#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
ای عمو پاشو که نور چشم زهرا آمده
آخرین سرباز اردویت به اینجا آمده
آمده با سیل اشکش بوسه بارانت کند
آمده از چشمهای هرزه پنهانت کند
آمده تا مثل قاسم یاورت باشد حسین
از برادر یادگاری دیگرت باشد حسین
داغ پشت داغ آمد، عمه زینب پیر شد
تو که افتادی زمین یکباره دشمن شیر شد
تو که افتادی ز صدر زین حرم را غم گرفت
سینه ی طفلان غربت دیده را ماتم گرفت
با تو می خواهم عمو جان لحظه پرواز را
دست بردار و دعا کن آخرین سرباز را
چشم واکن نوگل باغ برادر را ببین
شیر سرباز حسن فرزند حیدر را ببین
آمده تا پای جان خود تو را یاری کند
از تن صد چاک گلگونت پرستاری کند
آمده تا یوسف زهرا بماند در زمین
آمده دست خدا ماند درون آستین
آمده بین هزاران گرگ کنعانی کند
موج پشت موج در این عرصه طوفانی کند
آمده بازد در این بیعت قمار دست را
تا بیابد بین هر چه نیست آنچه هست را
آمده تا در منایت جان و سر قربان کند
آنچه فرمائید عبدالله کوچک آن کند
آمده پیدا کند با تو تمام خویش را
آمده یاری کند آقا! امام خویش را
نقد جان بر کف نهاده تا تورا آرد به دست
آمده تا یاورت باشد عمو! حتی به دست
ای عمو جان لحظه ای دریاب عبدالله را
پاک کن از چهره اش گرد ملال و آه را
گر چه چون اصغر گلویش بوسه گاه تیر شد
عشقبازی در وجود نازکش تفسیر شد
#شب_پنجم_محرم
#محمد_رضا_کاکایی
@mohammadrezakakaei
#حضرت_عباس_ع_شهادت
بی سبب نیست سرآپا تب عشقی عباس
آینه آینه ماه شب عشقی عباس
گرچه مردانگی از ساقی کوثر داری
تربیت یافته مکتب عشقی عباس
نه فقط ماه منیری تو بنی هاشم را
بر همه اهل جهان کوکب عشقی عباس
نه فقط ساقی طفلان جگر سوخته ای
پاسبان حرم زینب عشقی عباس
"فاش می گویم و از گفته خود دلشادم"
تا جهان هست بپا ، مذهب عشقی عباس
باب حاجات فقط نیستی ای باغ بهشت
جایگاه شرف و منصب عشقی عباس
سوره نور در آیینه ایثار و گذشت
جبرئیل کلمه بر لب عشقی عباس
قلم از تو چه نویسد بجز اقرار به عجز
که به حق ناب ترین مطلب عشقی عباس
#محمد_رضا_کاکایی
#شب_نهم_محرم
@mohammadrezakakaei
#غزل
گرچه در یک روز سیصد زخم تر برداشتیم
در گلستان لاله لاله بذر غیرت کاشتیم
سروهامان را به اشک دیدگان دادیم آب
ما که یک زاینده رود پر طراوت داشتیم
برگی از ایثار شد تقویم سال شصت و یک
آنچه از خود در دل تاریخ جا بگذاشتیم
گر چه سر دادیم در حفظ حریم آب و خاک
در نرفتن زیر بار ظلم و کین گل کاشتیم
پرچم ما گرچه بالا بود یک بار دگر
پرچم نصف جهان را در جهان افراشتیم
#محمد_رضا_کاکایی
#مجموعه_غزل_قرار
@mohammadrezakakaei
#غزل
ای همنفس از اولّین ســنگر، تا آخرین خط پدافندی
یکبار دیگر عطر بودن را در جان باورها پراکندی
من خوب یادم هست آنشب را در ایستگاه آخر دیدار
گفتی که کوله پشتی خود را داری به شوق وصل می بندی
دیدی زمین جای کبوتر نیست،پرواز شد اوج تمنایت
رفتی و تکه تکه جانم را ،از لایه لایه زخم آکندی
دیر آمده بودیم اما زود بر آن نگاه ساده دل بستیم
ای هم قطار عرصه های رزم ،هر چند از ما زود دل کندی
آرام رفت و توی مه گم شد تا آخرین واگن قطار امّا
تو همچنان تا آخر این راه گفتی به عهد خویش پابندی
انگار می دانستی از امشب جز آسمان اوج رهایت نیست
می شد درون چشمهایت دید، اشک رضایت ،برق خرسندی
تو رفتی وامشب سکوتم را این هق هق وامانده پُر کرده است
آخر بگو این شرط انصاف است من اشک می ریزم ،تو می خندی
دیروز اگر لبریز از تردید ،امروز دیگر شک ندارم تو
در اقتدار و باور و ایمان ،راسخ تر از کوه دماوندی
رفتی ولیکن تا ابد جاریست روح تو در اعماق باورها
من ماندم و آن کهنه بغضی که سر وا کند باتو هراز چندی
#محمد_رضا_کاکایی
#مجموعه_غزل_قرار
@mohammadrezakakaei
#غزل
موجی تپید و روضه طوفان شروع شد
اشکی چکید و گریه باران شروع شد
در ناگزیر مرثیه با یک پیاله اشک
شور شراب و شَروه مستان شروع شد
ایمان به کفر فصل عقب گرد قوم بود
آنجا که جاهلیت پنهان شروع شد
حتی غدیر هم گره از کار وا نکرد
در سوخت ، سینه سوخت گلستان شروع شد
بغضی کبود سینه ی شب را نشانه رفت
سیلی، سکوت، شام غریبان شروع شد
تنها نه چاه مونس ماه مدینه گشت
با رفتن تو غربت سلمان شروع شد
در پرسه گرد کوچه ی دل در غروب غم
شب گریه های شمع شبستان شروع شد
بانو اگرچه شأن نزول تو کوثر است
تو آمدی و سوره ی انسان شروع شد
با رفتن تو عزت انسان افول کرد
دوران حاکمیت شیطان شروع شد
با رفتن تو حضرت حیدر به خانه ماند
فصل سکوت و غربت قرآن شروع شد
قد خمیده رایت قد قامت تو بود
آنجا که فصل هجمه ی بهتان شروع شد
پائیز شد اگر چه بهارت، بهار زخم
با شور اشک در رگ باران شروع شد
#محمد_رضا_کاکایی
#شهادت
#مجموعه_گلستان_شروع_شد
#حضرت_زهرا_سلام_الله_عليها
@mohammadrezakakaei