سمت چپِ صورتش پُر از ترکش بود
از بالا سر دور زدم و به سمتِ راست رفتم
چشمهایِ نیمهبازش را که دیدم خندیدم و گفتم:
حمید! شوخی بسه
پاشو دیگه به خدا نصف عمر شدم
حس میکردم دارد با من شوخی میکند
یا شاید هم خواب رفته... :)💔
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
رفته بودیم فروشگاه محصولات فرهنگی امام زاده
تصمیم گرفتیم برای منزل جدیدمان تابلویی از امام خامنهای بگیریم
موقع حساب کردن از فروشنده پرسید: انگشتر دُرّ نجف دارید؟
نداشت...از فروشگاه که بیرون آمدیم
انگشتانش را تا جلویِ صورتم بالا آورد و گفت:
این انگشتر دُرّ نجف همیشه همراهمه
شنیدهام هرکسی انگشتر دُرّ نجف همراهش باشد
روز قیامت حسرت نمیخورد
باید بروم این نگین را دو تکهاش کنم
تا تو هم داشته باشی
دوست ندارم روز قیامت حسرت بخوری
#شهیدحمیدسیاهکالیمرادی