eitaa logo
هیـرِش'】
209 دنبال‌کننده
180 عکس
51 ویدیو
0 فایل
رایت‌العباس | هیرش : اشک https://daigo.ir/secret/3844675374
مشاهده در ایتا
دانلود
_
هیـرِش'】
_
تو چی بودی se7en ؟ تو کی بودی se7en ؟:))
هیـرِش'】
_
بچها این فیلم se7en هست سال ساخت 1995 پرسیده بودین
I want to die with a gun in my hand. But where is the gun? Where is death?
دلم لبنانه.
چه غمگین: وابعث ثوابها الی قبر سیدحسن ابن ابوالکریم
وای. یا برق و قطع کنین یا مملکت و تعطیل کنین چتونه اه. ری-
وای من دیگه نمی‌خوام زندگی کنم می‌خوام برم کربلا گریه کنم.
خب من اینو می‌ذارم تا اینجا سال دیگه که منتشر میشه🙏 بح‌بح‌بح.
وسط جزوه نوشتنم خیلی جدی بلند شدم ایستاده واسه ملاصدرا دست زدم. مرد عجب مغزی داری:)
هیـرِش'】
جهنم ! خدافز !
مدرسه؛ سلام! دوازده دو ؛ آخر راه‌رو ؛ سلام! و سلام شش‌تا صندلی کنار پنجره، ردیف آخر! شما صندلی‌ها، الان ردیف یکی مونده‌به‌آخرید. اسماً آخر نیستید اما رسماً چرا.(sigma girls) و بالاخره ، سلام صندلی‌های ریحانه،حسن،فاطمه،ندا،مطی و طهورا. من مطمئنم شما با هم حرف می‌زنید. شما ، صندلی‌ها با دیوارها و پرده‌ها و پنجره‌ها. ما، یک کاغذ چسباندیم به دیوار کنار شما. هیچ وقت فراموشش نکنید‌. سال‌های بعد ، هر دانش‌آموزی کاغذ را دید براش داستان ما را تعریف کنید. تعریف کنید: این‌ها آدم‌های خاصی نبودن ، هیچ کار خاصی هم نکردن ! (The best and funniest bond ever ) اما این‌ها دوستای دبیرستان هم بودند. هر کس از داستان ما پرسید بگوئید : خیلی‌خیلی دعواشان کردند. خیلی بیشتر از خلاف‌هایی که کردند.(my ass, they exploded the place literally) این‌ها بچه‌های همیشه مقصر مدرسه بودن. ولی خوش‌می‌گذشت بهشان. حتی اگر شنبه بود و جریان‌شناسی داشتند. حتی اگر زبان داشتند یا امتحان داشتند.. شما صندلی‌ها بگوئید روی ما نوشتند ( درس_نامه_فوشِ خانمان‌سوز) ، خوابیدند، خندیدند، گریستند، سرشان را گذاشتند روی ما و دور از چشم دبیر خوردند و نوشیدند. گاهی درس‌هم خواندند (استثنائاً) و خوش‌حال بودند که فقط چندماه دیگر ما را می‌بینند. اما ما، ناراحت بودیم _ما صندلی‌های اسماً ردیف یکی‌مانده‌به‌آخر و رسماًآخر_ چون می‌دانستیم قرار است دلمان دوباره برای یک اکیپ دبیرستانی دیگر تنگ شود( the best one ) با آن مانتومقنعه‌های زشتشان.. بگوئید دلمان برای اینکه ندا هر زنگ روی ما خوابش ببرد تنگ می‌شود (never.) دلمان برای شلختگی طهورا تنگ می‌شود. برای "وا" گفتن مطی تنگ می‌شود. (The girl basically fu** teachers by this word) برای کیف ماندنی که بالشتش بود تنگ می‌شود. برای پچ‌پچ‌های حسن و ریحانه درباره‌ی همه‌چیز تنگ می‌شود(they've done couple stuff either. obviously) بعد هم بگویید دل خودشان هم شاید تنگ شود (hundred percent they will) و قرار است برای بچه‌هایشان/شاگردهایشان تعریف کنند چقدر دلتنگند. انشای حال‌هوای‌سال‌آخردبیرستان‌من - ۴۰۳