eitaa logo
دخـٺـࢪاڹ ڣـاطـݦـی³¹³:)!
429 دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
بسم‌ﷲ.. 💕 • ° شروعمون💕↶ 🎈¹³⁹⁹/¹⁰/²⁵ ناشناس👇🙃 https://harfeto.timefriend.net/16568480261745 گپمون🙂✌🏻 https://eitaa.com/joinchat/1896743064C5f293e75f2 منتظرتم😉 کپی ازاد باذکر صلوات (الهم صلی علی محمد وعلی محمدوعجل فرجهم) دیگࢪهیچ‌مگࢪفرج...!:)🖇
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اینفو تبادلات گسترده روز یک شنبه یا زهرا
رمان فرار از جهنم +14 خواندن این رمان برای افراد زیر 14 سال مناسب نیست 🚫 معرفی : این رمان یک رمان واقعی هست 🔹 که درباره یک پسر به نام استنلی هست که در ایالت لوئیزیانا به دنیا آمد و مادر‌ او فاحشه بود و سه برادر و خواهر دارد که مسئولیت انها با او بوده،در طی اتفاقی پای او به زندان باز میشود و در آنجا با فرد مسلمانی به نام حنیف اشنا می‌شود که در طی این آشنایی اتفاقات مختلفی برای استنلی اتفاق می‌افتد. با ما همراه باشید 🌿 بریده : برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین، شد پرستارم …!!! توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد توی سالن غذاخوری از همهمه با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم من حالم اصلا خوب نبود 😭 جسمی یا روحی … بدتر از همه شب ها بود … 🙁 سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم … نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی،سهم من لگد و باتوم بود😑  اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت …🤫 همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد … اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم … 🙂  اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود …😶 ┏━━━🍃💞🍂━━━┓ 🌱 @martyrs11 🌱 ┗━━━🍂💞🍃━━━┛ ... ...