یکی میگفت
اینجا ایرانهو هرکس دلتنگ میشه ؛
میره پیشِامامرضا ..
اره حاجی
ما دلمون تنگه
اما مشهد نیسیم
کجایِکار میلنگه ؟ :]
May 11
هیـرِش'】
ایقدمهایِگذاردهشده در بینالحرمین !
ای اشکهایِریختهشده در خیامِحسین !
ایدستهایِحلقهشدهبهپنجرهٔششگوشه!
ایقلبهایِتپنده در کربلا !
وَ شما ای نفوسِدعوتشده بهبهشت !
شما ؛ نشانگر انحطاطِمنِجاماندهاید ..
انعکاسِعکسِضریح در چشمانتان ،
یادآورِسهسال دلتنگی و فراقِبیوصال
و اشکِبیحاصل و خلوتِبیخریدارِمن
است ..
پیشتر جمعی بودیم و هرکدام ،
از دوری و بیطاقتی میخواندیم ..
حالا من کماکان شاعرِهجرانم
اینبار تنها (:
همه به غایتالآمالِشان رسیدهاند
جز من !
همه نگارِشان را در آغوش گرفتهاند
جز من !
همه بهاشکِشوق ، چشم تَر کردهاند
جز من !
انگار یار مرا به تماشا خوانده نه به وصال
گویی تقدیرِمن با سرشتِانتظار آمیخته
شده (:
گویی تقدیرِمن بیلِقا نوشته شده ..
نمیدانم ..
شاید معشوقِگرانمان چشمِمارا
ملتمس میپسندد تا متصل
شاید ..