همینکه در تنش زهر شب افتاد
امام #هادی از تاب و تب افتاد
چو وارد کردنش در بزم شادی
بیاد عمه جانش #زینب افتاد
#شهادت_امام_هادی(ع)🥀
#تسلیت_باد🥀
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
در زمان امام هادی عليهالسلام
شخصی نامهای نوشت
از يكی از شهرهای دور ...
نوشت كه آقا من دور از شما هستم
گاهی حاجاتی دارم ، مشكلاتی دارم ،
بهرحال چه كنم؟
حضرت در جواب ايشان نوشتند:
"إنْ كانَت لَكَ حاجةٌ فحرِّكُ شَفَتيكْ"
لبت را حرکت بده،حرف بزن، بگو ...
ما دور نیستیم🌸
بحار الانوار |ج۵۳ ، ص۳۰۶
#هادی اگر تویی
که کسی گُم نمی شود
آمد...
رفت...
چندبار از مقابلم رد شد!
بیقرار و توی فکر بود. اینطرف و آنطرف را نگاه میکرد. کاپشنش را در آورد. انگار میخواست پهن کند روی زمین نماز بخواند. باران زده بود. همه جا خیس بود. زیر کاپشن تیشرت داشت در دمای زیر صفر. کاپشن را پوشید.
ایستاد. کاغذی را با احتیاط از جیبش درآورد. باز کرد. نگاه کرد. گرفت سمت مزار سید، و با گوشی اش از آن عکس گرفت.
کنجکاو شدم. گردن کشیدم. عکس را که دیدم قلبم دهانه آتشفشان شد.
عکس سونوگرافی بود!
بی اختیار پرسیدم: این چی بود؟
گفت پسرم!
- هدیه اش دادی به سید؟
- بله
اسمش را همین امروز گذاشتم #هادی... که پسر او باشد... سرباز او باشد. اصلا مال او باشد!
#انا_علی_العهد