هدایت شده از اقتصاد فرهنگی
داستان کوتاه i-no بخورید| حسین عباسیفر
وقتی قطرات آب را روی یک سطح بریزید خواهید دید که تعداد زیادی از آن قطرات به دلیل گرایش ذاتی که دارند به یکدیگر میچسبند و یک حجم بزرگتری از آب را تشکیل می دهند و در نتیجه از بقیه قطرات دور شده و تعدادی هم بیرون از این حلقه باقی میمانند.
این اتفاقی است که در #کاپیتالیسم_مالی افتاده است.
شرح این اتفاق را در داستان زیر بخوانید:
فرض کنید شما مدیر یک شرکت عمرانی هستید. اینکه چطور مدیر شدهاید بماند!
حقوق شما 30 میلیون تومان است و حقوق کارمندان شما 6 میلیون تومان.
از امکانات رفاهی مانند خودرو و ... نیز صرفنظر میکنیم.
ظاهر قصه این است که تفاوت شما و کارمندتان، 5 برابر است. اما این شروع ماجراست!
در مرحله بعد شما و کارمندانتان با دو اقدام مواجهید:
1. هزینه
2. پس انداز
کارمندان تمام حقوقشان صرف اجاره مسکن و مصارف ضروری زندگی می شود و همان مبلغ ناچیز در بانک است!
اما شما چطور؟
احتمالا شما صاحب مسکن هستید و اگر نباشید به بانک می روید برای گرفتن وام.
رئیس بانک با دیدن شما از جای خود بلند شده و با دیدن فیش حقوقیتان خودکارش را برمیدارد و هرجایی که لازم است را امضا میکند.
شما در کوتاهترین زمان ممکن صاحب مسکن شدهاید بدون آنکه از قبل پس انداز کرده باشید!
اکنون شما یک خانه دارید به ارزش 1 میلیارد تومان و به جای پرداخت ماهانه 10 میلیون تومان اجاره، ماهانه 10 میلیون تومان قسط می دهید.
این یعنی اختلاف شما با کارمندتان از 5 برابر تبدیل شد به 200 برابر. اما این تازه شروع ماجراست!
حالا شما یک وثیقه یک میلیاردی و یک فیش 20 میلیونی دارید.
این مرتبه با آقازاده به بانک می روید تا ضامن او شوید برای گرفتن تسهیلات.
مدیر بانک خودکارش را در میآورد و بعد از امضاء اسناد، شماره خودش را روی برگه کاغذی مینویسد و شما را برای صرف شام به منزلشان دعوت میکند.
آقازاده به برکت پول شما در بهترین مدرسه و دانشگاه درس خوانده است و اکنون در یک شرکت خصوصی تبلیغاتی، مدیرعامل شرکت است.
(شب-داخلی-دور میز شام)
مدیربانک دختری زیبا دارد که در حال اتمام دوره تخصص پزشکی است و به زودی مجوز نظام پزشکی اش را خواهد گرفت. با آنکه خواستگاران زیادی از اقشار مختلف دارد، تنها به دلیل طبقه اجتماعی و تراز مالی شما به پسر شما بله میگوید.
از پیوند این دو خانواده فرزندی به دنیا می آید که هنگام تولد، اختلاف طبقاتی اش با فرزند کارمندان شما صدها برابر است.
قیمت خانهای که در آن زندگی میکنید به دلیل انجام یک پروژه عمرانی توسط شهرداری 10 میلیارد تومان شده است و با گرفتن تسهیلات متعدد چند واحد آپارتمان نیز خریدهاید. فرزندتان علاوه بر مدیریت شرکت تبلیغاتیاش در حوزه تجارت نیز مشغول است.
او لوازم پزشکی و خودرو وارد و فرش دستباف صادر میکند. شما عضو اتاق بازرگانی شده اید و در حال نامزد شدن برای نمایندگی مجلس .
کارمندان شما از شما درخواست وام میکنند. شما از طریق پدرخانم آقازادهتان شرایط دریافت تسهیلات را برای آنها فراهم میکنید. کارمندان برای پرداخت اقساط دچار مشکل می شوند و شما به آنها پیشنهاد برپایی دار قالی و یا گرفتن تسهیلات خوداشتغالی در منزل برای همسرانشان را میدهید. قالی دستباف ابریشم که در یک سال بافته می شود، از آنها به مبلغ 50 میلیون تومان خریده شده و در یک روز به مبلغ 300 میلیون تومان در امارات به فروش می رسد.
فرزند یکی از کارمندان دچار بیماری شدیدی شده و برای درمان به بیمارستانی که عروس شما در آن مدیر است مراجعه میکند. هزینه آنقدر بالاست که پشیمان می شود و به بیمارستان دولتی می رود. عمل او در بیمارستان دولتی با مشکل مواجه شده و معلول می شود. شما نماینده مجلس شده اید و در مجلس طرح خصوصی سازی بیمارستانهای دولتی را پیگیری میکنید. عروس شما در برنامه سیمای خانواده به عنوان کارشناس پزشکی و سلامت به خانواده ها توصیه میکند که به فرزندانشان به جای خوراکی های صنعتی، شیر و لبنیات بدهند.
شب-داخلی-در حال تماشای خندوانه
یکی از کارمندان شما در خنداننده شو شرکت کرده و شما و خانواده در حال قهقهه زدن هستید. میلیون ها ایرانی در حال نگاه کردن به صفحه تلویزیوناند. تبلیغات بازرگانی پخش می شود. به مردم گفته می شود i-no "آینو" بخورید. آینو #برند محصول خوراکی است متعلق به یک نوجوان. نوجوانی که در کنار شما نشسته است و شما قربان صدقه نوه گلتان می روید.
با تلاش فراوان شما در مجلس واردات خودرو آزاد می شود. شما چند سالی است یکی از سهامداران بزرگ ایران خودرو شده اید.
روز-خارجی-مقابل درب مدرسه
شما قیچی در دست در حال افتتاح یک مدرسه هستید. مدرسه خیریه ای که نام شما روی کاشی کاری سر در آن به چشم می خورد. مجری ساخت مدرسه هم شرکت ساختمانی خودتان است.
♨️ اِقْتِصادْباطَعْمِمَلَسِرَسانِه: 🇮🇷
💠https://eitaa.com/joinchat/2550136832C0e295d7db7