به تو میگن مرد ...
برای هفتمین روز درگذشت عمو نعمت
🍂🥀🖤🥀🍂
دهه پنجاه بود که محله نوساز مسلم آباد فعلی داشت به صورت پراکنده در آن خانه های نوساز و به اصطلاح آن روزها
#آهن_پوش ساخته میشد.
سن و سالی نداشتم ولی خوب به یاد دارم خانه عمو نعمت با منزل پدریم که همسایه دیوار به دیوار محسوب میشدند از حیاط با چیدمان یک ردیف از خشت های گلی حد و مرزشان مشخص و آنها را از هم جدا میکرد.
یعنی حیاط ها بهم مشرف بودند و تا دلت بخواهد زمین خاکی زیرپای مان برای بازی کودکانه فراهم بود.
تا اینجای روایتم را داشته باشید که ادامه دهم رابطه پدر و فرزندی، دوست و مهر همسایگی تا برسید به شناختم از این مرد پر تلاش و زحمت کش به چه زمانی بر میگردد.
آن روزهای کودکانه ای که پدرم وعمو نعمت قرار گذاشته بودند دست شان که باز شد و توان مالی داشتند دیوار مشترک خانه خود را هم بسازند.
« حیف چه زود دیر میشود »
...زمان گذشت و قرار تماشای شادیانه هایی که برای ما #نوستالژیک بود فرا رسید.
آن سالها با گل قرص «#خاک_رس» و قالب های چوبی خشت زنی میکردند و خشت ها را به ترتیب کنار هم میچیدند تا خوب خشک شوند.
خوب به یاد می آورم که عمو نعمت زحمت کار پدرم را نیز بعهده گرفته و در کنار دیگر کارگران بومی آن روز ها که بیشتر شان #قالبدار یا به قولی استادکار خشت زنی محسوب میشدند چه زحمت فراوانی را میکشید.
خشت ها آماده شد، زمان بنایی هم رسید دیوار مشترک خانه های نوسازمان را از هم جدا کرد و برای ورودی به هر منزل درب دولنگه چوبی جدا گانه ای هم نصب شد و خانه ها مستقل شدند ولی دلهای ما بیشتر برای هم#تنگ_تر شد.
دوران کودکی تا قد کشیدنم را با بچه های عمو نعمت سپری کردم و باز تکرار میکنم خیلی عالی به یاد دارم که از همان دوران کودکی تا به روزی که خود را شناختم میدانم این مرد عزیز و#آسمانی، چقدر زحمت و سختی دوران را کشید.
او و برادرانش از محله #وشاد_آران هستند ولی در واقعیت داماد محله دهنو بحساب آمده و راحت تر عرض کنم از سربازان بی ریا و زحمت کش هیئت محترم حضرت اباالفضل ع آران بودند.
و برای سندیت گفتارم جا دارد ذکر خیری داشته باشم از مرحوم رجبعلی برادر بزرگتر عمو نعمت و آقا زاده اش استاد علی اکبر که #علم_کش هیئت آقا عباس بن علی ع بودند.
« حیف مجالی به زحمات این عزیزان در این مقال نمیگنجد ولی یادشان بخیر ».
عمو نعمت با قالی بافی، کارگری، زحمت کشی در ساخت و ساز خانه های مردم روزی خور دست رنج خود بود.
آبرو داری عیال وار که حتی برای امرار معاش و دخل و خرج زندگی هفته ها به بیرون از آبادی هجرت میکرد و به حرفه تخصصی لایه روبی در #قنات_ها مشغول میشد.
او ضمن کار در کنار استاد کار خود #قنای قابلی بود و به تنهایی کار دو نفر را انجام میداد .
برای زحمات و تلاشهای مردانه این پدر زحمت کش هرچه بنویسم نمیتوانم حق مطلب را ادا کنم که خدایش بیامرزد.تا حیات داشت با احترام برای اهالی محله و همسایه هایش #آشنایی_بود به روشنی گل آفتابگردان .
مهربان، نجیب، دوست داشتنی و مهم تر از همه #بی_ادعا .
مدتی عمو نعمت بیمار شد، فرزندانش حق پدر را به خوبی ادا کردند و مهربانانه او را همراه بودند تا آنکه در روز و ایامی که متعلق به شهادت حضرت زهرا س بود به یک باره نا خوش احوال شده و باید با این دنیا #وداع میکرد.
سرباز هیئت حیدری آران که وقتی از او سوال میکردیم عمو نعمت کجایی هستی به افتخار و با صافی دل پاکش میگفت:
حضرت عباس شما هم پسر آقا امیرالمومنین علی ع است . پس چه فرقی دارد که کجایی باشم . مهم آن است دوست دار و محب اهل بیت ع هستم .
روحش قرین رحمت و مغفرت الهی باد .
دوستدار مرام و معرفت بی غل و غش آن همسایه سالهای سال ...
روحش به ذکر شریف#صلوات شاد باد .
✍ سعید بوجار آرانی