هدایت شده از حوزه هنری انقلاب اسلامی
📜 بخوانید | در آستانه عملیات «#وعده_صادق» علیه رژیم صهیونیستی، رهبر انقلاب در یکی از جلسات، یک بیت شعر از غزلی که چندسال پیش با تلمیح از آیات قرآن مجید درباره رویارویی حضرت موسی علیهالسلام با فرعون و ساحرانِ فرعونی سروده بودند را برای این عملیات خواند:
تو را است معجزه در کف زِ ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
🔸در پی انتشار این سروده، شاعران برجسته کشورمان با سرودن اشعاری به استقبال شعر رهبری رفتهاند که بخشی از آنها را میخوانید:
گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز
همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز
چو ماه چنگ بزن بر سیاه پرده شب
از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز
عصای معجزهات را بکوب بر سر سحر
ز ناخدا مهراس و ز بیخدا مگریز
چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن
چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز
به روز حادثه از صوفیان غازی شو
بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز
▪️علیرضا قزوه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
ما را مباد، از دل طوفان گریختن
ننگ است از میانهی میدان گریختن
از خط خون بخوان که نبودهست رسم ما
از پاسخ ندای شهیدان، گریختن
جانا تو جان بخواه! که معنای زندگیست
دل را بهانه کردن و از «جان» گریختن
▪️میلاد عرفان پور
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فَانَّ حِزبَ الله هُمُ الغالِبون
ستاره های امید
زیباترین صحنه عملیات دیشب خوشحالی کودکانی بود که روزها و شب ها بود روزگارشان با غم درآمیخته بود. میخواستم کوچک ترین سهم رو در این شادی داشته باشم.اسم این اثر رو گذاشتم ستاره های امید
به امید روزی که این شادی همیشگی باشه و طرح آزادی قدس رو بزنیم.
.
.
----------------------------
#وعده_صادق
#قدرت_منطقه
@rezajafari_artwork
.
اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
اینجا سرزمین آرش کمانگیر هست،سرزمین دلیران فارق از هر رنگ و نژاد و سلیقه و اعتقادی همه ما جان خود رو فدای ایران میکنیم. در طول تاریخ ایرانیان همیشه به غیرت و دلاوری شهرت خاص داشتند. ایرانیان هیچ گاه در طول تاریخ تسلیم دشمنان خود نشده اند تا زمانی که خون در بدن داشتند دلاورانه مقابل هجمه دشمنان مقاومت کرده اند.
جان همه ی ما فدای ایران 🇮🇷
اینجا سرزمین آرش کمانگیر هست.
پ.ن: این کار و نزدیک ۲۰ روز پیش زدم و منتظر موقعیت بودم که انتشارش بدم
.
.
.
------------------------------
#وعده_صادق
#ارتش_قهرمان
.
.
@rezajafari_artwork
هدایت شده از نگاربانو | خانمها مینویسند
➖بسم الله الرحمن الرحیم
🔸زنی به نام ققنوس
بنا بر اسناد موجود تاریخی، ققنوس بین ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال در صحرای سرخ خاور میانه عمر میکند و بعد از اینکه به خزان زندگی رسید، خودش را بر کپهای از خس و خاشاک مینشاند و سپس خود را به آتش میکشد. از خاکستر ققنوس، او دگر بار متولد میشود. این بار جوانتر و با طراوت و سرزندگی بیشتر. او زندگی دیگری را متفاوت از زندگی پیشینش آغاز میکند و میرود تا تولدی دیگر
اگر عمری باقی باشد و لایق روایت زندگی شهید و همسرش باشم، قصد دارم از دوستی بگویم که برایم نشان ققنوس دارد، دوستی که پس از شهادت همسرش،انگار تازه متولد شده، قوی، نیرومند و پرصلابت، دوستی که تا نمی بینمش بی تابم و وقتی چشمم در چشمان زلالش گره می خورد، آرامشم باز می گردد.
#زنی_به_نام_ققنوس
#روایت_روز_های_اول_پس_از_شهادت
#شهید_یاسر_غلام_علی_زاده
#همسر_شهید
#وعده_صادق
#نگاربانو
══✼🍃🌷🍃✼══
@negaarbanoo
هدایت شده از نگاربانو | خانمها مینویسند
🔸زنی به نام ققنوس
روز اول
ساعت سه بعد از ظهر، دوستی تماس میگیرد، تعجب میکنم، این وقت روز!!!
می گوید: از فاطمه خبری داری؟؟؟
بند بند دلم مثل دانه های انار پاره پاره می شود
جیغ میزنم، داد میزنم، از او می پرسم، یاسر شهید شده؟؟؟!!!!
اصرار دارد با فاطمه تماس بگیرم، من اما تمام شده ام، تمام اهل خانه بهت زده نگاهم میکنند، منتظرند زبان باز کنم
به مادرم میگویم: فاطمه با چهار بچه یتیم چه خواهد کرد؟؟
نیم ساعت بعد با پاهای لرزان در حیاط خانه پدر شهید، نمیدانم چجوری با فاطمه رو به رو شوم!!!
با هر جان کندنی که هست پله ها را بالا می روم، صورت ملتهب فاطمه نفسم را بند می آورد، اما لبخندش...
به ما، خوش آمد می گوید و لبخند میزند
گیج شده ام،
راهم را کج میکنم و مادر شهید را به آغوش می کشم، هر دو ضجه می زنیم نه برای شهید، برای فاطمه و چهار بچه ی قد و نیم قدش😔😔
فاطمه اما به من می گوید روسری کوثر را بپوشان، پدرش دوست داشت با حجاب بییندش😭
اندک اندک جمع یاران و دوستان می رسند، غوغایی برپاست، همه بهت زده ایم،
فاطمه اما میگوید: دو روز است که حالم عوض شده، میدانستم شهید می شود،
در تماس دو روز پیش به یاسر گفتم: آماده ی هر اتفاقی هستم، تا آخرش برو😭😭😭
من اما مرده ام، عکس شهید را روی گوشی باز میکنم و فقط ضجه میزنم
یکی می پرسد: همسر شما هم؟؟؟!!
می گویم: نه
مگر نمیدانند فاطمه برایم حکم خواهر نداشته ام را دارد، شبیه برادر مرده ها نیستم!!!؟؟؟
پاهایم رمق ندارد،
گاهی فاطمه خاطرات شهیدش را بلند میگوید، اشک هایش را با خاطرات به دلمان می ریزد و آتش را شعله ورتر می کند.
منتظرم مادر فاطمه بیاید، حتما مادرش را که ببیند صحنه عوض می شود.
مادر که وارد می شود، فاطمه با لبخند می ایستد و به مادرش میگوید: چشمت روشن 😭😭
و من فرو میریزم
مادر نجیب فاطمه گوشه ی اتاق به دخترش زل میزند، دلم آتش میگیرد
بلند میشوم
برای امشبم کافی است...
ادامه دارد...
#زنی_به_نام_ققنوس
#روایت_روزهای_اول_بعد_از_شهادت
#شهید_یاسر_غلامعلی_زاده
#همسر_شهید
#وعده_صادق
#نگاربانو
══✼🍃🌷🍃✼══
@negaarbanoo
هدایت شده از نگاربانو | خانمها مینویسند
🔸زنی به نام ققنوس
روز دوم
فاطمه را میبینم، چشمانم پر از اشک میشود، اما او به رویم لبخند میزند و میگوید: خوش اومدی
گوشهی دیوار کز میکنم جایی که بتوانم صلابت چشمانش را ببینم.
فاطمه جیغ نمیزند، بیتابی نمیکند، گاهی باران چشمانش صورتش را خیس میکند.
چند دقیقه یکبار روضههای جانسوز مادر شهید، هق هق گریه را مهمان مجلس میکند.
هر آشنایی که میآید صدای گریهها بلند میشود، فاطمه اما با صلابت، با لبخندی باورنکردنی تک تک مهمانان را به آغوش میکشد و دلداریشان میدهد
نمیدانم یکی چه میگوید که فاطمه پاسخ می.دهد: شهید دادهایم مرده که نه... و دوباره لبخند میزند
دو ساعتی تکیه به دیوار و غصهدار مینشینم،
چهرههایی میبینم ساکت، بیاشک ولی پر از اضطراب، با خوف و رجا به فاطمه نگاه میکنند،
میفهمم که همسرانشان...
دیدن آنها به مراتب سختتر است، نمیدانند نفر بعدی که به جای فاطمه لبخند خواهد زد، کدامشان است؟؟!!
همسر شهیدی به دیدار فاطمه میآید، شناخت قبلی وجود ندارد اما قلبشان بهم نزدیک است، خواهرانه با هم گپ میزنند، خودم را پایین پایشان میرسانم،
بیاد کتابهایی میافتم که درباره زمان دفاع مقدس خواندهام، همانهایی که همسران شهدا به دیدار هم میرفتند و مرهم می شدند روی داغ جدید😔😔
فاطمه اما باز هم آرام است،
جملهتی میگوید که آتش میگیرم:
««کاش خبر شهادت و پیکر شهیدم با هم میآمد،
رمقهایم دارد تمام میشود، میخواهم در تشییع جنازه قوت داشته باشم.»»
من اما شنیدهام پیکری نخواهد بود که فاطمه در آغوش بکشد، چقدر دلم به این لحظه خوش بود، اما خبرها چیز دیگری میگوید.
دستان فاطمه را میگیرم، میخواهم آرامش قلبش را ودیعه بگیرم، اما
فاطمه میگوید خود شهید دست روی دلش گذاشته، حتی اشکهایش تحت کنترل شهید است...
می بوسمش و جدا میشوم
برای امشبم کافیست😭😭😭
ادامه دارد...
#زنی_به_نام_ققنوس
#روایت_روز_های_اول_پس_از_شهادت
#شهید_یاسر_غلامعلی_زاده
#همسر_شهید
#وعده_صادق
┅✧| #نــگاربانــو |✧┅
http://eitaa.com/joinchat/3515613188C2d110fb1f7
══✼🍃🌷🍃✼══
@negaarbanoo