🎙#معرفی_کتاب
توی «جنایت و مکافات» داستایوفسکی، صحنهای هست که هیچگاه فراموشش نمیکنم، راسکلنیکف جوان فکر کنم قبل از انجام جنایتش هست که توی میخانه با مردی برخورد میکند که مست کرده، این مرد در حالت مستی برای راسکلنیکف در مورد زندگیاش حرف میزند، در مورد دخترش هم حرف میزند، دختری که به خاطر عوضی بودن پدرش، و به خاطر نجات خانواده، به خاطر سیر کردن شکم خواهرها و برادرهایش مجبور میشود روسپیگری بکند، آن مرد مست آخر سر موقع رفتن میگوید: «... اما آن کسی که دلش به حال من خواهد سوخت که برای همه دلش بسوزد، آن کسی که همه کس و همه چیز را فهمید. او یکی است و او هم داور است. در روز موعود میآید و میپرسد: کجاست آن دختری که زن پدر ظالم و مسلول، و به خاطر اطفال غریب و خردسال، خویشتن را فروخته است؟ کجاست آن دختری که برای پدر جسمانی خود که مست و بیکاره است، بدون ترس از وحشیگریهای او دلسوزی نمود؟ و باز خواهد گفت: بیا، یک بار تو را بخشیدم، یک بار بخشودمت....اکنون هم گناهان بیشمار تو بخشیده میشود، چون بامحبت هستی»*
این صحنه بدون شک یکی از زیباترین و تاثیرگذارترین صحنههای دنیای ادبیات است، بعدها راسکلنیکف عاشق همین دختر بامحبت میشود، هم اوست که بعدها پابهپای راسکنیکف میرود، حتی به سیبری، و اوست که او را از ته جهنم باز میگرداند. باید جنایت و مکافات را با تمام وجود بخوانید تا متوجه شوید چه میگویم.
*جنایت و مکافات، نوشتهی فئودور داستایفسکی، ترجمهی مهری آهی، صفحهی 51
#رستگاری
#جنایت_و_مکافات
@hibook🖊