eitaa logo
هزار مناره
104 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
585 ویدیو
19 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 آغاز ماه دعا 👈 رهبرانقلاب: باید همه‌مان به یکدیگر تبریک عرض کنیم این توفیق الهی را که توانستیم بار دیگر وارد شهر رجب شویم 🌟 اگر رابطه‌ی خودمان را با خدا تقویت کنیم، بسیاری از معضلات و مشکلات به خودیِ خود مرتفع خواهد شد.
گام دوم انقلاب "ماموریت های نسل جوان" اقتصاد: 🔺اقتصاد قوی نقطه قوت و عامل مهم سلطه ناپذیری و نفوذ ناپذیری در کشور است. 🔻اقتصاد ضعیف نقطه ضعف و زمینه ساز نفوذ و سلطه و دخالت دشمنان است. ✔️ انقلاب اسلامی راه نجات از اقتصاد ضعیف و وابسته و فاسد دوران طاغوت را به ما نشان داد. 💢 ولی عملکرد های ضعیف اقتصاد کشور را از بیرون و درون دچار چالش ساخته و راه حل این مشکلات سیاست های اقتصاد مقاومتی که باید برنامه‌های اجرایی برای همه بخش‌های آن تهیه و با قدرت و نشاط کاری و احساس مسئولیت در دولت ها پیگیری و اقدام شود. ❌ جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همه راه حل ها در داخل کشور است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹💐هدیه به روح پاک و مطهر امام شهدا،شهدای انقلاب،شهدای هشت سال دفاع مقدس ،شهدای مقاومت، بخصوص سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی،شهید ابومهدی المهندس،شهیدپورجعفری.🍂
✅بالاتر از جهاد در راه خدا ✍️مردى نزد حضرت محمد(ص) آمد و گفت: «يا رسول الله! من مشتاق جهاد هستم اما پدر و مادر پيرى دارم كه با حضور من آرامش دارند و از دوری من ناراحت می شوند.» حضرت محمد (ص)فرمودند: «کنار پدر و مادرت بمان كه به خدا سوگند، يك شبانه روز همدمى و آرامش آنها در کنار تو، بهتر است از یک سال جهاد کردن در راه خدا
آب یخ قبل از شروع يکي از حملات، همه فرماندهان لشکر 27، تو جلسه اي توجيهي شرکت داشتند. «حاج محمد کوثري» فرمانده لشکر پشت به ديگران، رو به نقشه، مشغول توضيح منطقه عملياتي بود و اون رو شرح مي داد. «حاج محسن دين شعاري» معاون گردان تخريب لشگر، تو رديف اول نشسته بود. يکي از نيروها، يک ليوان آب يخ رو از پشت سر ريخت تو يقه حاج محسن. حاجي مثل برق گرفته ها از جا پريد و آخش بلند شد. برگشت و به سوي کسي که اين کار را کرده بود، انگشتش را به علامت تهديد تکون داد. بعدش، يک ليوان آب يخ از پارچ ريخت و براي پاشيدن، به طرفش نيم خيز شد. حاج محمد که متوجه سر و صداي حاج محسن و خنده هاي بچه ها شده بود، يک دفعه برگشت و به پشت سرش رو نگاهي کرد. حاج محسن که ليوان آب يخ را به عقب برده و آماده بود تا اون رو به سر و صورت اون برادر بپاشه، با ديدن حاج محمد، دستپاچه شد و يک دفعه ليوان را جلوي دهانش گرفت و سر کشيد. انگار نه انگار که اتفاقي افتاده باشد، گفت: « يا حسين(ع)». با اين کار حاج محسن، صداي انفجار خنده بچه ها، سنگر رو پر کرد و فرمانده لشگر، بي خبر از اون چه گذشته بود، لبخندي زد و برا حاج محسن سري تکون داد....
ذِکرِ إِمروز: 🍃 {إی‌برآورندهٔ‌حاجت‌ها} ۱۰۰مَرتَبِہ...
مَن دَعانی فی هذَا الشَّهر ِ اَجَبتُهُ ... هر کس در این ماه مَرا بخواند؛ جوابش میگوُیم ! [ هی نزدیک میشوی... ما دورتر!دورتر...]💙
خاطراتي که در سينه پيشمرگان کرد نهفته ماند وقتي مقابل هم مي نشينيم صحبت هايش را با يک گلايه از مسئولان و رسانه ها شروع مي کند و مي گويد: بيش از ۳۰ سال از انقلاب گذشته و کمتر کسي به مقوله جنگ کردستان و رشادت هاي اکراد پرداخته است.ما امروز به جز خاطرات نهفته در سينه کردهاي پيشمرگ مسلمان، هيچ سندي از روزهاي جنگ نداريم... از زندگي و کارو بارش پيش از پيروزي انقلاب مي پرسم و اين که چگونه پا در رکاب انقلاب گذاشت و تا آخر پاي اعتقادش ايستاد؟با لهجه شيرين کردي در معرفي خود مي گويد:احمد سقزي هستم در زمان انقلاب 24سال بيشتر نداشتم در آن روزگار کار کشاورزي مي کردم و به پدر که از روحانيون اهل تسنن بود در امور کشاورزي کمک مي کردم.درگيري ها از سال 56شروع شد و در سال 57به اوج خود رسيد. در آن زمان همه آرزوي ما نابودي شاه بود و ديدار روي امام خميني(ره).مبارزه ادامه داشت تا اين که سرانجام در بهمن ماه سال 57 شاه و حکومت پهلوي ساقط شدند و نيروهاي شاهنشاهي از سنندج خارج شدند.با سقوط حکومت پهلوي کار براي ما شروع شد و در اولين اقدام کميته را با همت مردم انقلابي سنندج تشکيل داديم.در روزهايي که شهرباني متلاشي شده بود وضعيت امنيت کردستان رو به بحراني شدن مي رفت. وضعيت در کردستان با ديگر استان هاي کشور متفاوت بود.در ديگر استان ها مردم پس از انقلاب به دستاوردهايي که مي خواستند دست يافته بودند ولي در کردستان هم زمان با سقوط حکومت شاه گروه هاي مختلف سر برآوردند و به سهم خواهي و عناد با حکومت اسلامي پرداختند.
امر به معروف و نهی از منکر
ترب می خواهی تعداد مجروحین بالا رفته بود.فرمانده از میان گرد و غبار انفجار ها دوید طرفم و گفت : " سریع بی سیم بزن عقب . بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! " شستی گوشی رابی سیم را فشار دادم. به خاطر اینکه پیام لو نرود و عراقیها از خواسته مان سر در نیاورندپشت بی سیم باید با کد حرف می زدیم. گفتم :" حیدر حیدر رشید " چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید . بعد صدای کسی آمد : - رشید بگوشم. - رشید جان حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ -شما کی هستی ؟ پس رشید کجاست ؟ - رشید چهار چرخش رفته هوا . من در خدمتم. -اخوی مگه برگه کد نداری؟ - برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می خوای؟ دبدم عجب گرفتاری شده ام. از یک طرف باید با رمز حرف می زدم از طرف دیگر با یک آدم شوت طرف شده بودم . - رشید جان از همانها که چرخ دارند! - چه می گویی ؟ درست حرف بزن ببینم چه می خواهی ؟ - بابا از همانها که سفیده. - هه هه نکنه ترب می خوای. - بی مزه! بابا از همانها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره. - د ِ لا مصب زودتر بگو که آمبولانس می خوای! کارد می زدند خونم در نمی آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی سیم گفتم.
ذِکرِ إِمروز: 🍃 {إی‌رَحم‌کنندهٔ‌رَحم‌کنندگان} ۱۰۰مَرتَبِہ...
🔸معنای روحیّه‌ی انقلابی چیست؟ معنایش این است که یک انسان انقلابی، دارد، اهل اقدام است، اهل است، می‌ورزد، بن‌بست‌شکنی میکند، گره‌گشایی میکند؛ از چیزی نمیترسد، به امیدوار است، به امید خدا به سمت آینده‌ی روشن حرکت میکند؛ یعنی این؛ این [فرد] انقلابی است؛ این روحیّه‌ی انقلابی را باید حفظ کرد. (مقام معظم رهبری)