پشت هیچستانم
✍ این عکس مرحوم حاج حسین اسماعیلیان را دوست هنرمند عکاسم استاد حسین بیدگلی ثبت و ضبط کرده اند . وقت
برای یاد آوری و #آرامش_دل_بی_قرارم.
به یاد دوست عزیز و همکلاسی غرق به خون خفته شهید
#علی_محمد_اسماعیلیان_بیدگلی
🍂🍁🥀🦋🍁🍂
پیشتر در پستی به یاد پدر مرحوم و داغدارت حاج حسین چند سطری نوشتم و قول داده بودم کمی برایت درد و دل کنم و با هم گپی داشته باشیم.
امروز که چهارم دی ماه است و به مناسبت رشادت و ایثارگری بیش از صدها تن از عزیزان گلگون کفن شده در عملیات های کربلای چهار و پنج روز
#حماسه_ایثار_و_شهادت شهرستان
آران و بیدگل نامگذاری شده است گفتم چند جمله ای را با هم مرور کنیم:
یادت هست روزی که عزم جزم کرده بودید برای رفتن به جبهه آمدی با خوشرویی هرچه تمام نسبت به قبل گفتی بیا با هم برویم ،خوش میگذره...
از شما اصرار و من خجالت زده سرم پایین افتاده بود و جوابی نداشتم بدهم.
با لبخندی از من پرسیدی ٫سعید٫ میترسی!؟
امروز میخواهم اعتراف کنم:
به بزرگی یاد و نامت نه اینکه ترس وجودم را نگرفته بود، چرا ترسیده بودم و نگران .
ولی نه ترس از حضور و اینکه حالا غبطه میخورم ایکاش که با هم راهی شده بودیم و الان در کنارت بودم.
بماند که #لیاقتش را نداشتم و از واگویه دلم میگذرم ولی ترس واقعی ام چیزه دیگری بود که پس از سالها از شهادت و رفتن شما و امثال شما شاهدش هستم این ترس #غالب بود و در حال حاضر بیشتر من را میسوزاند.
ترسی که نمی توانم روایت آن را هم به زبان بیاورم. به نام و یاد شهید و شهادت چه حقی را ناحق کرده و میکنند.
عده ای چنان بر میز و صندلی های خود چسبیده اند که گویا پیشتر از این قباله کرده اند.
علی جان ترسم از این بود باشم و ببینم آنچه را که ایکاش شاهدش نمیبودم.
خوشا به سعادت تان
هیچستانم