- عکاس جوانی آمده بود تا از زندگی مردم و وسعت فاجعه عکس بیندازد. تو را دیده بود که وسط آب و گلولای، پاچه های شلوارت را بالا زده ای و گوسفندهای نیمه جان را از باتلاق بیرون میآوری. تا آمده بود عکسی بگیرد یقهاش را چسبیده بودی و فریاد زده بودی:" فکر میکنی سیل آمده است تا تو سوژه برای عکاسی پیدا کنی؟! سیل آمده است که بفهمی مردم حاصل ضرب وسعت #عشقاند در عمق مظلومیت."
#مصطفیمستور
#عشق_روی_پیادهرو
@hibook
مادرم چیزهایی میگوید که هرچه سعی میکنم معنای آن ها را بفهمم، نمیتوانم.
میگوید از این که در دنیای به این بزرگی کسی به فکر خداوند نیست غمگین است.
میگوید آنقدر دلش برای خداوند میسوزد که گاهی شب های جمعه تا صبح برای او گریه میکند.
#عشق_روی_پیادهرو
#مصطفیمستور
@hibook
بچه های نصرت را دیدهای؟! آیههای زمینی. تراکم معنویتاند با لعابی از غم. مثل کاشیهای آبی گلدسته های مسجد.
#مصطفیمستور
#عشق_روی_پیادهرو
@hibook