eitaa logo
حُفره
566 دنبال‌کننده
250 عکس
27 ویدیو
2 فایل
به نام تو برای تو . مبارکه اکبرنیا هستم. شیمیستِ روانشناسی‌خوانده که عاشقِ کتاب 📚 و محتاجِ کلمه✍️ است. مشغول به شغل‌های شریفِ همسری، مادری و استادیاری مدرسه‌ی نویسندگی مبنا https://daigo.ir/secret/41456395944 . در بله: https://ble.ir/hofreee
مشاهده در ایتا
دانلود
تاوان عاشقی از محمدعلی جعفری نشر معارف @hofreee
تاوان عاشقی به قلم محمدعلی جعفری‌ست. قصه‌ی عشق یک دختر فلسطینی و یک مرد مسلمانِ اهل شیلی که در قم زندگی می‌کند. کتابی خوش‌خوان اما سطحی. از نوجوانی کتب زندگینامه‌ی شهدا را می‌خواندم. همیشه در حین خواندن و فوقش چند روز بعد تحت تاثیر قرار می‌گرفتم و بعد همه چی یادم می‌رفت. روز از نو روزی از نو. هیچ‌وقت نمی‌فهمیدم مشکل از کجاست؟ وقتی سمت نویسندگی آمدم کم‌کم قضیه را فهمیدم: " عجله و شتاب نویسنده‌ها " نمی‌دانم چرا می‌خواهیم بازه‌ی زمانی طولانی و اتفاقات زیاد را فقط در صد و خرده‌ای صفحه جمع کنیم؟ " تاوان عاشقی" هم چنین بود. انگار فیلمی را روی دور تند گذاشته باشند. باورم نمیشد که از یک جمله به جمله‌ی بعدی اتفاق جدیدی رخ داده. این سرعت و شتاب جلوی عمیق شدن مخاطب را می‌گیرد. تاثیرگذاری مثل باد می‌آید و مثل باد هم می‌رود. وقتی که برای روایت درست و مناسب وقت نگذاریم، اتفاقات در عین واقعی بودن، برایمان غیرقابل باور و عجیب می‌آید. انگار نویسنده سرکارمان گذاشته! جوانکی از ایران راه بیفتد به مقصد غزه‌ای که می‌داند تحت محاصره‌ست؟ حالا شما هرچه دوست داری بگو که این‌ها واقعی است! آیا در واقعیت هم همه‌ی این بخش‌ها فقط در چند صفحه گذشت؟ اصلا واقعی بودن اتفاقات می‌تواند دستاویز درستی باشد که برای باورپذیری در جهان داستانی وقت نگذاریم؟ تازه اگر اسم رمان بیاید که حتی این دستاویز را هم نداریم! نیمه‌های پایانی کتاب هم بیشتر چرخیدیم روی شخصیت خلیل ( شخصیت فرعی) و اصلا نفهمیدیم قصه‌ی این دو نفر چطور پیش رفت؟ اصلا عاشقانه‌شان فراموش شد! حتی مخاطب اگر نویسنده نگوید متوجه اینکه چند سال گذشته نمی‌شود. خب این همه شتاب و عجله برای چه؟ چرا چنین سوژه‌های نابی را به این راحتی حیف می‌کنیم؟ تا نزدیک به پایان کتاب باورم نمیشد که راوی زن است! زبان کاملا مردانه بود و بهانه نویسنده هم این بود که شخصیت اصلی روحیه‌ی پسرانه‌ای دارد. اما به نظرم درنیامد. آقای نویسنده نتوانست یک دختر فلسطینی را به خوبی به تصویر بکشد. از ظرافت‌ها و حقایق زنانه دور بود. شخصیت‌پردازی خیلی کار داشت. فضاسازی هم! نویسنده جز سیگار کشیدن و کافه رفتن شخصیت نشانه‌ی دیگری از یک دختر فلسطینی نداشت. چیزهای دیگری هم بود شبیه همان‌ها که سال‌ها از فلسطین برایمان گفتند. مقلوبه و زیتون و .... . این اهمیت تجربه‌ی زیسته و نفس کشیدن در اتمسفری که می‌نویسیم را می‌رساند. نویسنده نتوانسته بود جز کلیشه‌های رایج، ما را به دل یک خانواده‌ی فلسطینی ببرد. یعنی اگر آن نشانه‌های رایج نبود چه‌بسا فکر می‌کردیم این اتفاقات در یک خانواده‌ی ایرانی افتاده باشد! کتاب را اما پیشنهاد می‌دهم فقط برای آشنا شدن با جناب " خلیل ساحوری" بزرگوار و قصه‌ی عاشقانه‌ی جالبشان. https://daigo.ir/secret/41456395944 @hofreee
_ مامان! فردا میریم عیادت امام رضا؟ :) @hofreee
رفاقت آن‌جا تمام می‌شود که ما پُر از حرف‌های نگفته‌ به هم می‌شویم. حرف‌هایی که نه می‌گوییم نه خواهیم گفت چون دیگر امنِ هم نیستیم. باقی چیزها بهانه‌ست. @hofreee
امروز باید برای یک کار اداری بیرون می‌رفتم. تا پسرها را آماده کنم طول کشید. مسئول مربوطه تماس گرفت و گفتم توی راهم. گفت داریم می‌بندیم. یادم رفت بگویم بچه‌ی کوچک دارم و سخت زمان جور کردم. فقط گفتم دو دقیقه دیگر می‌رسم. دو دقیقه به خاطر ترافیک شد پنج دقیقه و رسیدیم. درها بسته بود و هنوز پنج دقیقه به وقت ناهار و نمازشان باقی بود. من فقط باید یک امضای ساده می‌زدم که در همان پنج دقیقه انجام میشد اما کارم رفت به وقت دیگر. برای من جور کردن یک روز دیگر حتما خیلی سخت خواهد بود. می‌دانید خیلی دلم می‌خواهد بدانم آیا مسئولین آن اداره به مسئول یا مافوق خودشان و حتی دولت و نظام و غیرک نقد دارند و شاکی هستند؟ مثلا ممکن است یکی از آن‌ها از قطعی برق و عدم تعهد و مسئولیت‌پذیری مسئولین دیگر شاکی باشد؟ اگر اینطور باشد باید بگویم از ماست که برماست! وقتی ما در جایگاه خودمان، هر جا که هستیم، ذره‌ای تعهد و دلسوزی و مسئولیت‌پذیری نداریم چه انتظاری از دیگری داریم؟ به خاطر اینکه کسی گفت دارد می‌آید و ممکن است پنج دقیقه از وقت ناهار مسئول مربوطه بگذرد، زودتر از موعد در را می‌بندیم! باید از کجا شروع کنیم؟ نه اینکه از همان‌جا که هستیم؟ آیا فقط رهبر و رئیس‌جمهور و دولت موظف است پیگیر و متعهدانه عمل کند؟ ما هیچیم؟ چرا به هم رحم نمی‌کنیم و انتظار رحم از دیگران داریم؟ اسرائیل به ما رحم کند؟ این کشور به صورت ماورایی ساخته نمی‌شود. به دست تک‌تک ما ساخته می‌شود. @hofreee
خانم‌ها و آقایان، این شما و این «آغاز ثبت نام حلقه کتاب سیزدهم» 🎉 📍همراه با تخفیف ۱۵درصدی برای پنج روز اول ثبت نام 📚 در این حلقه، قراره با چهار کتاب زیر زندگی کنیم: 🔸خاکسپاری دوم بانوی مرگ 🔹جزیرهٔ سرگردانی 🔸یک عمر کار 🔹گیرنده شناخته نشد همراه با برنامه‌های متنوع: 📝 وبینار آشنایی با سیمین دانشور 🌸 وبینار تجربه مادری 🥇ماراتن کتاب 🔍 بررسی کتاب با حضور منتقدین 📲 دیدار با مترجم و نویسنده (در صورت امکان) و... در کنار یک جمع چند صد نفره کتابخوان ♨️ اگه شما هم مثل ما همیشه‌ سرتون توی کتابه، پس به جمع ما اضافه بشید از: 🔗 https://mabnaschool.ir/product/halghe13/ ⚠️ توجه: برای تهیه کتاب‌ها با تخفیف، باید از طریق سایت اقدام کنین. | @mabnaschoole |
حُفره
خانم‌ها و آقایان، این شما و این «آغاز ثبت نام حلقه کتاب سیزدهم» 🎉 📍همراه با تخفیف ۱۵درصدی برای پنج ر
دوستانی که همیشه راجع به حلقه‌ی کتاب مبنا ازم می‌پرسن، ثبت‌نام دور جدید شروع شده👆🥳😇 🟢 از طرف دوست عزیزم مرحوم میثاق رحمانی یک ثبت‌نام رایگان به قید قرعه تقدیم میشه. فقط هر دوستی تمایل داره اسمش رو در لینک زیر بنویسه برای قرعه‌کشی👇 https://survey.porsline.ir/s/v6vO5tS 🕛 تا ۱۲ شب فردا ( سه‌شنبه ۴ شهریور ) 🔴 هر دوست بزرگواری اگه بعد از ثبت اسمش خودش ثبت‌نام رو انجام میده لطفا به من اطلاع بده تا اسمشون رو حذف کنم. @hofreee
نتیجه‌ی قرعه‌کشی ثبت‌نام رایگان حلقه‌ کتاب👆👆👆🤩 خانم علی‌اصغری عزیز ممنون میشم بهم پیام بدین: @mob_akbarnia دوستان عزیز ممنونم و سلامت باشید ان‌شاالله🌱😇 @hofreee
نوشتن دو رو دارد. یک رو برای آن‌هاست که هر از گاهی که دلشان پُر باشد سمتش می‌روند و دلنوشته‌ای می‌نویسند. این روی نوشتن خیلی گوگولی‌ست که با دود عود و عطر گُل و قهوه و یک آهنگ لایت ظاهر می‌شود. ازقضا ممکن است قشنگ هم بنویسید و صدها پسند و نظر بگیرید. حال را هم خیلی خوب می‌کند! اما روی دیگرش برای آن‌هاست که به صورت جدی با آن مواجهه دارند. از این راه پول درمی‌آورند و برایشان کار است! آن‌ها به مثابه یک کارگر معدن که از جسمش مایه می‌گذارد، از ذهنشان کار می‌کشند. یک‌لحظه‌هایی به عمقی از وجودشان می‌رسند که تاریک، سرد و مرطوب است. آن‌ها باید با آن لحظه و عمق رو به رو شوند و از آن بنویسند. باز هم می‌شوند مثل کارگر معدنی که در چند کیلومتر زیر سطح زمین محبوس شده. تک و تنها. چشم‌انتظار انفجاری که راه را باز کند. دستی که نجاتش دهد. گاهی این دست و دینامیت می‌رسد گاهی نه. گاهی او با آن دست و روی سیاه، چشم‌های بسته‌ی حساس به نور، گرسنه و تشنه باز به زندگی می‌رسد گاهی نه. این روی نوشتن دردناک و پُر از خشم و غم و خستگی است. حال آدم را نه تنها خوب نمی‌کند که یک قدم به فرسودگی نزدیک‌تر می‌کند. نویسنده برای نوشتن یک‌سری کارهایش چنین راهی می‌رود که ممکن است او را به زندگی برنگرداند! ممکن است هیچ پسند و نظر و اقبالی هم نگیرد! اغلب هنرجوهایی که تازه وارد این راه می‌شوند چون نمی‌توانند دست از آن چهره‌ی قشنگ نوشتن بردارند و تن به این چهره سیاه و عبوس بدهند، مردد می‌شوند. شک می‌افتد به جان‌شان که آن چه بود و این چیست؟ بعضی راه می‌افتند سمت معدن برای کار و بعضی می‌گریزند سمت آن روی صورتی. سمت آن بوهای خوب و اقبال‌ها. مگر اینکه دیوانه باشند که تن به چنین فرسودگی و زخم‌هایی بدهند. و نویسندگی مقادیر زیادی دیوانگی می‌خواهد! و تمام قصه این است! @hofreee
Mohsen Chavoshi ~ UpMusicMohsen Chavoshi - Saate Divari (320).mp3
زمان: حجم: 9.1M
برای شب‌هایی که سخت و سنگین به صبح می‌رسد. برای نفس‌های به زور بالا آمده. برای رهایی اشک‌ها و سبک شدن. برای لرزش شانه‌ها در سکوت. برای مچاله شدن و دوباره زندگی! @hofreee
بارها بعضی دوستان لطف داشتند و خواستند که ملاک‌های کتاب خوب را بگویم. در معرفی قبلی مواردی را نوشتم و مورد زیر هم به بهانه‌ی خواندن کتاب تازه از تنور درآمده‌ی جناب منصور ضابطیان با عنوان بلاتکلیف! نشر مون @hofreee
ما در عالم نویسندگی اصلی داریم به نام دور شدن از اتفاق یا اتفاق‌هایی که افتاده. یعنی می‌گوییم وقتی نویسنده حادثه‌ی عمیقی را تجربه می‌کند باید به خودش فرصت ته‌نشین شدن بدهد. بگذارد گرد و خاک بخوابد تا چشم‌هایش درست ببیند. تا بتواند خوب تحلیل کند و بنویسد. اثر هیجانی و احساسی نباشد! برای همین حتما از کتاب‌هایی که به سرعت بعد اتفاقی نوشته شده‌اند، فرار کنید! چون سطحی و کم‌جان‌اند. نویسنده هنوز با تکلیف خودش کنار نیامده چه برسد با مخاطبینش. جزو تاثیرگذاران بادی‌اند! حالا جناب ضابطیان بعد از فقط دو ماه از جنگ ایران و اسرائیل نه تنها شروع به نوشتن نکرده بلکه کتاب را چاپ و رونمایی کرده و این سرعت شگفت‌انگیز و ترسناک است! با این حال من جزو آن دسته از افراد بودم که قضاوت را کنار گذاشتم و کتاب را تهیه کردم. شاید که ایشان عقیده‌ی بالای خودم را نفی کنند اما خب نشد و نتوانستند! قصه این است که وقتی ایشان با گروه کوچکی در ترکیه بودند، جنگ شروع می‌شود. آقای ضابطیان هم از آنچه بر ایشان گذشت تا به ایران برسند می‌نویسند! کتابی که در حد کپشن‌نویسی اینستاگرام یا یادداشت‌های روزانه‌ای که در صفحه یا کانال شخصی بگذاری، باقی مانده! کتابی که از اول تا آخرش به خودم می‌گفتم " خب که چی؟ ملت اینجا بدتر از این‌ها را تجربه کرده‌اند! " حتی شرح آمدنشان به اینجا هم با اینکه سخت بوده اما سطحی و گذرا و بدون جزئیات اشاره شده! انگار که نویسنده در مسابقه‌ی " کی از همه زودتر می‌نویسه و چاپ می‌کنه؟ " افتاده باشد! انگار که حال تعریف کردن نداشته باشد! و آقای ضابطیان چرا؟ به عنوان یک طرفدار می‌پرسم که آیا همه چیز ارزش تبدیل به کتاب شدن را دارد؟ تنها نکته‌ی شایسته‌ی کتاب وطن‌پرستی آقای ضابطیان است. با اینکه هتل رزرو کرده بوده و می‌توانست بماند، برگشت ایران. به قول خودشان به ایران جنگ‌زده‌ی غم‌زده زیر بمب و موشک! تنها چیزی که قانعم کرد ۱۵۰ هزارتومانم را توی جوی آب نریختم، طرف وطن ایستادن ایشان است! https://daigo.ir/secret/41456395944 @hofreee