني دستور داده تا اين بمب ها را روي خانه هاي ما بريزند. من هم كه از اين چيز ها سر رشته نداشتم باورم شد و دلم برايشان سوخت. بعد ها ارتشي ها به من گفتند ان چيزهايي را كه به اسم بمب به شما نشان دادند ، بقاياي گلوله خمپاره منور است كه ان شب ها به اسمان پرتاب مي كرديم تا هوا را روشن كند.اين ها بمب نيستند. فهميدم فريب خورده ام.) ضد انقلابيون ديگردر عرش سير مي كردند .نفس اين مطلب كه مقامات ارشد حاكميت انقلابي به ديدارشان بيايند و با التماس خواستار مذاكره با انها بشوند ، خودش بزرگترين دستاورد سياسي براي ان ها بود. اين امر نشان مي داد كه دولت موقت و حتي شوراي انقلاب انها را به عنوان نمايندگان مردم كردستان به رسميت شناخته است. اصلا مذاكره با ضد انقلاب سنت سيئه اي بود كه اين اقايان باب كردند و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي در مناطق كردنشين ، تاوان سنگين اين سنت شوم را پس دادند.(بعد از صدور پيام قاطع حضرت امام ره براي در هم شكستن محاصره پاوه ، مردم و نيروهاي انقلابي يك باره به مناطق اشوب زده هجوم اوردند و ظرف ١٠شبانه روز كل كردستان را از چنگال ضد انقلاب بيرون كشيدند. مع الاسف درست در مهرماه سال ٥٨ و بعد از كشتار ناجوانمردانه ٥٣پاسدار اعزامي از اصفهان در جاده سر دشت باز اقايان دولت موقت دست به كار شدند و گروهي موسوم به هيأت حسن نيت را به سر پرستي داريوش فروهر ، براي مذاكره با ضد انقلاب به كردستان فرستادند. اقايان عضو اين هيأت كمر انقلاب را در كردستان شكست. ادامه دارد... *نيروهاي همدان در كردستان ازهمه جهادگران فرهنگي ، جهت تهيه مطالب اين كتاب ارزشي دعوت به همكاري مي شود. باتشكر هماهنگي:⬇️ كاربري _ايتا>> @Hamadani_52 كانال>>> https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت:دوازدهم كردستان ٦ *نيروهاي همدان در كردستان! در همان اوايل اوج گيري بحران كردستان بود كه پاي ما سپاهيان همدان به مناطق كردنشين غرب كشور باز شد. حضور بچه هاي سپاه همدان در آن مناطق ناشي از دو علت بود: ١_همجواري استان همدان با كردستان ٢_سرعت عمل نيروهاي سپاه همدان در رسيدن به مهاباد و پاوه. مشخصا قبل از محاصره پاوه و در اوايل تيرماه سال ٥٨ بود كه خبر رسيد وضعيت شهر مهاباد و پادگان ارتش در انجا بسيار وخيم و بحراني است.لذا شش اكيپ از پاسداران سپاه همدان سازماندهي و نفرات آن عازم مهاباد شدند.بنده هم نفرات يكي از همان اكيپ ها بودم. در مهاباد ، ما به مدت ١٩ شبانه روز با ضد انقلابيون مسلح به شدت درگير بوديم. بعد هم عملا در حلقه محاصره اي كه ضدانقلابيون بر گرد شهر مهاباد كشيدند ، گرفتار شديم. قريب يك ماه در محاصره بوديم، به دليل فقدان پزشك و كادر درماني در شهر و ضرورت رسيدگي فوري به جراحات زخمي ها ، خودمان با استفاده از چاقو ، كارد اشپزخانه و الكل طبي مجروحين را به صورت سرپايي جراحي مي كرديم و تير را از بدنشان در مي اورديم و بعد پانسمان مي كرديم. بعد از دو سه روز هلي كوپترهاي ترابري هوانيرروز مي امدند و در كنار ساختمان سپاه مي نشستند و از انجا زخمي هاي ما را به مراكز درماني كرمانشاه منتقل مي كردند بعد از تثبيت نسبي وضع شهر مهاباد بود كه به پاوه رفتيم. ابتدا به ساكن كه از همدان به كردستان رفتيم اكيپ ما حدود ١٠نفر بود و نفرات شاخص ان جمع عبارت بودند از اقايان ؛تقي بهمني، مهدی فريدي و حاج محمود نيكومنظر. اقاي نيكومنظر در بين اعضاي پاسداران همدان از احترام بالايي برخوردار بود. ايشان جزو مبارزين ضد رژيم شاه در دوران قبل از انقلاب اسلامي بود ،كه بعد از انقلاب تمام زندگي اش را گذاشت پاي سپاه همدان. در جريان تهاجم عناصر مسلح وابسته به حزب دمكرات به پادگان ارتش در مهاباد در روز اول اسفند ٥٧اينها ١٨دستگاه تانك و زره پوش چرخدار ، ٣٦ عراده توپ و مقادير زيادي سلاح سبك و مهمات ان پادگان را غارت كردند. به اصطلاح خودشان انها رابه غنيمت گرفته بودند و از همين تجهيزات عليه ما استفاده مي كردند. بعد كه حلقه محاصره شكسته شد ، توانستيم تعدادي از ان تانك ها را پس بگيريم. ادامه دارد... ازهمه جهادگران فرهنگي ، جهت تهيه مطالب اين كتاب ارزشي دعوت به همكاري مي شود. باتشكر هماهنگي:⬇️ كاربري _ايتا>> @Hamadani_52 كانال>>> https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: سيزدهم كردستان ٧ صورت غالب نيروهاي سپاه همدان ازچه تيپ ادمهايي بودند.... بايستي عرض كنم بچه هايي كه در اوران پيروزي انقلاب اسلامي وارد سپاه شدند ، نوعٱ از طبقات متوسطه و فقير شهري و روستايي استان همدان بودند. بعضا هنوز آثار و نشانه هاي ان فرهنگ دوران پيش از انقلاب در ظواهر بچه ها ديده مي شد. في المثل خط ريش هاي چكمه اي، پوشيدن شلوار ، لي مدل دمپاگشاد ، يقه ى پيراهن باز و موي بلند و اشفته به سبك هيپي ها ، طوري كه اگر همين امروز ان بچه ها توي خيابان هاي تهران افتابي مي شدند ، چه بسا بسيجي هاي مبارزه با منكرات ، ان ها را به خاطر چنين وضعي دستگير مي كردند![مي خندد]. همين تيپ جوان ها امده بودند تا از انقلاب شان دفاع كنند... ملاك ما در برخورد با اين بچه ها ، صرفا توجه به مسائلي از قبيل نحوه ارايش و پوشش نبود. اين بچه هاى پرشور و شجاع ، به اسلام و مكتب اهل بيت(عليهماالسلام) اعتقاد داشتند. بچه هاي امام بودند وتا مغز استخوان به ان عزيز ايمان داشتند. اينها از حيث معيارهاي نظامي ، افراد بي تجربه بودند. اما همين بچه ها ؛ادم هايي از قبيل مهدي فريدي و سعيد شالي واقعا از هوشمندي و ذكاوت رزمي بالايي برخوردار بودند. خاطره جالبي در رابطه با ذكاوت و چالاكي اين بچه ها دارم:مهدي فريدي و سعيد شالي با ان كه نيروهاي جوان و بسيار بي تجربه بودند ، در بزنگاه هاي خطرناك ، به خوبي از پس عناصر ضد انقلاب برامدند. به ياد دارم يك بار مهدی وسعيد ، حين عزيمت از مهاباد به همدان ، بين راه به يك پست دژباني دمكرات ها رسيدن ، دمكرات ها جاده را مسدود كرده بودند و يكايك ماشين ها و سرنشينان ان ها را وارسي مي كردند تا در صورت برخورد با افراد طرفدار جمهوري اسلامي ، ان ها را به زور گروگان بگيرند. اين بچه ها تصميم ميگيرند به دمكرات ها كلك بزنند و از ان راه بند عبور كنند. وقتي لندرور حامل بچه ها به رابند نزديك مي شود ، دژبان دستور توقف مي دهد . بچه ها هم با لبخند و تكان دادن سر و دست و گفتن كلمات دوستانه به دژباني خيلي خونسرد لندرور را كنار جاده متوقف مي كنند ، به محض اين كه ضد انقلاب سرگرم بازرسي ماشين جلويي مي شوند ، در يك لحظه بچه ها تخت گاز جيپ لندرور را به حركت در مي اورند و از راه بند عبور مي كنند. دمكرات ها هم دستپاچه مي شوند و با اتش تفنگ و تيربار جيپ را به رگبار مي بندند. خشبختانه چون اين بچه ها از قبل تعدادي گوني شن در عقب لندرور چيده بودند ، گلوله ها به كيسه شن ها خورد و كسي اسيب نديد و اين جوري بود كه سعيد و مهدي توانستند با يك ريسك هوشمندانه از ان مهلكه به سلامت خارج شوند. ادامه دارد... *مهمترين عمليات نظامي نيرو هاي انقلاب در كردستان.. ازهمه جهادگران فرهنگي ، جهت تهيه مطالب اين كتاب ارزشي دعوت به همكاري مي شود. باتشكر هماهنگي:⬇️ كاربري _ايتا>> @Hamadani_52 كانال>>> https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت:چهاردهم *مهمترين عمليات نظامي نيرو هاي انقلاب در كردستان. مشخصا از روز ١٢ فروردين ١٣٥٩ تا بيستم ارديبهشت ماه همين سال ، ما درگير ازادسازي و تثبيت امنيت مركز استان كردستان بوديم. در عمليات سنندج ، كل نيروهاي جمهوري اسلامي ، تحت فرماندهي اقايان: علي صياد شيرازي ، رحيم صفوي ، محمد بروجردي و عباس اقا زماني_ معروف به ابوشريف ، قرار داشتند.اين عمليات طرح جالبي داشت؛ يك طرح دو مرحله اي به اين ترتيب ؛ مرحله يكم: قطع ارتباط سنندج از چهار محور مواصلاتي با ساير مناطق الوده ى استان و تكميل محاصره شهر. دوم:ورود به سنندج و پاكسازي شهر به صورت قدم به قدم. *نيروهاي سپاه همدان ، محور چهارم _جاده قروه_سنندج براي تصرف گردنه صلوات اباد . در همين محور رفتيم براي فتح گردنه ى صلوات اباد. البته بچه هاي ارتش هم با ما بودند. ان روزها ، ارايش واحدهاي رزمي ما در حد گروهان و گردان نبود، يك سري گروه رزمي داشتيم ، به استعداد هر گروه پانزده يا بيست نفر. ما چهار گروه نيرو داشتيم ، يك سري از برادرهاي حزب اللهي پايگاه نيرو هوايي همدان_ شهيد محمد نوژه، هم كه داوطلب با ما امده بودند انجا كار مي كردند. اين بچه هاي نيرو هوايي باما بودند حتي لباس فرم سپاه به تن داشتند. هفت_هشت گروه پانزده نفري از نيروهاي تيپ ٣ زرهي همدان را هم شهيد عزيزمان صياد شيرازي سازمان داد و از سه راهي ده كلان در جاده كرمانشاه_سنندج با خودش اورد. قرار شد برويم با هلي كوپتر در انتهاي ارتفاع صلوات اباد هلي برن بشويم و بعد از عقب زدن ضد انقلاب ، خودمان را برسانيم به بالاي گردنه صلوات اباد. هلي برن نيروها خيلي قشنگ اجرا شد خود صياد هم شخصا در عمليات حضور داشت. منتها ، به محض تار و مار كردن تجمع ضد انقلابيون مسلح در پايين ارتفاع ، موقعي كه گروه هاي چهارگانه ما به سمت نوك ارتفاع حركت كردند ، ارتباط ان گروه هاي تحت امر صياد با ما قطع شد. چون سرعت بچه هاي ما بيشتر بود. از طرف ديگر ، گروه هاي همراه شهيد صياد را تك تيراندازهاي ضد انقلاب وسط راه معطل كردند. اين شد كه ما سريع جلو كشيديم و رسيديم ، به مدخل تنگه ى صلوات اباد. انجا بود كه ضد انقلاب به محاصره ما در امد.يعني بچه هاي سپاه همدان به سرعت از بين دشمن رخنه كرده و جلو كشيده بودند ، طوري كه ضد انقلاب متوجه اين مطلب نشدند. در نتيجه انها بين ما كه به مدخل تنگه رسيده بوديم. و بچه هاي ارتشي صياد ، پرس شدند! يك وقت ديدم اتش توپخانه دارد مارا در مدخل تنگه مي كوبد... ادامه دارد.... https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: پانزدهم *مهمترين عمليات نظامي نيرو هاي انقلاب در كردستان.٢ برادرمان صياد شيرازي ، توي ان حمله ، علاوه بر هدايت ستون ارتش ، خودش براي توپخانه ديده باني هم مي كرد و با بيسيم به انها گرا مي داد. حالا ايشان چون خبر نداشت بچه هاي سپاه همدان از پشت سر ضد انقلاب سر دراورده اند ، به هواي اين كه سنگرهاي عمقي ضد انقلاب در مدخل گردنه را بكوبد ، به توپخانه ارتش دستور داد انجا را بكوبند. با بيسيم تماس گرفتيم و گفتيم: اقاجان ، بگوييد توپخانه نزند ، ما الان روي هدف هستيم! ايشان كه خيلي هم تعجب كرده بود ، بلافاصله دستور داد اتش توپخانه قطع شود. عناصر ضد انقلاب هم وقتي فهميدند ما از پشت سرشان سر دراورده ايم ، ديگر روحيه شان را باختند و فرار كردند. آن روز تا شب مشغول پاكسازي منطقه بوديم. شب را هم توي برف و سرما شديد بالاي گردنه صلوات اباد بيتوته كرديم. فرداي ان روز هم رفتيم به سمت سنندج. بچه هاي همدان سوار وانت هاي سيمرغ پيشاپيش ستون حركت مي كردند و نيروهاي ارتش هم دنبالشان. خودمان را رسانديم به ساختمان سيلوي ابتداي شهر. به اين ترتيب محور چهارم هم ازاد شد و دشمن در داخل شهر سنندج محاصره شدند. در اين عمليات ، ما بچه هاي سپاه همدان چهار شهيد داديم كه عبارت بودند از: شهيد پورمحمد. شهيد .شهيد و شهيد . روحشان شاد و نامشان گرامي. *اشنايي با حاج احمد متوسليان.... ادامه دارد.... https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: شانزدهم *اشنايي با حاج احمد متوسليان.. حالا براي شما عرض مي كنم كه اصولا چطور ما با احمد در كردستان اشنا شديم. منتها ، لازم است اول نكته ى فرعي ، ملي بسيار مهم را اينجا به شما متذكر بشوم. ، در ان برهه ، اكثر شهرهاي كرد نشين مناطق غرب كشور ، در وضعيتي شبيه حكومت نظامي به سر مي بردند. به اين معنا كه ما نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ، تردد هاي خودمان در ان مناطق_ اعم از شهري و بين شهري_ را فقط مي توانستيم در حد فاصل ساعت ٩ صبح تا ٤عصر انجام بدهيم. اگر عقربه ساعت ٤/٣٠ يا ٥ بعد از ظهر مي رسيدند ، امكان تردد وجود نداشت و در صورت حركت به احتمال زياد ، كمين مي خورديم. خب حالا و در چنين موقعيت حادي ، به ما خبر رسيد در شهرستان مرزي مريوان كه حدود ١٢٠ كيلومتر مرز مشترك با استان سليمانيه عراق_ عقبه اصلي ضد انقلابيون_دارد، پاسدار جواني به نام برادر احمد با استفاده از تنها ٧٤ نفر_١٤ پاسدار و ٦٠ پيشمرگ مسلمان كرد_ توانسته طلسم حاكميت شبانه ضد انقلاب را بشكند و امنيت خوبي را در انجا برقرار كند. اين برادر احمد ، كه وصف او را شنيده بوديم ، به دلايل زيادي معروف شده بود. شنيده بوديم از اول بحران كردستان به همراه يك تيم ١٢٠ نفره به كردستان امده ، در نبردهاي متعددي ضد انقلاب را شكست داده ، مدتي فرمانده سپاه بانه بوده ، بعد هم مسئول واحد عمليات سپاه پاوه شده و بلاخره ، بعد از فرماندهي مشترك عمليات ازادسازي مريوان در سوم خرداد ٥٩ در معيت شهيد صياد شيرازي ، علاوه بر فرماندهي سپاه اين شهرستان ، همه كاره انجا ،اوست اين ها ، اجمال شنيده هاي ما، از سوابق عملياتي احمد بود. * از خصوصيات فردي او هم شنيده بوديم خيلي تند و جدي است. يكي از دلايل معروفيت او هم برميگشت ، به اين كه يك بار ، در اوايل ازادسازي مريوان ، وقتي يكي از مسئولين نظامي منطقه كه به دستور صياد بايستي در عمليات با او هماهنگ مي كرد اين كار را نكرده بود ، احمد متوسليان سيلي محكمي خواباند زير گوش او! البته چند سال بعد از ختم جنگ ، شنيدم كه همان شخص طرف عتاب احمد ، ضمن ياداوري ان ماجرا ، در حالي كه از فرط تاثر اشك مي ريخت ، گفته بود: من افتخارم اين است كه از يك مرد به تمام معنا سيلي خوردم. چون در ان قضيه ، واقعا مرتكب قصور شده بودم و ان سيلي كمترين جزايي بود كه به من داده شد. ناگفته نگذارم كه اين دو نفر بعد ها خيلي باهم رفيق شدند و ارادت عجيبي به هم پيدا كردند. در سفري كه به سنندج داشتيم. خدا توفيق داد و اولين بار در ساختمان سپاه شهرستان مريوان ، احمد متوسليان را ديدم. ادامه دارد.... https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: ١٧ *زمان ملاقات حاج احمد متوسليان... در اواخر بهار سال ٥٩بود . بعد از شكستن حلقه محاصره ضد انقلاب بر گرد شهر سنندج كه در جريان ان بچه هاي سپاه همدان موفق شدند گردنه استراتژيك صلوات اباد را فتح كنند ، ما عازم مريوان شديم. تا حوالي اواخر ارديبهشت ماه سال ٥٩ ، در گير ازاد سازي و تثبيت امنيت سنندج بوديم. درست در اواخر خرداد سال ٥٩ و به فاصله ى كوتاهي بعد از ازاد سازي مريوان ، توسط صياد و متوسليان بود كه ما به ملاقات احمد رفتيم. البته قبل از عزيمت ما به مريوان ، اقاي بروجردي از طريق بي سيم برد بلند سپاه سنندج ، خبر امدن ما به مريوان را به او اطلاع داده بود. ما شش نفر بوديم كه عبارت بودند از: بنده ، محمد نيكومنظر ، مهدی فريدي ، سعيد شالي ، صمد يونسي و محمدرضا فراهاني. سوار بر يك وانت سيمرغ راهي مريوان شديم. بچه ها در عقب وانت تعدادي پتو پهن كرده بودند و به قول معروف هيأتي رفتيم. حوالي ساعت ٩ صبح بود كه از سنندج به قصد مريوان خارج شديم. حوالي ظهر بود كه رسيديم به مريوان. حالا حالا بايستي به ذهنيت نادرستي كه بعد از شنيدن اوصاف حاج احمد در باره او بر ما حاكم شده بود اشاره كنم. بنا به شنيده ها ان چه كه ما از برادر احمد در ذهن داشتيم ، تصويري از يك ادم بزن بهادر بود! ادمي قلدر وخشن و بي منطق كه دست بزن دارد و هر كس روي حرفش حرف بزند ، او را مي زند و حالا هم دارد در مريوان حكومت مي كند. ادامه دارد.... https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: ١٨ *ملاقات حاج احمد متوسليان... اخر ان روزها معرف سنخ نيروهاي اعزامي از سپاه تهران ، بعضا بچه هاي بي منطق ، خشن و بد برخوردي بودند كه عجيب عشق چريك بازي داشتندو حتي آرايش و پوشش شان ، شبيه الگو هاي نخ نما شده چپ چريكي از قبيل ارنستو چه گوارا و فيدل كاسترو بود. با كلاه بره سياه ، موهاي بلند و ژوليده سر و ريش و،،،، اصلا جور عجيبي!! اين را هم عرض كنم كه در جريان بحران كردستان ، ما با عناصر وابسته به اين طيف ، بر سر نحوه برخورد با قضاياي ان منطقه اختلاف ريشه اي داشتيم و كاملا با انها درگير بوديم. حتي در عمليات ازادسازي سنندج هم اين اختلاف ها وجود داشتند. لذا بعد از شنيدن اوصاف حاج احمد يك نوع كپيه و شبحي از ان سنخ اشخاص در ذهن نمان تداعي شده بود.. حوالي ظهر بود كه رسيديم به سپاه مريوان. خودمان رامعرفي كرديم و گفتيم مسئولين سپاه استان همدان هستيم و امديم براي ملاقات با برادر احمد متوسليان. معلوم شد خودش براي كاري به شهر رفته. ما را خيلي مودب راهنمايي كردند به اتاقي در پشت ساختمان سپاه؛ انجا طوري كه مي گفتند هم محل كار احمد بود و هم در مريوان حكم خانه ى او را داشت. وارد اتاق كه شديم ، خيلي كنجكاو به هر طرف سرك كشيديم . فضاي داخل اتاق خيلي تميز و مرتب بود. كف پوش ان ، يك تخته موكت مستعمل بود. يك چراغ نفتي والور كوچك ، گرماي اتاق را تأمين مي كرد. در گوشه اي ، چند تخته پتو كهنه ولي نظيف را خيلي مرتب روي هم چيده بودند. يك يخچال كوچك ، يك دستگاه راديو دو موج قديمي ، چند جلد كتاب ؛عمدتا اثار شهيد مطهري.... و از همه جالب تر ، تعدادي جزوه درسي دانشگاهي با موضوع مهندسي برق صنعتي.... الغرض ، كل مايملك برادر احمد ، در اتاق محقر ولي به شدت پاكيزه ، همين ها بود كه گفتم. همان جا نشستيم. و رفتن او را خبر كنند كه مهمان دارد. بعد از چند دقيقه ، با شنيدن همهمه ى عجيبي كه از بيرون از اتاق به پا شد ، خبردار شديم كه دارد مي ايد. وارد اتاق شد ، همگي چشم شديم و شروع كرديم به بررسي ظواهر او..... ادامه دارد.... https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: ١٩ *ملاقات حاج احمد متوسليان... از موهاي بلند و ژوليده ى سر و ريش خبري نبود. خيلي مرتب ، تميز و در قياس با معيارهاي رايج نظاميان در ان روز ها ؛ اراسته لباس پوشيده بود. يك پيراهن سبز رنگ فرم سپاه به تن داشت كه استين هاي ان را با دقت تا بالاي ارنج تا زده بود. يك شلوار نظامي استتاري از نوع كمياب و مرغوب به پا داشت ، يك رديف نوار فشنگ دور كمرش بسته بود و يك قبضه تفنگ كالاشنيكف قنداق چوبي را هم ازبند ان ، حمايل شانه اش كرده بود. از همان دم اتاق ، شروع كرد به چاق سلامتي با بچه ها. خيلي شمرده ، مودب و با لحني ارام صحبت مي كرد. موقع احوال پرسي ، محكم و مردانه دست تك به تك بچه ها را مي گرفت ، قرص و پرشور با انها دست مي داد ، طوري كه بر اثر تكان دادن دستش ، دست بچه ها تا سر شانه شان تكان مي خورد! از همان ديدار اول و نحوه برخوردش ، فهميدم ادمي است جدي و بسيار منضبط. ادامه دارد.... https://eitaa.com/hamadani_5213
بسم الله الرحمن الرحيم خاطرات سراسر عشق ، سردار شهيد كتاب : مهتاب خين قسمت: ٢٠ *ملاقات حاج احمد متوسليان... دور هم نشستيم و احمد شروع كرد به تشريح موقعيت جبهه مريوان ، وضعيت گسترش نيروهاي سپاه و بچه هاي گردان ١١٢ تيپ سوم لشگر ٢٨ ارتش در منطقه و موقعيت قواي ضد انقلاب ، حدود بيست دقيقه اي به صورت شمرده و دقيق ، گزارش داد. بعد هم شروع كرد به ناليدن از دست همه ى مسئولين ؛ يعني كساني كه بايد به او كمك مي كردند ، اما نمي كردند. خيلي دلش پر بود! عمدتا از مسئولين واحد عمليات در ستاد مركزي سپاه. ان روزها هم متوسليان و هم اقاي بروجردي به شدت با ان اقايان درگير بودند. البته ما تا قبل از ان سفر ، از وخامت موجود در روابط احمد با عمليات ستاد مركز اطلاعي نداشتيم. ما هم در سپاه همدان به شدت با اقايان و كارگزاران درگيري داشتيم. اغراق نيست اگر بگويم كه ان روزها ما در دو جبهه مي جنگيديم: جبهه اول ، جنگ گرم با ضد انقلاب بود و جبهه ى دوم: جنگ سرد موجود در بين نيروهاي خودي كه ناشي از حاكميت ان طيف ، بر مقدرات مناطق سپاه غرب بود. عناصر اين طيف ، عمدتا ادم هاي تماميت طلب و مستبدي بودند ، طوري كه هر جا مي امدند ، مي خواستند اداره ى همه ى امور را توي كنترل خودشان بگيرند و به احدي هم ، حق اظهار نظر يا طرح ديدگاه اش را نمي دادند. ميزان مشكلاتي كه كه ما با اين طيف داشتيم به اندازه اي است كه اين جلسه حتي وقت كافي براي طرح تعدادي از ان ها را هم ندارد.خلاصه وقتي ديديم احمد دارد با ان همه صداقت و صراحت با ما درد دل مي كند ، متقابلا سفره دلمان را جلو او باز كرديم و برايش توضيح داديم كه خود ما در جنگ هاي كردستان ، در رابطه با ان اقايان ، متحمل چه مشكلاتي شديم. ادامه دارد... https://eitaa.com/hamadani_5213