#طنز_جبهه
يه روز فرمانده گردان به بهانه
دادن پتو و امڪانات همه رو
جمع ڪرد...
شروع ڪرد به داد زدن ڪه ڪِے
خستهس؟ ڪے ناراضيه؟ کے سردشه؟
بچهها هم که جو گرفته بودتشون گفتن: دشمن!
فرمانده گردان هم گفت:
خب!آفرين..حالا بريد
چون پتو به گردان ما نرسيده!
#طنز_جبهه
خيلے از شبها آدم تو منطقه
خوابش نمےبرد😴
وقتے هم خودمون خوابمون نمےبرد
دلمون نمےاومد ديگران بخوابن😁
یه شب یڪے از بچه ها سردرد عجيبے داشت
و خوابيده بود
تو همين اوضاع یڪے از بچهها رفت بالا سرشو گفت: رسووول! رسووول! رسووول!😨
رسول با ترس بلند شد و گفت: چيه؟چی شده؟😰
گفت: هيچے...محمد مےخواست بيدارت ڪنه من نذاشتم!😐😂
🌱