eitaa logo
ناصح
1.8هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
683 ویدیو
217 فایل
✅ نُصح یعنی خیر خواهی؛ پس ناصح یعنی خیرخواه شناسه ارتباط ⬅️ @hmmnaseh کانال پاسخگویی احکام و اعتقادات⬇️ https://eitaa.com/ahkam_Mohaghegh ⭕صحبت ناشناس🙂👇 https://abzarek.ir/service-p/msg/1953852
مشاهده در ایتا
دانلود
به نیابت از شهدای اسلام هدیه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
⬅️ یکی از اهالی نجف قصد سفر میکنه، او جواهراتی داشته برا این که خیالش راحت باشه میگه اینا رو پیش یه آدم مطمئن امانت بزارم. مغازه عطاری رو نزدیک حرم امیر المومنین علیه السلام میبینه. متوجه میشه هر روز بعد از نماز ظهر مردم داخل مغازه این عطار جمع میشن و براشون صحبت می کنه، آیه و روایت و نصیحت و ... با خودش میگه معلومه این عطار انسان خوب و قابل اعتمادیه، جواهراتش رو پیشش امانت میزاره و به سفر میره. ⬅️ وقتی از سفر برمیگرده سراغ امانتش میره، ولی عطار همه چیز رو انکار میکنه و میگه امانتی پیشم نداری !!! ✅ مضطرب و نگران به مولا علی علیه السلام پناه میبره که آقا به دادم برس که مالم از دست رفت؛ خوابش میگیره، در خواب حضرت رو میبینه که بهش میگن: آخر شب از شهر خارج شو، اولین کسی رو که دیدی مشکلت رو بهش بگو. ◀️ همین کار رو میکنه، اولین شخصی که میبینه یه پیرمرد عابد و صالح هست که برای گذران زندگی هیزم جمع میکنه تا بفروشه. خجالت میکشه مشکلش رو به پیرمرد بگه، دوباره برمیگرده حرم و توسل میکنه بازم همون خواب رو میبینه. شب دوم هم بیرون شهر میره ولی بازم خجالت میکشه به پیرمرد چیزی بگه، شب سوم هم همون خواب رو میبینه، به بیرون شهر میره و تمام ماجرا رو برا پیرمرد تعریف میکنه. ◀️ پیرمرد میگه: فردا بعد از نماز ظهر بیا به مغازه عطار ان شاء الله اموالت برمیگرده. ⬅️ فردا به مغازه میره، میبینه پیرمرد اومده و به عطار میگه: اجازه بده امروز من برا مردم صحبت کنم، عطار هم قبول میکنه و پیرمرد شروع به صحبت میکنه: ✅ ای مردم! من نسبت به حق الناس خیلی حساسّم و همیشه رعایت کردم با این وجود برام قضیه ای پیش اومده که براتون تعریف میکنم: مدتها قبل از یه یهودی ۱۰۰ دینار قرض کردم و قرار شد هر روزی ۵ دینار برگردونم که به ۲۰ روزه تموم شه؛ تا ده روز قسط ها رو دادم، روز یازدهم یهودی رو ندیدم، پرس و جو که کردم گفتن رفته بغداد. ♦️بعد از چند وقت خواب دیدم قیامت شده، مردم برای حساب مبعوث شدن، نوبت حساب کتاب من شد، با فضل خدا بهشتی شدم، منو به سمت بهشت فرستادن، پل صراط رو روی جهنم میدیدم ، شدت حرارت و شعله های آتش هول انگیز بود. روی پل که رسیدم یهودی رو دیدم که مثل شعله ی آتش از جهنم خارج شد, جلومو گرفت و گفت: ۵۰ دینارم رو بده! گفتم: من دنبالت گشتم ولی پیدات نکردم! گفت: راست میگی ولی تا بدهی منو ندی نمیزارم از صراط رد شی! گریه کردم، التماسش کردم گفتم اینجا که چیزی ندارم بزار من برم. گفت : پس بزار انگشتم رو به سینه ات بزنم. قبول کردم، همین که انگشتش رو روی سینم گذاشت از شدت سوختگی و حرارت از خواب پریدم، دیدم سینه ام مجروح شده و تا الآن هم به معالجه اش مشغولم؟ 😔 آه و ناله و گریه مردم بود که به هوا بلند شده بود! ◀️ عطار بعد از شنیدن این ماجرا منو صدا زد و ازم معذرت خواهی کرد و جواهراتم رو پس داد. 📚دار السلام ، ج ۲ ، ص۲۱۱ ╔══❖•° 🍁 °•❖══╗        @hmmnasehe ╚══❖•° 🍁 °•❖══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نیابت از شهدای اسلام هدیه به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
از کتاب ترجمه خواندنی قرآن
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابابزرگ حاج قاسم❤️ ╔══❖•° 🍁 °•❖══╗        @hmmnasehe ╚══❖•° 🍁 °•❖══╝