ناصح
⬅️ زنی آوازه خوان و رقاصه به نام "شعوانه" در بصره زندگی می کرد ، در شهر ، مجلس گناهی بر پا نمیشد مگ
این حکایت اول بود ،
حکایت دوم از زبان امام سجاد علیه السلام :
مردی با خانواده اش سوار کشتی شد ، دریا طوفانی شد و کشتی شکست و غرق شد ، همه خانواده از دنیا رفتن به جز همسرِ مرد که با تکه چوبی خودش رو به ساحل رسوند .
در ساحل جوانِ "راهزنی که مرتکب همه گناهان میشد" زن را دید ، از زن پرسید :
انسان هستی یا جنّ؟
همین که زن گفت انسان ، جوانِ راهزن قصد گناه کرد ، بدون این که کلامی بگوید پایین پای زن نشست ،
بدن زن به لرزه افتاد.
جوان گفت : از چه میترسی؟
زن به آسمان اشاره کرد (از خدا میترسم) ، جوان گفت : تا حالا این گناه را انجام دادی؟
زن گفت : نه .
جوان گفت : تو این طور میترسی در حالی که کاری نکردی و الآن هم من تو را مجبور کردم !
من باید این طور بترسم.
دست از زن برداشت و مشغول توبه شد .
بعد از مدتی در بیابانی میرفت که با راهبی همسفر شد ، راهب گفت :
این آفتاب سوزان است و آزار دهنده ، بیا دعایی کنیم تا خدا سایه ای برای ما بفرستد .
جوان گفت :
من کار خوبی از خودم سراغ ندارم تا دعا کنم ، راهب گفت :
من دعا میکنم تو آمین بگو .
خیلی زود بعد از دعا ابری بالای سرشان ظاهر شد و در طول مسیر با آنها حرکت میکرد و برایشان سایه می انداخت .
به جایی رسیدن که مسیرشان جدا میشد ، دیدند ابر بالای سر جوان در حرکت است !
راهب گفت : این ابر برای دعای تو بود نه من ، داستانت را برایم بگو .
بعد از شنیدن ماجرایِ جوان توبه کار راهب گفت :
خدا گذشته تو را بخشیده ، مواظب باش در آینده چگونه رفتار میکنی .
📚کافی ، ج ۲، ص ۶۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم :
🔴 داعش بیش از دو هزار دختر نوجوان و زن جوان ایزدی را بین خودشان دست به دست چرخاند .
🔴 از بچه کوچکی میپرسند سرت را ببُریم یا با تیر بُکشیمت !
ودر آخر سرش را بُریدند .
🔴 طفلی را از سینه مادرش جدا کردند ، مثل گوسفند سرخش کردند ، لای پلو گذاشتن و برای مادرش فرستادن .
حاج قاسمِ عزیز چه قدر باید قدر دان تو باشیم که نگذاشتی ایران ، سوریه و عراق شود ،
چه قدر باید شرمنده باشیم که به عکست توهین کردند ،
هر چند میدانم تو آنها رو هم فرزندان خودت میدانی !
eitaa.com/hmmnasehe
ناصح
❇️شایسته ترین الگو❇️ خانواده ها کودکان خود را برای تبرک یا نامگذاری خدمت پیامبر صلی ال
❇️شایسته ترین الگو❇️
✅ هرگاه پیامبر صلی الله علیه و آله سه روز یکی از برادران مومن خود را نمی دید جویای احوالش می شد ؛
اگر در سفر بود برایش دعا میکرد ،
اگر سفر نرفته بود به دیدارش می رفت ،
و اگر مریض بود به عیادتش می رفت .
✅ هر گاه فردی نزد پیامبر می رفت حضرت برایش تُشکی قرار می داد ، و اگر او قبول نمی کرد اصرار می کردند تا قبول کند .
📚سنن النبی صلی الله علیه و آله، ۱۰۵ و ۱۰۶
eitaa.com/hmmnasehe
ناصح
مردی با خانواده اش سوار کشتی شد ، دریا طوفانی شد و کشتی شکست و غرق شد ، همه خانواده از دنیا رفتن به
سلام 🌷
حکایت هایی از مهربونی خدا میگفتیم ، اینم حکایت سوم از قول امام صادق علیه السلام :
در بنی اسرائیل مردی زندگی می کرد که دست از دنیا شسته بود و حسابی مشغولِ بندگی و عبادت بود ،
رفتار و کردار او برای ابلیس غیر قابل تحمل شده بود ، نعره ای زد و لشکریانش را جمع کرد و گفت :
کدام یک از شما میتواند این عابد را گمراه کند؟!
یکی گفت : من میتوانم .
شیطان گفت : چگونه؟
گفت : از راه زنان .
شیطان گفت :
او تا حالا با زنان نبوده و لذتی از آنها نچشیده .
دیگری گفت : من از راه خوش گذرانی و شراب خواری گمراهش میکنم .
شیطان گفت : نمیتوانی چون او اصلا اهل این کارها نیست .
دیگری گفت : من میتوانم .
شیطان گفت : از چه راهی؟
گفت : از راه خیر و نیکی !
شیطان گفت :
برو که تو حریف او هستی .
شیطانک کنار عابد آمد و شروع به نماز خواندن کرد ،
طبیعی بود که عابد در شبانه روز قدری می خوابید و استراحت می کرد ، ولی شیطانک دائم نماز می خواند ؛
عابد عبادت خود را در مقایسه با شیطانک ناچیز و کم ارزش دید ،
پیش او رفت و گفت :
ای بنده خدا چه چیز تو را این طور نیرو داده که دائم عبادت میکنی؟!!
شیطانک جوابش را نداد ( و مشغول نماز شد !)
بار دوم پرسید و باز هم جوابی نگرفت ، بار سوم شیطانک گفت :
ای بنده خدا من گناهی کردم و توبه نمودم ، هر گاه یاد آن گناه میفتم نیرو میگیرم و بیشتر عبادت میکنم !
عابد گفت :
آن گناه را به من هم بگو تا انجام دهم ، بعد توبه کنم که نیروی بیشتری برای عبادت داشته باشم !
شیطانک گفت :
به شهر برو ، سراغ فلان زن فاحشه را بگیر ، دو درهم به او بده و با او گناه کن !
عابد گفت : درهم از کجا بیاورم ، اصلا نمیدانم درهم چیست !!!
شیطانک از زیر پای خود دو درهم به او داد و عابد با همان وضع و لباس راهی شهر شد .
در شهر سراغ زن گناهکار را میگرفت ، مردم به او آدرس میدادند و میگفتند حتما برای نصیحت زن آمده!
عابد منزل زن را پیدا کرد و داخل شد ، زن گفت :
به قیافه ات نمیخورد اهل گناه باشی!
عابد قضیه را برایش تعریف کرد ،
زن گفت :
ای بنده خدا گناه نکردن آسانتر از توبه کردن است ، و این طور هم نیست که همه بتوانند توبه کنند ؛
کسی که این کار را به تو پیشنهاد داده شیطان بوده !
الآن برگرد که دیگر او را آنجا نخواهی دید .
زن همان شب از دنیا رفت ، صبح مردم دیدند در خانه اش نوشته شده :
بر سر جنازه این زن حاضر شوید ( برای دفن و کفن) که او اهل بهشت است !
مردم همه در شک و تردید فرو رفتند و تا سه روز جنازه زن را خاک نکردند .
خداوند به پیامبر آنها وحی نازل کرد که :
بالای جنازه فلان زن برو و بر او نماز بخوان ، و به مردم بگو :
من این زن را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم ، چرا که بنده مرا از گناه و نافرمانی من نجات داد .
📚کافی ، ج۸ ، ص ۳۸۴
eitaa.com/hmmnasehe
ناصح
در بنی اسرائیل مردی زندگی می کرد که دست از دنیا شسته بود و حسابی مشغولِ بندگی و عبادت بود ، رفتار و
طولانیه یه مقدار ولی ارزش خوندن داره .
ناصح
در بنی اسرائیل مردی زندگی می کرد که دست از دنیا شسته بود و حسابی مشغولِ بندگی و عبادت بود ، رفتار و
این حکایت رو خوندین؟
علاوه بر مهربونی وصف نشدنی خدا نسبت به این زنِ گناهکار یه مطلب دیگش هم خیلی مهم بود ،
توجه کردین بهش؟
دیدین چه تلاشی برای گمراهی اون عابد کرد؟
شدت ناراحتی و غضبش رو حس کردین؟
متوجه شدین چه طور مشورت کرد ، نقشه ریخت برای از راه به در کردن اون فرد؟
❗️حالا حرف مهم :
این کارا رو فقط برا اون عابد انجام داد؟
نسبت به ما کاری نداره؟
برا ما نقشه نمیریزه؟
برای مقابله باهاش نمی خواد ما کاری کنیم ؟
اصلا حواسمون هست یه دشمن به این مهمی داریم؟!