eitaa logo
ناصح
1.9هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1هزار ویدیو
224 فایل
🌸نُصح یعنی خیر خواهی؛ پس ناصح یعنی خیرخواه🌸 🍃شناسه ارتباط ⬇️ @hmmnaseh 🍃کانال پاسخگویی احکام و اعتقادات⬇️ https://eitaa.com/ahkam_Mohaghegh 🍃صحبت ناشناس🙂⬇️ https://daigo.ir/secret/51040804571
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ادامه حکایت: وزیر گفت : ⚫️ پادشاه از عابدان خیلی خوشش میاد ، تا حالا چند بار بهم گفته : دلم میخواد دامادم عابد باشه، تو بیرون شهر برو ، خرابه ای پیدا کن و مشغول تهجّد و عبادت باش ، یه مدت که گذشت کاری میکنم حرفت سرِ زبونا بیفته ، بعد هم پیش پادشاه ازت تعریف میکنم . 🔘 نقشه عملی شد ، وزیر به بعضیا پول میداد تا تو بازار بچرخن و از عبادت های مخلصانه ! جوان تعریف کنن ، ⚫️ بعد از چند ماه همه جاحرف از جوان عابد بود ! یه دفعه وزیر پیش پادشاه حرفِ جوان رو پیش اورد ، 🔘 قربان علاقه دارین به دیدن این عابد بریم که آوازه اش همه شهر رو پُر کرده ؟ پادشاه موافقت کرد ، کاروانِ پادشاه به سمت خرابه راه افتاد . ⚫️ وقتی به خرابه رسیدن جوان مشغولِ نماز بود ، پادشاه منتظر موند تا نماز تموم بشه ، بعد از نماز به جوان گفت : خوشحالیم شهرِ ما جوانِ عابدی مثل تو داره ، اگه چیزی احتیاج داری بگو تا دستور بدیم برات فراهم کنن ، جوان گفت : خیر ، چیزی نمیخوام فقط علاقه دارم تنها باشم تا راحت تر عبادت کنم ! 🔘 پادشاه سرش رو به نشانه تایید و تحسین تکون داد و به قصر برگشت . ╭━═━⊰🖤🥀🖤⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🖤🥀🖤⊱━═━╯
📜 ادامه حکایت: وزیر بلافاصله بعد ازین که به قصر رسیدن ،پیش جوان برگشت . 🔘 آفرین 👏 خیلی خوب نقشت رو بازی کردی ، ولی ای کاش احترام بیشتری به پادشاه میزاشتی ! فردا با پادشاه صحبت میکنم و شرایط خواستگاری رو فراهم میکنم . ⚫️ جوان جمله ای گفت که وزیر خشکش زد ! نه نیاز نیست !!! من دیگه شاهزاده رو نمیخوام ! 🔘 وزیر که چیزی نمونده بود از تعجب شاخ در بیاره گفت : چی میگه این همه زحمت کشیدیم تا به شاهزاده برسی ! حالا میگی نمیخوام ؟!! 🔘 جوان گفت : روزای اول برا معروف شدن و رسیدنِ به شاهزاده عبادت میکردم ، بعدش با خودم گفتم بزار برا خودِ خدا عبادت کنم ، کم کم مزه عبادت رو چشیدم ، طوری لذت میبردم که تا حالا تجربه نکرده بودم ، الآن اون قدر عاشقِ خدا شدم که به چیزِ دیگه ای فکر نمیکنم ! ╭━═━⊰🖤🥀🖤⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🖤🥀🖤⊱━═━╯
📜 ادامه حکایت: چند روزی گذشت ، 🔘وزیر برای کاری به دیدن پادشاه رفته بود ، پادشاه گفت : اون جوان فکر من رو مشغول کرده ، میخوام‌دوباره به دیدنش بریم ، اون باید داماد من بشه ! ⚫️ کاروان پادشاه راه افتاد ، به خرابه که رسیدن پادشاه به جوان گفت : این بار من از تو خواسته ای دارم ، همیشه دلم میخواسته دامادی مثل تو نصیبم بشه ، و تو نباید این خواسته من رو رد کنی ! 🔘 جوان به شاهزاده رسید ، جوانی که حالا عاشق خدا شده بود و البته عشقِ شاهزاده رو هم در دل داشت ! هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما ╭━═━⊰🖤🥀🖤⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🖤🥀🖤⊱━═━╯
⊰❀🌻سلام شبتون بخیر🌻❀⊱ 🟠 ان شاء الله این آخرین حرفا در مورد عشق باشه، بعد هم چهارمین نکته در مورد مقابله با مشکلات رو بگم و کلا این بحث تموم بشه. ✨️القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله. دل حرم خداست، در حرم خدا غیر خدا را جای نده ! 🟣 این روایت یعنی جایگاه اولی عشق و معشوق حقیقی به جز خدا نباید باشه، و هر عشقی به جز خدا سپردن دل به غیر صاحبش هست! ⁉️حتما میپرسین پس عشق مادر به فرزند زن و شوهر دو تا دوست و.... چی میشه ؟ نباید دوستشون داشت؟ ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
🔵 آیه ۱۶۵ بقره رو تا حالا با دقت خوندین ؟ ✨️وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ 🟢 بعضی از مردم هستن که غیر از خدا برا خودشون معبودهایی انتخاب میکنن، و مثل خدا دوستشون دارن، ولی مومنان محبت شدیدی به خدا دارن. ❗️یادتونه گفتم عشق رو " افراط در محبت " تعریف کردن؟ این آیه همون عشق رو میگه. اما این سوال عاشقِ غیر خدا نباید بشیم ؟ 🟡 دو حالت داره: یا عشقِ به غیر خدا ما رو از خدا دور میکنه، یا دور نمیکنه. اون روایتی که گفت هر موقع دلها از یاد خدا خالی بشن عشق میاد منظورش این عشق بود. 🟤 ولی اگه باعث دوری از خدا نشه هیچ اشکالی نداره، اصلا محبت و عشق به خانواده خواسته خودِ خداست،‌ دستورِ خودش هست. و پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام بهترین الگو درین زمینه هستن. نمونه هایی رو بعدا عرض میکنم. ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
⊰❀🌻سلام شبتون بخیر🌻❀⊱ خب دیشب قرار شد نمونه هایی از عاشقانه های معصومین علیهم السلام رو بگم: ❤️عاشقانه هایی از معصومین علیهم السلام❤️ 1⃣ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از وفات حضرت خدیجه علیها السلام همیشه به یاد همسر با وفایشان بودند؛ 💜 از امیر المومنین علیه السلام روایت هست: روزی رسول خدا نزد همسرانشان از خدیجه یاد کردند و به یاد او گریستند، یکی از همسران گفت : چرا بر پیرزنی گریه می کنی ؟!! 🩷 پیامبر فرمود : او مرا تصدیق کرد وقتی شما تکذیبم می کردین ، به من ایمان آورد وقتی شما کافر بودین ، برایم فرزند آورد در حالی که شما عقیم بودین . ❗️عایشه می گوید : از آن روز با یاد کردن خدیجه خود را به پیامبر نزدیک می کردیم ! 📚 کشف الغمه، ج۱، ص ۵۰۸ 2⃣ هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله با ده هزار سرباز جنگی وارد مکه شدند و بر کفار پیروز شدند ، هر کدام از اشراف مکه با اصرار از ایشان خواستند در خانه آنها اقامت کنند ، 💙 ولی پیامبر به رسم وفا به کنار قبر خدیجه آمدند ، آنجا خیمه زدند و ایام اقامتشان در مکه را کنار قبر همسرشان سپری کردند . 📚درسنامه ماه رمضان ،ص ۴۰۷ به نقل از مصباح المتهجد (شیخ طوسی) ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
3⃣ امیر المومنین علیه السلام رابطه عاطفی خود با حضرت زهرا علیها السلام را به یک جفت کبوتر تشبیه می کنند و می فرمایند : 💚 ما همچون دو کبوتر در یک آشیانه بودیم که از نشاط ، سلامت و جوانی برخوردار بودیم . 📚دیوان امیرالمومنین علیه السلام ،ص ۸۶ 4⃣ امیر المومنین علیه السلام بعد از شهادت حضرت زهرا در ابیاتی فرمودند : 🧡 جان من با ناله های خود حبس شده ، ای کاش جان من با ناله هایم خارج می شد ! بعد از تو خیری در زندگانی نخواهد بود ، گریه می کنم از این که مبادا بعد از تو زیاد زندگی کنم ! 📚 مناقب آل ابی طالب علیهم السلام ، ج۱ ، ص ۲۴۰ 5⃣ محبت و علاقه امام حسین علیه السلام نسبت به همسرشان رباب و دخترشان سکینه علیهما السلام به قدری بود که از ابی عبد الله این شعر نقل شده : 🩷 به جان دوست قسم خانه ای که در آن همسرم رباب و دخترم سکینه باشد را دوست میدارم ، من به این دو علاقه مندم و دلم می خواهد مال و ثروتم را خرج آنها کنم ، و کس هم نباید مرا برای این کار ملامت کند . 📚 بحار الانوار ، ج ۴۵، ص ۴۷ ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
⊰❀🌻سلام شبتون بخیر🌻❀⊱ بحث رو یه مرور کنیم: 🟣 ازین صحبت میکردیم که چه جوری مقابل مشکلات کم نیاریم، تا حالا سه تا نکته کلی گفتیم: 1⃣ تغییر دید نسبت به دنیا 2⃣ کم ارزشی دنیا 3⃣ اعتقاد به خیر و مصلحت 🔴 و بعد هم در مورد مشکلات رایجی مثل: بیماری فقر مشکلات عاطفی مشکلات خانوادگی بحث کردیم. دوستانی که میخوان با جستجو میتونن این مطالب رو مطالعه کنن. 🍃حالا بریم‌سراغ نکته چهارم🍃 🟢 توجه به مسبّب الاسباب دنیای ما دنیای سبب و مسبّب هست،‌ یعنی هر اتفافی که میفته دارای علت و سببی هست، اگه چیزی بسوزه باید آتشی باشه، اگه مریضی بیاد حتما میکروب و ویروسی هست، اگه شفا و بهبودی باشه حتما دارو و درمانی اتفاق افتاده، و ... 🟠 ما موظف هستیم هر کاری رو از راه همین اسباب و علل پیگیری کنیم و به نتیجه برسونیم، ولی باید حواسمون به کسی که این ها رو سبب قرار داده باشه، 🔸️ یعنی کسی که خاصیت سوختن رو به آتش داده، 🔸️ کسی که خاصیت درمان رو به دارو داده، 🔸️ کسی که خاصیت رفع تشنگی و رو به آب داده، 🟤 که هر لحظه اراده کنه میتونه این خاصیت ها رو ازین اسباب بگیره، 🔹️ مثلا آتش برای ابراهیم نبی علیه السلام گلستان بشه ، 🔹️ کارد تیز گلوی اسماعیل علیه السلام رو نبُره 🔹️ آب برا بعضیا تشنگی بیاره خلاصه به قول شاعر : از قضا سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی می نمود ! ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
✨️ خداست که همه این علل و اسباب رو در دست داره،‌ و یکی از اسامی او مسبّب الاسباب هست. 🟢 به این ماجرای عبرت آموز توجه کنین: جالینوس یکی از بزرگترین پزشکان 👨‍⚕ تاریخه، در آخر عمر به بیماری اسهال مبتلی میشه، هر کاری میکنه نمیتونه خودش رو معالجه کنه ! ❗️مردم شروع میکنن به طعنه و کنایه چه دکتری هستی که نمیتونی این بیماری رو درمان کنی ! 🟡 جالینوس از حرف مردم خسته میشه،‌میگه یه کوزه پر از آب بیارین،‌ داروی کمی داخل آب میریزه و بعد میگه: کوزه رو بشکنین؛ مردم دیدن اون آب بسته و محکم شده ! 🔵 جالینوس میگه: ازین دارو خیلی خوردم ولی فایده نداشته،‌ بدونین علم فقط از آن خداست ! عاقبت جالینوس با همین بیماری از دنیا رفت. 📚 بحر الجواهر ، ص۱۱۰ 🟣 به این ابیات توجه کنین: ارسطو مات مدقوقا ضئیلا و افلاطون مفلوجا ضعیفا مضی بقراط مسلولا ذلیلا و جالینوس مبطونا نحیفا 🟠 ارسطو تب گرفت و از دنیا رفت،‌ افلاطون فلج شد و مُرد. بُقراط سِل گرفت و عمرش تموم شد، و جالینوس با بیماری اسهال از دنیا رفت. ❗️این چهار نفر از بزرگان پزشکی هستن ، و عجیب این که هر کدوم با اون بیماری که در درمانش تخصص داشتن از دنیا رفتن ! انگار خدا میخواد بگه خودش همه کاره و مسبّب الاسباب هست ! ✨️و هو القاهر فوق عباده و او قاهر و چیره بر بندگانش هست. انعام/۱۸ ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
⊰❀🌻سلام شبتون بخیر🌻❀⊱ 🟠 انگار این بحث ❣️عشق❣️ قرار نیست تموم شه ! ❓یکی از اعضا این سوال رو پرسیدن : 🔴 چرا ما عاشق خدا نمیشیم ؟! خوشحال میشم نظرتون رو بهم بگین تا باهم به نتیجه برسیم.(لطفا نظراتتون رو به شناسه زیر ارسال بفرمایید.) @hmmnaseh 🟢 چند تا صوت هم قبلا در مورد عشق خدا داشتیم‌ که تکرارش خالی از لطف نیست؛ پیشنهاد میکنم حتما گوش کنین. ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
⊰❀🌻سلام شبتون بخیر🌻❀⊱ 🔵 خیلی اوقات مشکلات بزرگ به نظر میرسن چون ما به خودمون نگاه می کنیم، نه خالقمون. خالقِ قدرتمند و مهربونی که هیچ کاری براش سخت نیست،‌‌ و هر لحظه اراده کنه مشکل حل میشه، 🟠 پس نا امیدی و افسردگی معنا نداره، حتی اگه گرفتاری ها طوری باشه که انگار هیچ راه چاره ای نیست. 🔴 اگه به گذشته خودمون نگاه کنیم حتما این مطلب رو تصدیق می کنیم؛ چه قدر گرفتاری و مشکل که برامون دغدغه شده بود، چه قدر مریضی و بیماری، چه قدر بدهی و قرض، ولی الآن همشون حل شدن و فقط خاطره ای ازش مونده، 🟢 چه بسا حتی خاطره هم نمونده، چون کلّاً اونا رو فراموش کردیم، مشکلات امروز ما هم زمانی حل میشه، پس با توکل به خدا، و با امید زندگی رو ادامه میدیم ! ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯
⊰❀🌻سلام شبتون بخیر🌻❀⊱ 🟢 خوبه حکایت بعضیا که تو اوجِ گرفتاری و نا امیدی مشکلشون حل شده رو با هم‌ بخونیم: 🟡 شخصی ۵ هزار تومن از دربار شاه سلیمان صفوی قرض میگیره (اون موقع مبلغِ زیادی بوده) دست نوشته ای هم میده که این مبلغ رو بدهکارم و فلان تاریخ برمیگردونم. بقیه ماجرا رو از زبون خودش بشنوین : 🔵 تاریخ برگشت بدهی رسید، به هر زحمتی بود ۵ هزار تومن رو جور کردم،‌ مامورِ وصول، رسیدی که نوشته بودم رو پیدا نکرد، به جاش کاغذی بهم داد که فلانی بدهیش رو به دربار داده، مُهر حاکم هم پایینش زد. 🟠 بعد از چند وقت این مامور از دنیا رفت و شخص جدیدی جایگزینش شد، مامور جدید قبض قبلی رو پیدا کرد که آقای فلانی ۵ هزار تومن بدهکاره، 🔴 سراغِ من اومدن که چرا بدهیت رو نمیدی؟ گفتم: قرضم رو دادم و رسید هم دارم. گفتن:‌ یا رسید رو بیار ، یا بدهی رو باید بدی. داخل منزل رفتم تا رسید رو بیارم،‌ ولی هر چی گشتم پیداش نکردم! یه هفته مهلت خواستم تا رسید رو پیدا کنم. خونه خودم، همسایه ها، محل رفت و آمدهام همه جا رو گشتم ولی رسید پیدا نشد، 🟣 مهلت که تموم شد سلطان به چند نفری ماموریت داد یا پول رو ازش بگیرین یا بُکُشینش! ریختن خونم، از خونه بیرون آوردنم، برا شکنجه منو به سمت بازار میبردن، میخواستن اون قدر شکنجم کنن که یا بدهی رو پرداخت کنم یا کُشته بشم! ✨️ بین راه به ۵ تن متوسل شدم تا نجاتم بدن، من معتاد به بافیون (یه جور گیاه) بودم، اون روز هم استفاده نکرده بودم، وسط راه به مغازه عطاری که رسیدم از عطار بافیون خواستم، یه مقدار لای کاغذ پیچید و داد بهم،‌ بافیون رو خوردم و کاغذش رو انداختم، 🟤 ولی چسبید به لباسم، چند دفعه ای لباسم رو تکون دادم اما نیفتاد،‌ آخر سر کاغذ رو برداشتم و نگاهش کردم، دیدم مُهر سلطنتی داره، دقت که کردم دیدم رسید خودمه! همونجا سجده شکر کردم و رسید رو به مامورا دادم و خلاص شدم. 📚خزائن (مرحوم نراقی)، ص ۳۸۱ ╭━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╮ @hmmnasehe ╰━═━⊰🍃🌸🍃⊱━═━╯