هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
آیت الله جوادی آملیAl-Naas -01 ss.mp3
زمان:
حجم:
8.25M
عجب عصر خاصی شد امروز
خدا توفیق داد و این صوت به دستم رسید👆
این آخرین صوت جلسه تفسیر قرآن توسط استاد محترم حضرت آیت الله جوادی آملی است. که بالاخره پس از ۴۰ سال تفسیر قرآن را تمام کردند.
مدتی که در قم بودم، تقریبا اغلب جلسات تفسیر و اخلاق این استاد گرامی را شرکت میکردم. شنیدم که یک روز، یکی از طلبه ها از استاد پرسید: آیا با سرعت کندی که داریم، بنظرتون یک دور تفسیر قرآن را تمام میکنیم؟
استاد فرمود: از خدا خواسته ام که تا تمام نشده، از این دنیا نروم.
خدا این استاد فرزانه و همه اساتید قرآن و تفسیر را حفظ کند.
گوش بدید
خیلی جذابه
کسی که چهل سال، تفسیر گفت و الان جلسه آخرش هست و کلیه ثوابش را تقدیم انبیا و اولیا کرد.
خوشا به سعادتشون
ان شاءالله خدا عاقبتشون بخیر کنه و مورد شفاعت قرآن در دنیا و آخرت باشند🌷🌷
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
شاهد از غیب رسید👇☺️
باز امسال به رسم هر سال
وقت آرایش ارزشها شد
با شعار «شهدا! شرمنده»
باز هم کنگرهای برپا شد
طبق معمول، ردیف اول
اخوی، حاجی و سردار غیور
ته سالن دو سه جا پیدا بود
چند آزاده و جانباز بهزور
مادران شهدا هم ساکت
قاب عکسی بهبغل از فرزند
قاب عکسی که از آن روز نخست
جای اشک و گله میزد لبخند
مجری از چند نفر دعوت کرد
تا کمی خاطرهسازی بکنند
روی خون شهدا سُر بخورند
با روان همه بازی بکنند
بین برنامه برای حضار
پخش شد چند نماهنگ قشنگ
از حضور شهدا در جبهه
و ظهور اخوی بعد از جنگ
بعد در قالب یک پِرفُرمَنس
روی سن چند نفر رقصیدند
حاضران ظرف حدود یک ربع
جنگ را کامل و خوشگل دیدند
شاعری آخر مجلس آمد
گریه کرد و وسطش شعری خواند!
پنج بار از ته دل داد کشید
هفت باری عوضش ساکت ماند!
عاقبت نوبت تجلیل که شد
یک نفر را به جلو هل دادند
به نمایندگی از جمع به او
لوح تقدیر و گلایل دادند
آخرش عکس گرفتند همه
با بنرهای شهیدان عزیز
تا بگویند که «ما هم بودیم»
قاب کردند و سپردند به میز
.
{رضا احسانپور}
.
.
#شعر_طنز
#دفاع_مقدس
#جنگ
#شهدا_شرمندهایم
#ارسالی_مخاطبین
#دلنوشته_های_یک_طلبه
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
شاهد از غیب رسید👇☺️
باز امسال به رسم هر سال
وقت آرایش ارزشها شد
با شعار «شهدا! شرمنده»
باز هم کنگرهای برپا شد
طبق معمول، ردیف اول
اخوی، حاجی و سردار غیور
ته سالن دو سه جا پیدا بود
چند آزاده و جانباز بهزور
مادران شهدا هم ساکت
قاب عکسی بهبغل از فرزند
قاب عکسی که از آن روز نخست
جای اشک و گله میزد لبخند
مجری از چند نفر دعوت کرد
تا کمی خاطرهسازی بکنند
روی خون شهدا سُر بخورند
با روان همه بازی بکنند
بین برنامه برای حضار
پخش شد چند نماهنگ قشنگ
از حضور شهدا در جبهه
و ظهور اخوی بعد از جنگ
بعد در قالب یک پِرفُرمَنس
روی سن چند نفر رقصیدند
حاضران ظرف حدود یک ربع
جنگ را کامل و خوشگل دیدند
شاعری آخر مجلس آمد
گریه کرد و وسطش شعری خواند!
پنج بار از ته دل داد کشید
هفت باری عوضش ساکت ماند!
عاقبت نوبت تجلیل که شد
یک نفر را به جلو هل دادند
به نمایندگی از جمع به او
لوح تقدیر و گلایل دادند
آخرش عکس گرفتند همه
با بنرهای شهیدان عزیز
تا بگویند که «ما هم بودیم»
قاب کردند و سپردند به میز
.
{رضا احسانپور}
.
.
#شعر_طنز
#دفاع_مقدس
#جنگ
#شهدا_شرمندهایم
#ارسالی_مخاطبین
#دلنوشته_های_یک_طلبه