"خانه ای شبیه #نقاشی ..."
👌خیابان اصلی منتهی به کوچه ای
می شود که مسجدی در نهایت آرامش، آن جا سکنی گزیده.
و باز کوچه ای دیگر ...
انگار مردم این کوچه کاری با دنیای بیرون ندارند. به گمانم نام این کوچه را باید "#آرامش" می گذاشتند.
میانه های مسیر، در مجاورت دو ساختمان تازه قد کشیده، چند خانه که هنوز عطر تازگی می دهند، جا خوش کرده اند.
و یکی از خانه ها، انگار با درها بیگانه باشد، تمامش را با کوچه و عابران
#ساعت_بیست_و_هفت شریک شده ...
گویی چیزی برای پنهان کردن ندارد ...
راهرو را پشت سر می گذارم، چند پله مانده تا #رویا ...
پله ها مرا به زیرزمین می برند اما انگار پرواز می کنم، اوج می گیرم ...
از آن جا به بعد دیگر زمین زیر پاهایم گم می شود ، باغ و باغچه و بوم و رنگ و بوی خوشِ لبخندهای کودکانه که قاب ها را قلقلک می دهند، آدم را سر حال
می آورد ...
این بار از لاکِ هر روز بیرون می آیم، شبیه مرده ای که سنگ قبرش را کنار بکشد و با شادی فریاد بزند: زندگی سلام ! آمدم تا دوباره تو را در آغوش بگیرم ... !
کمی دورتر از نزدیک، به میزهایی می رسم که شبیه آینه، بازتابِ تمام نمای نگاه دخترانِ مهتابند و مداد رنگی هایی که یک نفس صدایم می زنند ... نمی دانم از من چه می خواهند ...!؟
آرامِ چشم هایم می رود گوشه سالن،
می نشیند کنار پالت بزرگ چوبی ، همان جا می ماند تا من باز هم گنگ شوم،
شاید هم می خواهد آن قدر حرف بزنم که روی قناری ها کم بشود ... نمی دانم ...!
هنوز پرواز، میزبان ماست، من و خیالِ #همای ...
کاش پیشِ چشم درخت های روی دیوار حوض نقاشی می کشیدم و می شدم گنجشککِ اشی مشی ...
تک تک نقاشی ها را می خوانم ...
دوست دارم همان شاخه باشم که در حال شکوفه زادن، غافلگیر شده ...
شاید هم ، همان شکوفه نابالغ شوم که سر روی گیسوان دخترِ داخل بوم گذاشته ...
هنوز پروازم ...!
و هنوز #بیدار_از_خیال ...
می دانم که این خانه، شبیه هیچ خانه ای نیست ...
جایی ست میان نقاشی های یلدای پنج ساله ...
آلبومی از خاطره های دختر و پدری ...
و #مامنی_ست،
حوالی برق نگاه بانو فاطمه بوجار که مِهر می کارد پای تمامِ فردا ...
#آموزشگاه_سعید، خانه ای شبیه #نقاشی ...
شهریور ماه ۱۴۰۲
#ملیحه_پیران_کاشانی_همای
🍃🌺☘🌹☘🍃
با تشکر ویژه و حسن نظر سرکار خانم
پیران کاشانی ،
پشت هیچستانم
هدایت شده از خیمه گاه آران و بيدگل
📌زندگی نامه خودنگاشت هنرمند هنرهای تجسمی(رشته طراحی و نقاشی) آران و بیدگل
سعید بوجار آرانی هنرمند هنرهای تجسمی در رشته طراحی و نقاشی، مدیر مسئول آموزشگاه هنرهای تجسمی سعید با سابقه بیش از سه دهه آموزش و دارای درجه هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.
به بهانه سالروز تولد این هنرمند، زندگی خودنگاشت وی را در ادامه میخوانیم👇👇👇
مادرم میگوید: در یک شب زمستانی خیلی سرد به دنیا آمدم؛ پنجم دیماه
۱۳۴۹ ه ، ش مقطع ابتدایی که بودم، کتاب و دفتری نبود که گوشهی آن نقاشی نکرده باشم.
یادم میآید یکبار که امتحان داشتیم، بسکه سر جلسه برای همکلاسیهایم نقاشی کشیده بودم وقتی #نوبت به خودم رسید، دیگر چیزی در خاطرم نبود که #نقاشی_ش کنم.
معلمم نمرهی نقاشی مرا از همه کمتر داد و گذاشت این خاطره برای همیشه در ذهنم بماند.
داشتن دفترچههای نقاشی آن دوران از یادگارهای ماندگار و دوستداشتنیِ من است.
دوران راهنمایی چشمم به دنیای دیگری باز شد.
شناخت رنگ و قلممو و بوم بسیار برایم لذتبخش بود.
#دهه_شصت دوران جبهه و جنگ بود و بازماندن از تحصیل و خاطراتی که تلخی و شیرینی خودش را دارد.
نقاشی را به صورت تجربی ادامه دادم تا اینکه سال ۶۵ با استاد علی عرفان آشنا شدم.
در دورهی سه ماهه تعطیلات تابستان، تماشای تصاویر شهدایی که ایشان با رنگ پلاستیک روی بوم نقاشی میکرد، پای مرا
به#دنیایی_تازه باز کرد.
قلمموهایی که دیگر به کار اساتید نمیآید، رویای شب و روز شاگرهاست.
تعدادی از قلمهای مستعملِ استاد را برای خودم برداشتم و ماجرای عاشقانهی دستانِ من با قلم و کاغذ و بوم جدی شد.
شدم شاگردی که با شوق و ذوق، برای خودش بوم ساخت و کار #نقاشی را شروع کرد.
هنوز اولین منظرهای نقاشی شده روی بوم را نگه داشتهام تا بدانم از کجا به کجا رسیده ام.
خیلی اتفاق افتاده که وقتی استاد، کار شاگردش را میبیند و خاطرش از بابت او جمع میشود #عذرش را میخواهد تا به تازه کارهای بعدیش برسد و این اتفاق برای من و استاد افتاد.
دلسرد نشدم که هیچ تازه با
#جدیت_بیشتر ادامه دادم تا به رویای اولم که برپایی #اولین_نمایشگاه آثارم بود برسم.
سال ۶۸ با اخذ دیپلم فنی راه و ساختمان، در رشتهی کاردانی فنی عمران در دانشکده فنی مهندسی تبریز مشغول ادامه تحصیل شدم.
هر ترم با خود عهدمیکردم دیگر ادامه نخواهم داد ولی چارهای نبود.
از شیرینترین خاطرات دوره دانشجویی؛ کسب #مقام_دومی مسابقات دانشجویی سراسر کشور، رتبه دومی در رشته طراحی در سال ۷۱ کاشان وسپس #مقام_اولی رشته نقاشی در بین آموزشکدههای فنی سراسر کشور در کرمانشاه سال ۷۲ بود.
...شور و اشتیاق برای یادگرفتن، ارائهی
طرح و نقاشی از مقطع هنرستان، دانشگاه، خدمت سربازی، دستهبندی و افتتاح چندین نمایشگاه انفرادی و شرکت در نمایشگاه گروهی همچنان ادامه داشت.
از همان قدم اول تا الان که مدرک #مهندسی_معماری را اخذ کردهام، حسرت داشتن یک سریِ کامل مداد رنگیِ عالی از آرزوهای کودکانهام بوده و هست.
کسی که خودش #حسرت_به_دل است ؛ هنوز توفیق شاگردی استادی را نداشته، بیشتر تلاش میکند رمز و رازی را که کشف کرده به هنردوستان و هنرجویان علاقمند در این زمینه #پیشکش_کند.
یکی از آنها؛ هنرجوی زبده و کاربلد و نام آوری چون فاطمه حمامی نصرآبادی؛ هنرمند توانیاب سفیدشهری است که بیش از یک #دهه_به_صورت افتخاری در خدمتش بودم.
امیدوارم این راه به سرانجامی نیک فرجام یابد و در درگاه الهی مورد قبول افتد.
...سالهای سال به سرعت گذشتند ، اخذ #درجه_هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، پروانه های تمدید شده بعنوان مدیر مسئول آموزشگاه هنری حتی تا دریافت مجوز پروانه با امتیاز درجه یک و نیز دریافت کارت صلاحیت مربیگری و تدریس همه و همه به یک طرف و آنچه که برایم به عنوان دلخوشی مانده است؛
خط خطی هایی است که چند سالی در حوزه یک سبک منحصر به فرد آن را #سماع_خط نامیده ام و با خلق آثاری فانتزی و ابداعی دل مشغولم .
ولی باور کنید هنوز به درجه ای از #رضایت_خاطر نرسیده و امید وارم که
که دستانم توانی داشته باشند تا بتوانم خطوطم را به #سماع برسانم .
یک#پنجم_دی_ماه دیگر از راه رسید در فصل
سرد و ماندگار سال ۱۴۰۲ و در آستانه این روز نو که هم زمان با روز #تولدم میباشد به این نکته رسیده ام :
یک سال دیگر به عمر گذشته ام اضافه شد ولی هنوز باور دارم که هیچ از دانستنی های رمز آلود هستی را نمیدانم .
آنقدر فهمیده ام و متوجه شدم خیلی چیزها را نمیدانم و برای رسیدن به #فهم_واقعی باید خون دل خورد .
حالا کی بشود #خدا_را_عالم است و این کمترین در ابتدای راهم ...
ملتمس دعای خیرتان هستم .
پشت هیچستانم
📡 #انتشار_با_شما
#خیمه_گاه_آران_و_بیدگل
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🍁 خیمه گاه؛ بزرگ ترین و پرمخاطب ترین رسانه آران و بیدگل👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2996830307Cf412b6fd7c
پشت هیچستانم
👌همراهان گرامی در خلال پست های تقدیمی از نمایشگاه آثار طراحی و نقاشی (حوالی هنر ) با دیده منت به تعد
سلام
نمایشگاه و برنامه خیلی خوبی بود .
همه چیز در جای خود . محل و زمان مناسب و بخش های متنوع آن
لذت بردم از آن دست مریزاد!
از جمع کردن یک گلستان از بچههای قد و نیم قد که #بذر_عشق به هنر را در دلشان کاشتی و به پرورش آنان مشغولید.
اینان ذخایر و آینده سازان #هنرند .
و از#شاخه_های_شکسته این گلستان غافل نماندید .
تیمارداری و غم خواری کردید .
از هنر#مرهمی برای فرشتگان بال شکسته ساختید تا پرواز کنند و لحظاتی از درد جسم فارغ شوند و زیبایی ها را #نقاشی کنند .
از آثاری که در سالن به نمایش گذاشتید و هنرمندان هنرشان را عرضه کردند برای دیده شدن و چه خوب این
#میزبانان_کاغذی مهمان نوازی کردند .
لب گشودند و با میهمانان به گفت و شنید نشستند .
و دختر خانمتان که جا پای پدر گذاشتند و علاوه بر دست توانمند ، زبانی توانا هم دارند اجرایی خوب داشتند و حق مطلب را به جا آورند .
به امید نمایشگاه های بعدی و آثاری بیشتر و بهتر .
✍ احمد رضا منصوری آرانی
🍃🌺☘🌸🍎🌸☘🌺🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/hichestan49
هدایت شده از خیمه گاه آران و بيدگل
جلوه جمال رنگها در شکوه #پاییز
✍... هوایی شده بودم تا به باغچه مهربانی ام سرکی کشیده و نفسی تازه کنم
از بدو ورود دلم راضی نمیشد قدم از قدم بردارم چرا که با آخرین ریزش برگها روی زمین، خدا انگار تابلوهای زیباتری از این فصل را#نقاشی کرده بود
با چرخشی پیرامون خودم از هر زاویه ای چند عکس به یادگار ثبت کردم ولی مگر میشد دل کند از این همه هارمونی رنگ و#شیدایی!؟
آری به روزهای آخر فصل پاییز رسیده ایم و باید این فصل#عاشقانه را هم پشت سر بگذاریم و به استقبال#زمستان برویم
به شاخه ها، بوته ها، گل های بی رمق که نگاه میکردم#آهیسرد و جانسوز کشیدم که یعنی؛ این همه سبزی و خرمی تمام شد...
به عقبه خود بازگشتم سالی از عمرم نیز سپری شده بود به این فکر فرو رفتم، در این یک سال آیا کار مثبت و خیر خواهانه ای انجام داده ام یا نه!؟
مات شده بودم و مدتی به#سکوت گذشت
هر چه که بود گذشته بود و خواهی نخواهی#عمر میگذرد ...
به سمت کرت جوهای روییده شده از زمین رفتم، پای سبزی علف ها نشستم و انگار پنجره ای جدید برایم گشوده شد
حمد خالق هستی را بجا آوردم و وقتی بوی تازه گی سبزه های روییده شده در این فصل و سرما را حس میکردم به دلم نوید دادم که هنوز #زندگیجریاندارد
امید را در دلم دو چندان کرده و با خود گفتم:
خدایا ما قادر به آن نیستیم شکر نعمت هایت را بجا آوریم ؛
تو خود خیر و برکت ،همراه با #معرفت و قدرشناسی را به ما ارزانی بدار ...
📸✍سعید بوجار آرانی
🍁 خیمه گاه؛ بزرگ ترین و پرمخاطب ترین رسانه آران و بیدگل در ایتا👇👇👇
🆔https://eitaa.com/joinchat/2996830307Cf412b6fd7c
هدایت شده از صدای یزدل
جلوه جمال رنگها در شکوه #پاییز
✍... هوایی شده بودم تا به باغچه مهربانی ام سرکی کشیده و نفسی تازه کنم
از بدو ورود دلم راضی نمیشد قدم از قدم بردارم چرا که با آخرین ریزش برگها روی زمین، خدا انگار تابلوهای زیباتری از این فصل را#نقاشی کرده بود
با چرخشی پیرامون خودم از هر زاویه ای چند عکس به یادگار ثبت کردم ولی مگر میشد دل کند از این همه هارمونی رنگ و#شیدایی!؟
آری به روزهای آخر فصل پاییز رسیده ایم و باید این فصل#عاشقانه را هم پشت سر بگذاریم و به استقبال#زمستان برویم
به شاخه ها، بوته ها، گل های بی رمق که نگاه میکردم#آهیسرد و جانسوز کشیدم که یعنی؛ این همه سبزی و خرمی تمام شد...
به عقبه خود بازگشتم سالی از عمرم نیز سپری شده بود به این فکر فرو رفتم، در این یک سال آیا کار مثبت و خیر خواهانه ای انجام داده ام یا نه!؟
مات شده بودم و مدتی به#سکوت گذشت
هر چه که بود گذشته بود و خواهی نخواهی#عمر میگذرد ...
به سمت کرت جوهای روییده شده از زمین رفتم، پای سبزی علف ها نشستم و انگار پنجره ای جدید برایم گشوده شد
حمد خالق هستی را بجا آوردم و وقتی بوی تازه گی سبزه های روییده شده در این فصل و سرما را حس میکردم به دلم نوید دادم که هنوز #زندگیجریاندارد
امید را در دلم دو چندان کرده و با خود گفتم:
خدایا ما قادر به آن نیستیم شکر نعمت هایت را بجا آوریم ؛
تو خود خیر و برکت ،همراه با #معرفت و قدرشناسی را به ما ارزانی بدار ...
سعید بوجار آرانی
💢 برای همراهی با ما در ایتا روی لینک زیر کلیک کنید👇
https://eitaa.com/sedayeyazdel
✅#صدای_يزدل
✅@SedayeYazdel
👌سوژه روز
#مخاطبنگار
🌸💐🌸
#معلم_شاخص روایت میکند؛
💠 معلم آران و بیدگلی که یک دانش آموز با #نیازویژه را به جمع هنرمندان آورد.
🔷 به گزارش روابط عمومی آموزش و پرورش شهرستان آران و بیدگل:
🔹 کودکان استثنایی با وجود محدودیت ها، گاه چنان #درخششی از
خود نشان می دهند که جهان را به تحسین وامیدارند.
داستان #امیرحسنحسینی، نوجوان ۱۸ سالۀ اوتیسمی ساکن نوش آباد، از همین جمله است؛ دانش آموزی که با کشف استعداد نقاشی اش توسط معلمی دلسوز، از انزوا به جمعیت #هنرمندان شهرستان پیوست.
🔹 مهرماه ۱۴۰۱، معصومه آبانی، معلم آموزشگاه امید آران و بیدگل، در نخستین سال خدمتش به کودکان استثنایی، با ورود به کلاس چندپایۀ مدرسۀ ضمیمۀ نوش آباد، با دانش آموزانی روبه رو شد که «چشم ها و دل هایشان زبان و گوش داشت و سری از هم سوا ».
دو هفته پس از آغاز سال تحصیلی، امیرحسن با تشخیص #اوتیسم به جمع کلاس اضافه شد.
آبانی پس از بررسی پروندۀ تحصیلی و گفت وگو با خانواده اش، متوجه استعداد خارق العادۀ او در #نقاشی شد؛ مهارتی که حتی خانواده اش نیز با نشان دادن دفترچۀ پر از طرح های
#شگفتانگیزش بر آن صحه گذاشتند.
🖇 متن کامل روایت را در لینک زیر با هم بخوانیم :
👇👇🌹👇👇
https://isf73-isf.medu.gov.ir/fa/node/281272
🔸 کانالهای آموزش و پرورش آران و بیدگل:
📍| ایتا |📍| ویراستی |📍| پورتال |📍| روبیکا |
🍃☘🌷🦋🌸🦋🌷☘🍃
پشت هیچستانم
https://eitaa.com/hichestan49