|هیرمان|
[عاقبت او پیروز شد] عاقبت او پیروز شد چون با صداقتش با من جنگیده بود باقی قصهی مغلوب شدن من است خ
[خودم]
باید خودم
باد را متقاعد کنم
که نوزد
باید خودم حرمت کلبهام را
به دریا گوشزد کنم
زمین
جای خطرناکی است
و کسی که
باید بیاید،
همیشه دیر میآید.
-رسول یونان.
|هیرمان|
[وقتی شمع را روشن کردم، نیست شدی]
[قرار نبود چیزی بنویسم اما شب، سکوت را کلمه میکند..]
|هیرمان|
اولین آجرهاتو دارم میچینم و چند سال دیگه که از دور دیدمت، به بنّات یه دستمریزاد میگم و کِیفشو می
مثل یه دومینو میمونی. دستم بلرزه، هرچی درست کردم خراب میشه.
•جای خالی•
ترکیبی وصفی که نمایانگر وجودِ فضایی خالی در باطنِ هر شخص (همچو حفره و خلا) و ظاهرِ هر مکان است که گاه گاه در میان زندگی، ممکن است آدمی از برِ او، نفس کم بیاورد و وای اگر خود به دادِ خود نرسد.