eitaa logo
حجره ‌ی خاتون 🥰
58 دنبال‌کننده
1هزار عکس
453 ویدیو
8 فایل
آمین شَوَد هَر آنچه میپِنداری^^♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
😁❤️
- آخـَر هَمان شُد ؛ کِه نبایَد می‌شد . .
از آدم بودن خستـم ؛ کاش یه مُهـر بودم تو حرم ابوفاضـل :)
مادرم گفت خدا و پدرم گفت علی، عالمی گفت خدا و عارفی گفت علی، مانده بودم چه کسی را به نجف سجده کنم که خداوند خود از سمت حرم گفت علی...
👌👍✅
زینب غمت غم است و قلم از غمت غمین غمگین ترین غزل ز غمت می خورد زمین
امیر المومنین‹ع› : هرکس مردم را آزمود تنهایی را اختیار کرد(:
هدایت شده از اتاق ِ۴۷۰ .
[ یک‌ عاشقانه‌ی‌ کوتاه ] خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون ؛ سه روز توی نوبت بودم . سعی میکنم خلاصه بگم حرفامو که زیاد وقت نگیرم . - گوش میکنم . راستش همه چیز برمیگرده به سیزده سال پیش ، وقتی عاشق بوی دخترونه ی مقنعه ی مدرسش بودم ! من نقشه کشی میخوندم و دیوونه‌ی بازیگری ، اونم ریاضی میخوند . اما جای معادله و عدد ؛ دوست داشت بدونه تو سر آدما چی میگذره . سال اخر دبیرستان بهترین روزای زندگیمون بود ، نیم ساعت قبل از زنگ آخر ؛ از دیوار مدرسه میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخورده بود جلو در مدرسه منتظرش بودم . اون هیچ وقت نفهمید که من واسه هزینه‌ی فلافل و سمبوسه ی مسیرِ مدرسه تا خونه تمام طول هفته تکالیف نقشه کشی بچه ها رو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون . حالمون خوب بود که خوردیم به کنکور ، من از کنکور متنفرم خانوم دکتر . از تغییر مسیرای یهویی متنفرم . به هم قول دادیم هر جفتمون توی یه شهر قبول شیم ! انتخابمونم شیراز بود . من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشته ی مورد علاقشو به دوری‌مون ترجیح داد و رفت . منم باید میرفتم سربازی ، این دوری منو عاشق تر میکرد و اونو دلسردتر . حق داشت خب ، اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم . اخه من وقتی از سربازی برگشتم ؛ مجبور بودم برم سرکار و جایگزین پدر از کار افتادم باشم . لا به لای سختیای زندگی داشتم دست و پا میزدم ؛ که برگشت بهم گفت : من و تو راهمون خیلی وقته از هم جدا شده . بهتره دچار سوءتفاهم نباشیم ! به همین راحتی گفت سوءتفاهم . و رفت پی تفاهمی که توی همه چی دنبالش میگشت ، الا دلِ من که براش لرز میگرفت . بعد از سیزده سال هفته ی پیش جلوی محل کارم یه نفر زده بود به ماشینمو کارت ویزیتشو گذاشته بود و رفته بود . اسمشو که روی کارت دیدم ، اول باورم نشد ؛ اما بعد از کلی پیگیری فهمیدم خودشه . ماشینم قراضه تر از این حرفاس که برم پی خسارت ؛ اما به عنوان مریض وقت گرفتم . مریضش بودم خب . انقدر تو کارش بزرگ شده که واسه دیدنش ؛ سه روز توی نوبت بودم . انقدر فکرش پرته که بعد از این همه حرف زدن ؛ هنوز داره نگام میکنه و نفهمیده من همون سوءتفاهمی ام که بزرگترین تفاهم زندگیمو ازم گرفت . اینا همه حرفای من بود خانوم دکتر ، اما نیازی به نسخه نیست . شما سیزده سال پیش نسخه ی منو پیچیدی . یه ماه پیش وقتی توی بلیط فروشی سینما دیدمت ؛ همه ی اون روزامون از جلو چشمم ردشد . اون تصادف ساختگی روهم ترتیب دادم که ببینمت . که شاید بتونیم دوباره دچار اون سوتفاهم بشیم . - میخوام فردا ظهر جلوی مدرسه ی دوران دبیرستانمون ببینمت . + فردا قول دادم زن و بچم رو ببرم سینما ، بعدش بریم فلافلی . همون فلافلیه نزدیک مدرستون . راستش من هنوز دیوونه ی بازیگری ام ، بازیگر خوبی‌ام شدم . سیزده ساله دارم زندگی رو بازی میکنم ؛ یه بازی بی‌نقص : )
این‌طور نیست که حرفی برای گفتن ‏نداشته باشیم ؛‌‏ در حقیقت‌ حرف‌‌‌های ناگفته‌ی زیادی داریم اما چون هر‌ آنچه که تا به امروز گفته‌ایم ‏بی‌ فایده بوده ، دیگر سکوت کردن را ترجیح داده‌ایم .
- بدون ِکپشن .