eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.7هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
18.7هزار ویدیو
380 فایل
ما ملت شهادتیم هفته بسیج مبارک
مشاهده در ایتا
دانلود
✍«علی جهانبخش، قاضی دادگستری» 🔷 تلنگری در شب قدر: هنوز هم راه سعادت و درب توبه باز شدنی است... 🔸روایت یک قاضی دادگستری از عنایت حضرت زینب (س) به یک زندانی و شهید مدافع حرم که موجب شد تا نگاه ایشان و دیگر قضات در خصوص زندانیان حتی در بدترین جرایم آنان تغییر کند! تا آخر بخوانید✅ 🔸پس از گذشت ۱۴۰۰ سال، حضرت زینب هنوز هم پیام آور عاشورا است، او هنوز هم مانند برادرش حسین (ع) که در شب عاشورا به یارانش وعده شهادت داد، به سربازانش وعده شهادت می دهد و آنان را به مقام «فَلا خَوفٌ عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنونَ» می رساند. 🔸در سال ۱۳۹۶ در مراسمی‌ معنوی که به عنوان تجلیل از خانواده های شهدای مدافع حرم افغانستانی برگزار شد در یکی از شهرهای جنوبی‌ کشور حضور پیدا کردم. یکی از فرماندهان بزرگ جبهه مقاومت نیز در این جلسه حضور داشت. جوانی که او را می شناختم نیز در جلسه حاضر شده بود. با چندین واسطه خود را به ایشان معرفی و از وی درخواست نمود تا او را به عنوان مدافع حرم به کشور سوریه اعزام کنند. آن سردار در جواب ایشان فقط یک جمله او گفت و آن جمله این بود که «باید همانند این شهیدی که الان ماجرایش را برایت می گویم، حضرت زینب تو را نیز بطلبد و من هیچ کاره ام.»‌ وی در ادامه ماجرا را به نقل از این سردار و با قلم خود اینگونه شرح می دهد:👇 🔸افغانستانی بود و غریب، جرمی انجام داد و دادگاه او را به چندین ماه حبس محکوم کرد. پس از چند ماه حضور در زندان، از تلویزیون زندان جنایات داعش در سوریه را می بیند. بسیار متاثر می شود و انسش با خدا بیشتر می شود و دلش برای مردم مظلوم سوریه می سوزد. 🔸پس از مدتی متوجه می‌شود که برخی از افغانستانی های ساکن شهر برای دفاع از حرم حضرت زینب و مبارزه با تکفیری ها به سوریه اعزام شده‌ و بعضی از آنها نیز شهید شده اند. بند دلش پاره می شود و با خود می گوید: «ای کاش امروز من نیز آزاد بودم تا با این حرامیان مبارزه می کردم.» روز به روز بر معنویتش افزوده می شد. در کلاس های قرآن زندان شرکت می کرد. 🔸یک روز صبح به خانواده خود تماس می‌گیرد و از آنها می پرسد: «آیا قرار است من از زندان آزاد شوم؟ آیا قاضی پرونده در خصوص آزادی من به شما چیزی گفته است؟» خانواده او پاسخ می دهند: خیر! یکی از زندانیان به او گفت: چرا این سوال را از خانواده ات پرسیدی؟ بغضش ترکید و گفت: «مدتی است شبانه روز در فکر فرو رفته ام. خدا خودش می داند که دروغ نمی گویم، اگر آزاد بودم خودم را به سوریه می رساندم و تنها مانع رفتن من زندانی است!» او در ادامه می گوید: «دیشب خواب حضرت زینب را دیدم و به من گفت: تو امروز از زندان آزاد می شوی اما قولت را فراموش نکن، تو مدافع حرم ما هستی!» 🔸چند دقیقه بعد از بلندگوی زندان نام او را برای آماده شدن و اعزام به دادگاه خواندند. لباس راه راه آبی و سفید مخصوص زندانیان را بر تن او کردند و بر دست و پایش غل زنجیر زدند. علت احضارش از سوی دادگاه را نمی دانست. وقتی در دادگاه حاضر شد به او گفتند که شما مورد تسامح قانون قرار گرفتید و ظرف روزهای آتی از زندان آزاد خواهید شد (من الغریب به آنها رسید نامه عشق، مدافعان حرم منتخب شهید شدند.) 🔸همانند حبیب ابن مظاهر که نامه امام حسین را داشت، حال او نیز نامه حضرت زینب را در دست و‌ قلب خود داشت. از زندان آزاد شد، قفس برای او شکست و زندان موجب پرواز و آزادی ابدی او شد (عَسَىٰ أَن تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَن تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ _ چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید و حال آنکه شرِّ شما در آن است و خدا می‌داند و شما نمی‌دانید). 🔸به هر سختی که بود خود را به سوریه و صف مدافعان حرم رساند تا اینکه یک شب در محور عملیاتی حلب خواب حضرت زینب را می بیند که به او می گوید: «فردا در عملیات شهید خواهی شد و به نزد ما خواهی آمد. با خانواده ات تماس بگیر و از آنها خداحافظی کن!» تلفن را برمی دارد و به خانواده اش زنگ می زند و می گوید: «همان حضرت زینبی که مرا از زندان و سیم خاردار هایش آزاد کرد و به حریم امن خود آورد، به خواب من آمد و گفته است که من فردا شهید می شوم، خدا نگهدار شما!» 🔸او فردا در عملیات شهید شد تا همانند حاج قاسم و هزاران عاشق دیگر نامش برای همیشه در لوح محفوظ حرم حضرت زینب ثبت شود. او کسی نبود جز شهید مدافع حرم «صادق محمد زاده»✅ 🔹از آن روز دیگر هر زندانی را که می بینم می گویم شاید او نیز زمانی صادق محمد زاده شود، پس... 👇 @ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 لحظات اولیه رونمایی سردار باقرزاده از پیکر یکی از غواصان دست بسته گردان یاسین در عملیات کربلای چهار ♦️شهید آوینی: «پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.» 👇 @ravayatefathavini
🔷 ۲۶ خرداد سالروز تشییع تاریخی ۱۷۵ تن از شهدای غواص دست بسته اسلام گرامی باد. ✍ «علی جهانبخش، قاضی دادگستری» ♦️خیلی ها اصلا به جبهه نیامدند! بعضی‌ ها هم آمدند اما به گردان های رزمی نرفتند. عده ای به گردان های رزمی آمدند اما تیربارچی نمی شدند، تیربارچی می شدند اما آرپیچی زن نمی شدند، آرپی جی زن هم که می‌شدند حتی با اجبار هم که بود تخریب چی نمی شدند! 🔸شجاع ها تخریب چی می‌شدند اما نیروی اطلاعات و عملیات و تک و تنها و در شب به دل دشمن زدن کار هر کسی نبود! جالب تر اینکه همان هایی که به اطلاعات عملیات می‌آمدند غواص نمی شدند چون باید از انسان به ماهی تبدیل می شدند، در زمستان با آب سردی که فک را قفل می کرد دست و پنجه نرم می کردند، با صلوات از کنار کوسه های درنده اروند وحشی عبور می کردند و با با رسیدن به تله های انفجاری و سیم های خاردار درون آب سلام به ارباب می گفتند و به کاروان عاشورا می پیوستند و سنگ قبرشان هم تا همیشه سطح رودخانه باشد. 🔸این تازه اول ماجرا بود، خیلی از کسانی هم که داوطلب غواصی می شدند نهایتا نمی توانستند غواص باشند. از هر هزار داوطلب که می آمد، بعضی ها جسمشان همراهی نمی کرد، بعضی ها در شنا کردن استعدادی نداشتند، بعضی ها سخت مریض می‌شدند و ماه ها در بیمارستان بستری بودند، بعضی ها کلیه های خود را از دست می‌دادند و بعضی ها ناامید می شدند و بر می گشتند و نهایتا از آنها در حدود ۳۰ غواص ساخته می شد (یکی مرد جنگی به از صد هزار). 🔸نهایتا سربازان اسلام در ساعت ۲۱ شبِ سوم دی ماه ۱۳۶۵ به دل اروند زدند و با سختی غیر قابل توصیف خود را به جزایر ابولخصیب، ام البابی، ام الرصاص و بلجانبه عراق رساندند اما در ساعت ۱ بامداد روز چهارم دی ماه به دلیل آتش سنگین دشمن دستور عقب نشینی صادر شد. 🔸همان غواص هایی که به سختی خود را به جزایر عراق رسانده بودند غالباً زخمی شده و یا مهمات تمام کرده بودند. آنها همچون ماهی هایی که بیرون از آب در حال جان دادن باشند، با بدنی زخمی و در حالی که از آب سرد بیرون آمده و بدنشان فلج و بی جان بود در حاشیه جزایر افتاده بودند و بعثی ها غالب آنها به گمان اینکه آنان مجوس (آتش پرست) هستند تیر خلاص می زدند. 🔸سالم ها و کسانی که دست و پای آنها شکسته بود و اندکی بیشتر رمق داشتند را به اسارت بردند. دست زخمی ها را از جلو و دست سالم ها را از پشت بستنند، سوار بر کامیون کردند به محلی دیگر بردند و از بالای کامیون و در حالی که دست و پای آنها شکسته بود بر زمین پرتشان کردند و شادمانی و هلهله کردند. 🔸بدون آب و غذا آنها را رها کردند و هر کس که از خستگی، بی خوابی، درد زخم ها و شکستگی ها و کم خونی حتی برای چند لحظه هم به خواب می رفت یا بی هوش می شد را مرده محسوب و به پشت یک کامیون بزرگ می انداختند. بچه های مشهد و اصفهان تعریف می کنند که در این سه روز خیلی ها نتوانستند جلوی خواب و بی هوشی خود را بگیرند و فوراً به پشت کامیون انداخته شدند و ما نزدیک ۳ روز بود که به هر سختی که می توانستیم جلو خواب خود را گرفتیم تا ما را از پشت کامیون نیندازند (ادامه مطلب در دو پاراگراف بعد). 🔸شهید محمد رضایی از نیروهای اطلاعات عملیات مشهد بود که هویت او در همان روزهای اول اسارت توسط یک اسیر قدیم و خودفروخته دیگر به نام «م.ر» و به وعده تعلقِ غذای بیشتر به او لو رفت. او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمر ایشان زدند، بدن نیمه جان و لخت شده این سرباز جبهه حق را بر روی شیشه خرد شده انداختند و سپس بر زخم هایش نمک ریختند و یک بعثی شمر صفت به اسم عدنان یک صابون را به دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی او کوبید و صابون در گلوی مبارکش گیر کرد و شهید شد. دست و پای خیلی از زخمی ها را با اره بریدند، با فندک رگ های آن را سوزاندند و... 🔸به عقب برگردیم. آن زخمی ها و رزمنده های سالم به خواب رفته ای که پشت کامیون قرار داده بودند را در مکانی آن طرف تر و در منطقه ابوفلوس جزیره ابوالخصیب برده و درحالی یا حسین و یا زهرا می گفتند زنده به گور کردند. لبیک یا زینب 🔸سرانجام ۲۹ سال بعد ۱۷۵ تن از غواص های عزیز عملیات کربلای ۴ با هم تصمیم گرفتند که در سال ۱۳۹۴ با دستان بسته بیایند تا دستِ مسئولان ما برای خدمت به مردم آن هم نه زیر شکنجه بعثی‌ها و حالتی که بخواهند بر روی شیشه غلط بزنند، بلکه زیر کولرهای گازی و صندلی های گرم و نرم و با حقوق های خوب و مکفی باز باشد. 🔸به یُمنِ ذکر «یازهرا»یِشان شد باز مَعبرها، که سالک بی‎خبر نَبوَد زِ راه و رسم منزل‎ها 🔸به گوش موج‎ها خواندند غواصان شبِ حمله، کجا دانند حالِ ما سبک‎باران ساحل‎ها! 🔸شب حمله گذشت و بعد بیست و نه سال امروز، چنین با دستِ بسته، سر برآوردند از گِل‎ها (خانم بشرا صاحبی) 👇 @ravayatefathavini