🔰روضه های خانگی و کنشگری اجتماعی زنان
⌛امشب، سه شنبه ۲۷ تیرماه
🔖 برنامه خط سوم، از شبکه دو سیما
📌با حضور خانم زهرا عباسی فعال فرهنگی و مسئول #مادرانه_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
نذر مخصوص
اولین بار روضه مقاومت مادرانه بهانه آشنایی مان شد. قرار بود یک معرفی کتاب برای روضه آماده کنم. بعد از پرس و جو از این طرف و آن طرف، کتاب «#خانه_ای_برای_همه» بهم معرفی شد.
پس کمی از جست و جو کتاب را پیدا کردم و نشستم پایش تا برای معرفی آماده اش کنم.
وقتی به خودم آمدم چندین ساعت بود که پای زندگی مادرجان نشسته بودم و غرق توی خاطراتش شده بودم.
روز روضه هم که کتاب را بالا گرفتم و شروع به تعریف از سکانس های زندگی مادرجان کردم، دیدم همه مثل خودم یک دل نه صد دل عاشق مادر جان شده اند؛ جوری که یک دانه ازش هم روی میز فروش کتاب روضه باقی نماند.
واژه نذر فرهنگی توی بحث های گروهی مادرانه به گوشم خورده بود. چند روز بعد تصمیم گرفتم تعدادی ازین کتاب را برای #نذر_فرهنگی تهیه کنم.
قرعه دعای ندبه مادرانه این جمعه افتاد به نامم. دلم می خواست برای رفیق سفر کردهمان که مدتی از بین ما مادرانه ای ها رفته بود، توی مراسم دعا کاری انجام بدهم.
یک دفعه ذهنم رفت سراغ مادر جان.
با خودم فکر کردم چه قدر رفیق مان شبیه مادرجان بود. اگر عمرش قد می داد حتما برای خودش یک پا مادرجان میشد.
ولی توی همین عمر کوتاه هم، همه جان و مال و خانواده اش را وقف مردم و حرف های دین و انقلاب کرده بود. درست مثل #مادرجان.
تصمیمم را گرفتم. بهترین گزینه همین کتاب بود.
تعدادی از کتاب «خانه ای برای همه» را به عنوان هدیه به روح رفیق از دست رفتهمان تهیه کردم.
صبح روز دعا همزمان با عطر دعای عهد توی فضای خانه، با دوستان نشستیم و یکی یکی متن نذر فرهنگی را اول کتاب نوشتیم.
دعای ندبه به آخرهایش رسیده بود. کتاب ها را توی سینی چیدم و وارد اتاق پذیرایی شدم.
مادرها مشغول زمزمه دم پایانی بودند و همان طور که اشک از گوشه چشمشان پایین میغلتید کتابها را از توی سینی بر میداشتند.
ما مادران روضهی پربرکت توایم
ما باغبان انقلاب و نهضت توایم
از غصهی دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
با روضههای خانگی ما جان گرفتهایم
رزقِ دعا و گریه و ایمان گرفتهایم
از غصهی دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحبالزمان
هرگوشه دنیا اگر صحرای کربلاست
راه خمینی راه سرخ کربلای ماست
از غصه دوری تو بر لب رسیده جان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان...
#مادرانه_سبزوار
#ندبه_های_مادری
#روضه_های_خانگی
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
🔅صندوقچه گنج| گزارشی از ندبه های مادری به بهانه معرفی کتاب مادران میدان جمهوری
✍️ مرضیه فیروزفر
بعد از یک دل سیر هق هق و گریه برای مادر غریب و غریب مادر درست ساعت ۸ بود که ایستاده و رو به مشهد به ولی نعمت مان حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام عرض ادب کردیم و صلوات خاصه را باهم زمزمه کردیم. با چشمان خیس و دستهای رو به آسمان ختم امن یجیب جهت تعجیل در فرج و پیروزی فلسطین گرفتیم و از دوستان جا مانده یادی کردیم و با نثار فاتحه و صلوات برای شادی شهیدان داورزنی و رفیق مادرانه ای مان پریسای عزیز به استقبال دعای فرج رفتیم.
و اما دو دمه ها؛ من که می گویم این دو دمه ها رشته ی وصلند، رشته ی وصل مادران و منجی بشر خصوصا آنجا که می خوانند:
دست من و دامان تو ای منجی بشر
در زمره ی یاران خود نام مرا ببر
بعد از شنیدن دو دمه ها آمادۀ نوشیدن جرعه های معرفت شدیم.زهرا خانم عباسی رو به جمعیت روی صندلی نشستند.
در همان لحظات اول صحبتها تمام حواس مان به صندوقی جلب شد که به آن اشاره کردند و سوال چالشی که پرسیدند «با شنیدن نام صندوق به یاد چه چیزی می افتید؟» همه جواب دادند به یاد چیزهای با ارزش. با تایید صحبت خودشان را این طور ادامه دادند که معمولا توی صندوق چیزهای گران بها مثل گنج نگهداری می شود و میخواهم از توی صندوق یک گنج بیرون بیاورم.
اینجا بود که همه ی نفس ها در سینه حبس شد و یک علامت سوال بزرگ بالای سر همه ی مادرها تکان می خورد. بلاخره گنج بیرون آمد و حقیقتا که عجب گنجی بود! گنجی به نام کتاب دعا. دعاهایی مثل ندبه که گنج های یادگاریِ حضرات معصومین صلوات الله علیهم هستند. دعای ندبه گنجی است که دو بخش دارد یکی معرفی حضرت مهدی علیه السلام و یکی هم معرفی منتظر که درقبال ایشان چه کارهایی باید انجام دهیم. نکته لطیف بحث اینجا بود که گفتند رهبری می فرمایند: با هر قدمی برای استواری انقلاب به ظهور نزدیک تر می شویم و اگر می خواهیم قدمی برای تعجیل در فرج برداریم باید برای استواری انقلاب مایه بگذاریم.
هنوز از شوک گنج اول در نیامده بودیم که خانم عباسی در صندوقچه ی اسرار آمیز را باز کردند و از گنج دوم رونمایی کردند. گنج دوم عصاره ای از رنج ها و زحمات شبانه روزی #مادران_میدان_جمهوری بود. قدمی بود در راستای استواری انقلاب و نزدیک تر شدن ظهور ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف. قدم های مادرانی دغدغه مند برای محکم تر شدن ریشه های درخت انقلاب که پای در عرصه ی جهاد تببین و روشنگری گذاشته بودند.
مادرانی که هر کدام با مشغله های جور واجور از بارداری و شیردهی گرفته تا از پوشک گرفتن و تحصیل و خانه داری و ...هر طور شده بود پا پس نکشیدند هر کدام به گونه ای سنگر را پر کردند، یکی با فکر و تبیین چهره به چهره یکی با در اختیار گذاشتن ماشین، یکی با نگهداری کودکان و هر کسی خلاصه بسته به توان خود برای اعتلای جمهوریت پا پیش گذاشته بود.
من با شنیدن روایتهای کتاب اثر این گنج مادرانه را با قلبم احساس می کردم. چنان که مادری آرام و بی صدا با جاری کردن گوهرهای برخواسته از دلش آن ها را تقدیم این گنج خالصانه می کرد. بعد از سخنرانی شاهد استقبال مادران عزیز برای سبقت گرفتن در بدست آوردن این گنج گرانمایه بودیم.
بعد از تغذیه با خوراک فرهنگی سفره صبحانه پهن شد و با خواندن دعای سفره مشغول خوردن شدیم.بعد از صرف صبحانه بساط سفره جمع شد و دعا پایانی هم قرائت شد اما بساط خرید کتاب همچنان پهن بود.
#مادرانه_سبزوار
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
واحد خواهران حسینیه هنر سبزوار
📣 خبر خبر خبردار
⭕ چهار مسابقه جذاب
💢برای چهار گروه سنی
📌بر یک مدار
🔹بر مدار "خیرالنساء صدخروی"
(مادر مهربان جبههها)
1⃣ زیر ۷ سالهها، شعر کتاب "خیرالنساء و گندمک" رو حفظ کنن و صوتش رو برامون بفرستن.
2⃣ ۷ تا ۱۲ سالهها، از کتاب "خیرالنساء و گندمک" نقاشی بکشن و عکس نقاشیشون رو برامون بفرستن.
3⃣ ۱۲ تا ۱۵ سالهها، با توجه به کتاب "خیرالنساء و گندمک" یک بازی طراحی کنن و یه فیلم از شرح و اجرای بازی برامون بفرستن.
4⃣ بالای ۱۵ سالهها، به سوالات چهارگزینهای طرح شده از کتاب "خیرالنساء" پاسخ بدن و جوابها رو برای ما ارسال کنن. برای دریافت سوالات به آیدی اعلام شده پیام بدهید.
💠 آیدی زیر در ایتا، آماده دریافت آثار شما برای مسابقه است:
@Boshra_V
⏳ مهلت ارسال آثار: ۳۰ آذرماه ۱۴۰۲
📍جهت تهیه کتابهای "خیرالنساء و گندمک" و "خیرالنساء" به آدرسهای زیر مراجعه بفرمایید:
▪️سبزوار، بیهق ۱۸، انتهای بنبست فقاهتی، حسینیه هنر
▪️سبزوار، چهارراه دادگستری، پاتوق کتاب
▪️سفارش کتاب با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 200هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
#مادرانه_سبزوار
#همبازی_سبزوار
🚩 همراه حسینیه هنر سبزوار باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
شیرینی تلخ
✍️ مریم برزویی
صبح جمعه توی دعای ندبه، شیرینی خوران #وعده_صادق بود. هرکدام از مادرها، یک کیک پخته و به سلیقه خودشان تزیین کرده بودند. یک دفعه وسط جماعت کیک هایی که کنار هم قطار شده بودند، چشمم روی یک دانه شان ایستاد. کیک کوچک گردی که وسطش یک شیشه شیر بود. کنارش هم کاغذی بود که رویش نوشته بود؛ برای هبه زیاده. همان نوزاد اهل غزه که می گفتند بر اثر گرسنگی جان داده.
نمی توانستم لحظه ای ازش چشم بردارم. پرده اشک افتاد جلوی چشمم. احساس کردم مادری که این کیک را پخته، در تمام لحظاتی که آرد و تخم مرغ و شیرش را بر هم می زده، هزار بار دلش به یاد هبه زیاده آشوب شده و بغض چنگ انداخته به سر تا پای مادری اش. شاید از جنس بغضی که مادر هبه را تنگ در آغوش گرفته. همان موقعی که مشغول تماشای جان دادن نوزادش بوده.
#مادرانه_سبزوار
#ندبه_های_مادری
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
دعوتید به تماشای تئاترِ کُمدی 👇
"نِه مُسمُس، نِه ایشتُو"
💫 ویژه خانمها و دختر خانمها
(لطفا از همراه آوردن پسران بالای ۷ سال خودداری فرمایید.)
✅ تماشای تئاتر بدون رزرو قبلی بلیط، امکانپذیر نیست.
⚜ زمان: ۱۶، ۱۷، ۱۸ بهمن ماه ساعت ۱۸
⚜ مکان: میدان حاج ملا هادی سبزواری (باغملی)، جوانسرای اسرار
🌻 لطفا جهت رزرو بلیط به آیدی زیر در ایتا پیام بدهید:
@madaraneh_sabzevar
#مادرانه_سبزوار
#اموزش_و_پرورش_سبزوار
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♡| @madaraneh_sbz99
جایگاه ویژه
داخل جایگاه نمازجمعه جا برای نشستن نبود. خانمها توی محوطه، زیر تیغ آفتاب، دنبال جایی برای وصل شدن به صف نماز جمعه بودند. زیرانداز را روی زمین پهن کردم و نشستم. دخترخانمی روی زمین نشسته بود. تعارف کردم کنار ما بنشیند. سر صحبت را باز کردم. بین حرفهایش تعریف کرد: «داشتیم خطبه گوش میدادیم که یکهو میکروفن افتاد و صدای بدی داد. همه جاخوردند. بعد چند ثانیه همه زدند زیر خنده.»
با تعجب پرسیدم: «مگه داخل بودی؟»
گفت: «آره. اومدم بیرون که یه نفر دیگه به جای من بره داخل واسه نماز. آخه بیرون هوا خیلی گرمه.»
#مردم_شریف_ایران
#روایت_جنگ
#مادرانه_سبزوار
شما هم روایتهایتان از جنگ را برایمان ارسال کنید:
@zfarhadisadr
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
همان یکی که گفتم!
مسافر سبزوار بودیم. خسته و گرسنه به هر نانوایی که سر میزدیم، پنچر میشدیم؛ حسابی شلوغ بود. ناچار رفتیم توی صف یکی از نانواییها. مکالمهی یک خانم چادری با دختر ۳ سالهاش توجهم را جلب کرد.
+مامان! دو تا نون بگیریم.
_نه مامان جان. یکی کافیه. بقیه هم میخوان.
صدای چندتا از خانمها در هم پیچید: «توی این گرما با بچه اومدی خب بیشتر بگیر دیگه.»
خانم، بچه به بغل گفت: «یکی کافیه. نیاز بود فردا دوباره میام.»
نوبتش که شد، نانوا دو تا نان بهش داد. خانم تشکر کرد و از صف آمد بیرون. همزمان یک پیرزن آمد و نفسنفسزنان گفت: «اگه یه دونه نون بخوام باید تو صف بمونم؟»
خانمها گفتند: «حداقل باید نیم ساعت بمونی.»
خانم چادری که هنوز از جلوی نانوایی نرفته بود، یکی از نانها را گذاشت توی دست پیرزن و با خداحافظی رفت.
#مردم_شریف_ایران
#روایت_جنگ
#مادرانه_سبزوار
شما هم روایتهایتان از جنگ را در قالب متن، صوت، فیلم و شعر برایمان ارسال کنید:
@zfarhadisadr
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
کی ترسوئه؟
از دعای ندبهی مادرانه برگشتم. پسرم که تازه از خواب بیدار شده بود، با غرغر گفت: «چرا من رو نبردی؟» لبخندی زدم و گفتم: «به جاش آماده شو بریم راهپیمایی.» لج کرد.
+نمیام. باید کلی راه برم؛ خسته میشم.
کمی فکر کردم. گفتم: «میدونی نتانیاهو گفته مردم ایران میترسن؟ گفته کشور و رهبرشون رو دوست ندارن. حالا مردم میخوان برن راهپیمایی تا دشمن بفهمه خیلی هم کشور و رهبرمون رو دوست داریم.» کمی مکث کردم تا حرفهایم را توی ذهنش مرور کند. گفتم: «حالا تو دوست داری راهپیمایی شلوغ باشه یا خلوت؟»
با هیجان گفت: «پس حتما بریم.»
#مردم_شریف_ایران
#روایت_جنگ
#مادرانه_سبزوار
شما هم روایتهایتان از جنگ را در قالب متن، صوت، فیلم و شعر برایمان ارسال کنید:
@zfarhadisadr
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
کوکهای پیروزی
از اول سال، توی هر مغازهای که پارچهی مشکی و قیمت مناسب پیدا کنم، به عشق امام حسین(ع) میخرم. ده روز قبل محرم، شروع میکنم به دوخت لباس رایگان محرمی برای بچهها. صوت روضه پخش میکنم و تکههای لباسها را به یاد ششگوشه، بهم کوک میزنم. بعد دوخت، آنها را تن بچههای هیئتی تصور میکنم و دلم قنج میرود.
امسال قضیه فرق کرد. پارچههای مشکی جلو رویم را نگاه انداختم. تصمیم جدیدی گرفتم و زیر لب زمزمه کردم: «کوکهای محرم امسال رو نذر پیروزی ایرانم میکنم و نذر نابودی کامل اسرائیل. ایمان دارم به اجابت دعای دستهای کوچولوی بچههایی که این لباسها رو به تن میکنن.»
#مردم_شریف_ایران
#روایت_جنگ
#مادرانه_سبزوار
شما هم روایتهایتان از جنگ را در قالب متن، صوت، فیلم و شعر برایمان ارسال کنید:
@zfarhadisadr
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
بالا و پایین
روز جمعه، میزبانی ندبههای مادرانه نصیبم شد. پرچم کشورمان را نصب کردم سردر خانه. دوست داشتم چشمهایمان که به سه رنگ پرچم ایران که میفتد، قدمهایمان پرچم دو رنگ اسرائیل را لگدمال کند.
پسرم را صدا زدم. چند دقیقه بعد با گچ شروع کرد به کشیدن پرچم اسرائیل جلوی در خانه و پرچم رژیم منحوس کودککش نقش زمین شد برای لگد کردن.
#روایت_جنگ
#مادرانه_سبزوار
شما هم روایتهایتان از جنگ را در قالب متن، صوت، فیلم و شعر برایمان ارسال کنید:
@zfarhadisadr
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh
پادری حماسی
دخترم مشغول نقاشی کشیدن بود. رنگآمیزیاش که تمام شد؛ چسب را برداشت. نقاشیها و نوشتهاش را جلوی در خانه چسباند. دیدم پرچم اسرائیل است و نقاشی دشمن. آنجا چسبانده تا موقع رفت و آمد آنها را لگد کنیم. کمی نزدیک تر شدم. پرچم اسرائیل را سوراخ سوراخ کرده بود. گفت: «موشکهای قوی ایران بهش خورده.»
#روایت_جنگ
#مادرانه_سبزوار
شما هم روایتهایتان از جنگ را در قالب متن، صوت، فیلم و شعر برایمان ارسال کنید:
@zfarhadisadr
🚩 به کانال #واحد_خواهران_حسینیه_هنر_سبزوار بپیوندید:
🆔 @hhonarkh