برای مخاطبان گرامی و همراهان ارجمندم . الهی که پیش آید هرچه که #خیر_شما در آن هست. اولین روز از ماه شهریورماه بخیر و سلامتی . 🍃🌷☘🦋☘🌷🍃 پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49

به این چند لحظه کلیپ دقت کنید... دلتان نمی‌خواهد همین الان شما هم در #خواب میبودید، فارغ از همه جا. بی خبر از همه کس و همه چیز، بی خیال #دنیا . آری گاهی این آرامش و سکوت دلنشین ، دوست داشتنی است . مگر نه ... !؟ راستی در میان این همه سکوت و آرامش صدای این کبوتر چه #سمفونی_خاص خود را دارد. کسی چه میداند که این #نوا نیز شاید از سر #شکرانه_ای باشد برای آغازی دیگر. برای #آغازین_امروز زندگی جریان دارد ... زندگی جاری ست ... پذیرفته باد . 🍃🌷☘🌸☘🌷🍃 پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49

از سرزمین نور و عشق به تو ای پاره تن سلام 🍂🥀🍂 محسن عزیز در پیاده روی اربعین عمود به عمود جایت را خالی میدیدم ... باور میکنی گاهی کنار موکبی توقف میکردم تا نفسی چاق کنم ، لیوان شربت یا آب را ناخودآگاه سمت بغل دستی ام تعارف میکردم و‌ با عشق به وجودت عرض میکردم : دادا محسن بسم الله ، گلویی تازه کنید که بغض امانم را میبرید و با چشمانی اشکبار به راهم ادامه میدادم. انگار خواب نما شده ای شده باشم . به یاد پدر ، مادر و تو‌ که چه آرام در خانه ابدی تان خوابیده اید و‌ من در گام به گام های پیاده روی اربعین امسال به یادتان بوده ام . آقا محسن همه این ها را گفتم که یادآوری کنم و‌ برایت تبریک بفرستم امروز روز اول شهریور #زادروز شماست ... به یادت در نجف حرم مولای مان حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام ، جایت سبز بین الحرمین زیاد یادت کردم و از برای تو سلام دادم و زیارت کردم و از آقای مان خواستم دل مان را آرامش ببخشد. در فراغ تو‌ می سوزیم ولی چاره ای جز صبر نداریم . یاد همه مهربانی هایت بخیر . امید که در کنار دیگر عزیزانمان روزی خور سفره پر خیر و برکت اهل بیت علیهم السلام باشید و ما را از دعای خیرخواهانه خود فراموش نکنید . روز پنجشنبه است و روز زیارتی مخصوص آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام و چه خجسته متبرک شده است با روز تولد تان. یاد و نامت را گرامی میداریم با هدیه دسته گل محمدی و ذکر شریف #صلوات. برادر کوچکت کربلایی روح الله از بین الحرمین التماس دعا 💐🍃🌷🦋🌷🍃💐 پشت هیچستانم https://eitaa.com/hichestan49

شخصی که#وجود داره یعنی جدای از سخاوت #جوهره او نشان ماهیت درونی اوست 🌸 چند روز گذشته دوست بزرگوارم جناب آقای دکتر حسین رنجبر باب صحبتی را باز کرد و درخواستی داشت از اینکه او خواهشی دارد ذوق زده شدم و با کمال احترام عرض کردم چشم و گفتم سرپا در خدمتم ایشان اشاره کرد: اول شهریور ماه روز #پزشک نامگذاری شده خواهشاً مطلب و نوشته ای برای ایشان ننویسم و موضوعی را مطرح کرد پیشنهاد بسیار#نوستالژی و به جایی داشت او میخواست برای معرفی یکی از گمنام ترین خادم مردم،پزشکی دوست داشتنی و بی ادعا بنویسم باور کنید چنان حظی داشتم که برای انجام این معرفی و نوشتار که پس از اشاره دکتر حسین عزیز بدون خداحافظی و اتلاف وقت رفتم سراغ سوژه مورد نظر درب منزل آقای دکتر ...!؟ ایشان را زیارت کردم حال و احوال پرسی شد و از او خواستم اجازه دهد که درخواستی داشته و او همراهی کند هنوز صحبت و حرفم تمام نشده بود که ایشان دست به سینه چنان خواهش و التماس کردکه درجا خشکم زد: یک کلام گفت #نه، و پشت سر هم اصرار کرد نه! برایم چیزی ننویسید خواهش دارم و به صورتی درخواستش را تکرار میکرد که اشک گوشه چشمانم حلقه زد عرض کردم آقای دکتر حق شما بیشتر از این حرفهاست و بایدبا همین نوشتار یادی از ابوی بزرگوار و سپس اشاره ای به خدمات صادقانه و بی مزد و‌منت شما شود که با بغضی سنگین باز اشاره داشت عرض کردم نه تو را خدا و قسم به دوستی مان از این کار صرف نظر کنید چاره ای نداشتم جز اطاعت امر و آفرین گفتم‌ به این بلند نظری و #انسانیت چنین عزیزان آبادی مان، قرعه به نام دیگری افتاد که شرح آن را در پست دیگر با هم بخوانیم:👇 پشت هیچستانم

با عرض تبریک #روز_پزشک خدمت همه عزیزان نظام سلامت، بویژه دوستان بزرگوارم 🍁💐 🍁 بیماری برادرم اکبر روز به روز بیشتر میشد و او را آزار میداد کارم شده بود که از این و آن سراغ دکتر یا متخصص جدیدی را بگیرم تا اینکه به واسطه عزیزی مطب و دکتر جلال بریمانی معرفی شد پروفسور بریمانی از حاذق ترین پزشکان و اساتید دانشگاه علوم پزشکی و متخصص اعصاب و روان بود خدایش او را رحمت کند تا زمانیکه در قید حیات بود با مهربانی هرچه تمام در موعد مقرر و نیز بدون رعایت نوبت برادر مرحومم جوان ناکام علی اکبر را ویزیت میکرد مراوده و ارتباط ماهانه ما با جناب دکتر به دوستی مبدل شدکه هربار خدمت ایشان می رسیدیم دقایقی را برای احوالپرسی و بقولی دیدار خصوصی میگذشت یادش بخیر دهه هشتاد و آشنایی بیشتر و بیشتر ما با جنابشان به جایی رسید که قول داده بودم در اولین فرصت پرتره ایشان را نقاشی کرده و به وی هدیه کنم شرایط مطلوبی آن زمان نداشتم ولی باید به قول خود نیز هم عمل میکردم شاید چند باری هم آقای دکتر با مهربانی تمام سوال کرد اون تابلو ما چی شد... بلاخره هرطور بود دست به قلم شده و اثر پیش رو را خلق کردم مرحوم اکبر از من ذوق بیشتری داشت زودتر از موعد مقرر خدمت ایشان رسیده تا تابلو را تحویل دکتر دهیم زمان دیدار فرا رسید ،حیف قلم و زبانم قاصر است از بیان آنچه بین مان گذشت جناب دکتر خوشحال و شاد به نظر میرسید تابلو سیاه قلم خود را روبروی میزش در قسمتی کنار دیگر عکسهای مطب قرار داد و با شوقی تمام گفت چه عالی،یادگاری بهتر از این؟ بزرگواری کرد پیش که آمد خواستم دستش را ببوسم مرا بغل کرد و‌ گفت... جای هر دو عزیز بهشت 🥀 هیچستانم