eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
11.7هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
24.4هزار ویدیو
433 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به حضرت کریم علیه السلام: آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر، باید که به تفسیر تو مولا بنشیند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل، آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند، جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد، اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشسته ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد، آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده سقا بنشیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که اینگونه به دلها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن برادر، پسر تو، شب آخر برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
🏴 عاشقانه_برای_ارباب آرام کن اهل حرم را با قدمهایت با آیه‌ی چشمان خود پیغمبری کن باز لب باز کن حرفی بزن با من علی اکبر! با لحن شیرینت برایم دلبری کن باز   از شوق تو در عاشقی دارم خبر اما آرامِ جان! آرامتر رو سوی میدان کن مویت نمانَد از پَرِ عمامه‌ات بیرون کمتر پدر را این دمِ آخر پریشان کن خیلی ندیدم صورتت را خوب در خیمه وقتی که خود را ماه من! آماده می‌کردی رو می‌گرفتی از من اما خوب می‌دانم دل کندن من از خودت را ساده می‌کردی   دیدی خدا ! در عشقت از اکبر گذشتم من دل کندن از این نور حق, الحق که مشکلبود می‌دانی از حس پدر بودن نمی‌گویم عشق است در پرده, تمامش قصه‌ی دل بود اکبر شبِ سجاده‌اش روشن تر از روزاست تو خوب می‌دانی که مست نور ذات است او خُلق محمد دارد و انوار زهرایی مثل علی تصویر اسما و صفات است او با دیدنش آه از دل اهل حرم برخاست تا روبروی خیمه چون آهو قدم می‌زد میدان نرفته, برق چشمانش رجز می‌خواند صفهای دشمن را دو ابرویش به هم می‌زند بر مرکبش بنشست و «لا حول ولا…»ییگفت با ذکر «یا قهار» تیغش را به کارانداخت می‌زد چنان انگار شمشیرش دو دم دارد پیران میدان را به یاد ذوالفقارانداخت با «یا علی» هر ضربه‌اش یک جان دیگرداشت با «یا حسین» از میسره تا میمنه می‌رفت گاهی میان رزم اگر می‌گفت «یا زهرا» تا قلب لشکر مثل حیدر یک تنه می‌رفت یک عده مبهوت شجاعتهای بی حدش یک عده مقهور توان و سرعتش بودند آنقدر زیبا بود این شمشیر زن, حتی سرهای روی خاک محو صورتش بودند آمد به سویم با لب خشکیده از میدان آمد به جانم آتشی دیگر زد و برگشت این بار هم تا رفت این قلب پریشانم پشت سرش یک چند باری آمد و برگشت دیدم که فرقش چون علی وا شد دلم لرزید حس می‌کنم «فزت و رب الکربلا» می‌خواند چه اتفاقی داشت در آن نقطه می‌افتاد؟ یا رب! چرا اعضا و رگهایش مرا می‌خواند؟ در گرد و خاک صحنه اکبر را نمی‌شد دید از مشرکانِ بدر آنجا هر که بود آمد وقتی که دیدم نا‌له از هفت آسمانبرخاست فهمیدم آن شهزاده از مرکب فرود آمد دیدم دلم را «اِرباً اربا» کرده‌اندانگار من زودتر از عمه پی بردم به راز تو اما خودش را زودتر زینب رساند آنجا من مانده بودم غرق در راز و نیاز تو می‌خواستم یک بوسه, اما هر چه ‌می‌گشتم در پیکرت بابا! دریغ از گوشه‌ای سالم دیدم توانی نیست در پای من و زینب گفتم: بیایید ای جوانان بنی هاشم بابا برای بردنت حسرت به دل ماندم کم بود آغوشم, عبایی پهن لازم بود تشییع تو زیبا شد آخر این عبا تابوت در دست عون و جعفر و عباس و قاسم بود 🔸شاعر: ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════