🌸🍃 #پندانه
🔹️مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود .
🔹کشاورز گفت برو در آن قطعه زمین بایست . من سه گاو نر را آزاد می کنم اگر توانستی دم یکی از این گاو نرها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد .
🔹️مرد قبول کرد .
🔹در طویله اولی که بزرگترین بود باز شد .
🔹️باور کردنی نبود بزرگترین و خشمگین ترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود . گاو با سُم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد . جوان خود را کنار کشید تا گاو از مرتع گذشت .
🔹دومین دَر طویله که کوچکتر بود باز شد . گاوی کوچکتر از قبلی که با سرعت حرکت کرد ، جوان پیش خودش گفت : منطق می گوید این را ولش کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد .
🔹️سومین دَر طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود .
🔹پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دُم گاو را بگیرد . اما.........گاو دُم نداشت!!!!
🔹️زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود . برای همین سعی کنیم که همیشه فرصتهای مناسب را دریابیم .
🌸🍃 پ.ن : امام علی ( علیهالسلام ) میفرمایند :
"فرصت مانند ابر از افق زندگی میگذرد ، مواقعی که فرصتهای خیری پیش میآید غنیمت بشمارید و از آنها استفاده کنید"
🍃📚 منبع : نهجالبلاغه حکمت ۲۱
https://eitaa.com/joinchat/1864826914C5ba6ccd2b2