#رزمايش_مواسات_و_همدلی وَ ارْزُقْنِي مُوَاسَاة مَنْ قَتَّرْتَ عَلَيْهِ مِنْ رِزْقِكَ بِمَا وَسَّعْتَ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ و همياري با آن كه رزقت را بر او تنگ گرفتي، به مدد آنچه از فضلت بر من وسعت دادي روزیِ من گردان ( صلوات شعبانیه ) مادر درحالیکه سفره ی افطار راپهن میکرد تو دلش غوغا بود آخر طاقت نیاوردو گفت: " نکنه آقانبی تو رو بابات وایسه وبگه چوب خطتون پرشده و دیگه دفتری بتون جنس نمیدم و ازین حرفا.. واای که اگر این کارو بکنه حالا پنیر پیش کش نخواستیم ، بابات ازخجالت آب میشه " من که تازه از نونوایی اومده بودم میخواستم باخوشحالی بگم مامان امشب نون صلواتی بود که با این حرف مادرم ریختم به هم وساکت موندم.. چنددقیقه بعد پدرم اومد، من ومادرم اول ازهمه دستای بابارو نگاه کردیم باتعجب علاوه بر پنیر یه جعبه خرما هم خریده بود آخه ما معمولا خرما نمیخریدیم یعنی نمیتونستیم بخریم بابا که متوجه ی تعجب من ومامان شده بود قبل ازینکه ماسوال کنیم گفت : " یکی رفته حساب دفتری ما پیش آقانبی رو صاف کرده و بدهیمونو داده آقانبی میگفت درست نمیدونه کی بوده " بابام یه مکثی کرد وبعد ادامه داد : "ولی من میگم یه فرشته بوده که خدا فرستادتش الهی هیچ وقت درنمونه که این جور آبروی مارو خرید.." مادرم که انگار یه کوه غمو از رو سینش برداشته بودن ازون خرما وپنیر تو سفره گذاشت وسر افطار اول از همه برای این فرشته ی آسمونی دعاکرد. @homatolharam‌