eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
11.7هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
24.4هزار ویدیو
433 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
: تأثیر ایران در نتایج تلاش استکبار برای ایجاد نظم نوین جهانی ✍ استکبار تلاش می‌کند با محوریت منافعِ حیوانیِ انسانها و حاکمیت نظام سرمایه‌داری، به برقراری نظمی در جهان موفق شود که قوانینش را خودش وضع کرده و تمام مردم جهان از آن پیروی می‌کنند. اما آنسوی این نقشه‌ی راهبردی استکبار با نام «نظم نوین جهانی»؛ نقشه‌ی الهی «تمدن نوین اسلامی» است که راهبردی کاملاً توحیدی بوده و توسط خداوند وضع شده و به دست پیامبران و معصومین از اول تاریخ، با تمام مظلومیتهایش به سمت مقصد خویش حرکت کرده است : ※ فقط همین نقشه‌ی راهبردی، تمام رفتار تاریخ را از آدم تا آخرین امام معصوم تعیین کرده و می‌کند. • فقط همین آینده است که تمام فرستادگان خدا بر اساس آن تصمیم می‌گرفتند! گاهی سکوت، گاهی تقیّه، گاهی قیام... • آینده‌ای بنام "حاکمیت تمدن الهی در جهان". • «حماس» و مانور قدرت او در برابر اسرائیل، فقط بخش کوچکی است از شروع آخرین صحنه‌ی نبرد این دو جهان‌بینی! که امروز دقیقاً روبروی یکدیگر ایستاده و شاخ به شاخ شده‌اند. بزودی شاهد اتفاقات نوید بخشی در جهان  خواهیم بود که ثمره‌ی فرهنگ مقاومت در تاریخ حق بوده است.   امروز بیشتر در این باره باهم صحبت خواهیم کرد. @ostad_shojae | montazer.ir
موضوع: نگاه متفاوت به جهان خلقت ✍️ عمری سر سفره‌ای نشستم که هر وعده مادرم پهنش می‌کرد، ما با لذت می‌خوردیم و تشکری می‌کردیم، بعدش هم سفره را جمع می‌کرد و آشپزخانه را مرتب می‌کرد و میرفت در فکر وعده بعدی! • وقت سربازی شد و برای دوره آموزشی راهی شهری دور شدم. هر روز که می‌گذشت رنگ دنیای من عوض می‌شد! اینجا هم غذا بود، هم ما سیر می‌شدیم، اما دلم جنس غذای سفره مادرم را می‌خواست! جنس آن سفره با همه سفره‌‌ها فرق داشت. و من هر روز گمشده‌ای را لابلای تمام صداها و طعم‌ها و چهره‌ها جستجو می‌کردم. • یکماه گذشت و وقت مرخصی که رسید؛ تمام مسیر را با خودم فکر میکردم، دلم برای طعم غذای سفره مادرم، یا برای صدا و حرارت دستانش نیست که تنگ است! دلم برای انرژی پشت این مظاهر است که تنگ شده... یک انرژی تکرار نشدنی بنام «عشق». • در حیاط را باز کردم، مادرم آش رشته پخته بود! اما بوی آش نبود که مشام مرا به هیجان آورد! مشام من در این تمرین یکماهه آموخته بود، عشق مادرم را، خود مادرم را در میان همه‌ی رفتارها و خروجی‌هایش بو بکشد. با خودم گفتم ... یک عمر سر سفره خدا نشستم و یکبار عشقش را بو نکشیدم ! رسانه رسمی استاد محمد شجاعی @ostad_shojae
: به سربازی در دولت امام زمان علیه‌السلام فکر نکن، به سرداری فکر کن! ✍️ هفته‌ی پیش بود، با همان متانت و تواضع همیشگی آمد روبروی من ایستاد و گفت؛ اجازه هست یک سوال بپرسم؟ گفتم بله خواهش میکنم، بفرمایید بنشینید! • تقریبا دو ماهی می‌شود که بعنوان « مدیر بخش تحقیق و توسعه دیجیتال» به ما اضافه شده و هر روز با تیزهوشی (بیش از هر کار دیگری) دنبال کشف قوانین الهی در یک تشکیلات انسانی است تا انتخابها و ارتباطاتش لبخند امامش را به دنبال داشته باشد، و این برای من از هر کاری ارزشمندتر است. • نشست روبرویم و پرسید؛ افراد زیادی درخواست فعالیت جهادی در بخش دیجیتال داده‌اند که هرکدامشان مهارتها و رزومه‌های متفاوت دارند! شما برای من بگویید؛ اولویت در انتخاب همکاران افتخاری در بخش‌های گوناگون چیست؟ مهارتشان یا علاقه و جدیت‌شان؟ • گفتم؛ آقاسید، شما دو پسر دسته گل باهوش دارید و همسری که در مادری واقعا کم نظیر است. دور از جانِ ایشان، به فرض محال تصور کنید همسرتان را امروز نداشتید و مجبور بودید بدون ایشان با این دو فرزند یتیم زندگی بگذرانید. اگر قرار بود همسری را به این زندگی دعوت کنید، اولویت در معیارهای انتخاب‌تان برای این همسر چه بود؟ بی‌درنگ پاسخ داد؛ پسرانم! کسی که آن دو را مادرانه بفهمد، مادرانه دوست بدارد، مادرانه مادری کند.. نه از سر وظیفه! که هر چه برای آنها مادرتر باشد؛ برای من نیز ناخودآگاه عزیزتر خواهد بود. ✘ گفتم تمام فرزندان امام، در زمان غیبت، ایتام آل محمد صلوات الله علیهم هستند، که پدر بالای سرشان نیست! در این تشکیلات کسی مدیر موفق‌تری خواهد بود که برای ایتام امام دلسوزتر، مهربان‌تر، پدرتر، و برای رساندنشان به آغوش امام، و برای رشدشان و اثرگذاری‌شان در خیمه‌ی امام صبورتر باشد! • گاهی کسی در مهارت و علم در رتبه پایین‌تری است، اما جدیت و دغدغه‌‎اش حاکی از عشق و بی‌تابی اوست! یقین بدان که او در مقایسه با کسی که در مهارت و علم یک نخبه‌ی کم‌نظیر است، اما در دغدغه و جدیت هنوز عقب‌تر است، حمایت بیشتری از غیب دریافت خواهد کرد و تاثیری که او برجای خواهد گذاشت بسیار بیشتر از متخصصانی است که هنوز عاشق نشده‌اند! ✘ گفتم : در دولت کریمه، «خود انسان» ها محورند برای اجتماع، رشد انسانی شان است که علت هر تشکیلاتی است، و کار و معاش فقط بهانه‌ای برای اجتماعات خواهد بود درست برخلاف امروز... ※ سعی کنید با همین نگاه مدیریت کنید؛ اگر نتیجه مدیریت شما رشد خودتان و زیر مجموعه‌تان در جهت آمادگی روحی برای حضور در دولت کریمه بود؛ که برنده‌اید! حتی اگر خروجی‌هایتان ضعیف باشد، که محال است یک جمعِ در حال رشد موفق به اثرگذاری نشود. در غیر اینصورت نه تنها به خروجی موفقی نمی‌رسید که اصل سرمایه را هم از دست داده‌اید... • با رضایت نگاهم کرد و با اندکی مکث تشکر کرد و حال من از حال خوبش، خوب شد... چقدر این دولت کریمه شوق دارد رسیدنش! باید با قوانین حاکم بر آن آشنا شد و خود را برای سرداری در این حکومت آماده کرد! حکومتی که محورش روح الهی انسانهاست، نه معاش حیوانی و گیاهی‌شان. @ostad_shojae | montazer.ir
:  زینب سلام‌الله‌علیها زینت بود برای پدر و امامش... من چه؟  ✍ بعضی وقتها فکر می‌کنم شاید اینکه روز تولد شما شده روز پرستار، حکیمانه‌ترین انتخابِ ممکن بوده برای این مقام! و  شما نمی‌توانستید «شریکه الحسین» باشید مگر اینکه روح ترمیم، روح مدارا، روح التیام، روح تیمارگری، روح غالب وجودتان باشد! • نمی‌شود شریک کسی شد، • نمی‌شود سپر کسی شد، • نمی‌شود مراقب کسی بود، • نمی‌شود کامل کننده‌ی راه کسی بود، مگر آنکه آنقدر وسیع باشی که تمام غمهای امامت و فرزندان امامت در تو جا شوند! √ لازمه‌ی شریک کسی شدن، شبیه شدن به اوست! √ لازمه‌ی مراقبت کردن از کسی، ذبح تمام توقعات از اوست! چیزی شبیه حل شدن، یا تمام شدن در یک وجود! « تمامِ من برای او » .... و این بود علّت شهادت تمام انبیاء و معصومین: «نبودند کسانی که تمامشان برای امام باشد» نمی‌شود که او «زینب» امامش باشد، و پاره‌های جان امام، پاره‌های جان او نباشند. یتیمان امام، نگرانی‌های او نباشند! او آمده که فقط آغوش باشد برای امام و فرزندانش... همین، این راه به اراده‌ی خدا به مقصدش خواهد رسید اما... کسانی به «امام داری» می‌رسند که: هر آدمی را فرزند امام، و درد هر کسی را درد امام بدانند! زِیْن (زینت) + أَبْ (پدر) = زینب (سلام‌الله‌علیها) چه استراتژی دقیقی داشته خدا برای انتخاب نام تو! امام، قبل از آنکه امام باشد برای ما (رابطه‌ی‌حقوقی) ؛ پدر است برای ما (رابطه‌ی حقیقی) و محال است کسی در رابطه‌ی حقیقی به بالاترین عشق‌ها نرسیده باشد:  ولی بتواند «امام دارِ خوبی» باشد! √ عشق است که همه توقع ها را در خود ذوب می‌کند! عشق است که تمام تو را در امام حل می‌کند! آنوقت تو هم می‌شوی مثل سلمان، مثل عبدالعظیم حسنی «ولیّ امام» «تکه‌ای از جان امام» .... خداوندا می‌شود روزی ما هم مایه‌ی زینت امام‌مان باشیم یعنی؟ @ostad_shojae | montazer.ir
: از دستگاه امام هادی علیه السلام ارتزاق میکنیم. ✍️ همایش رونمایی کتاب «انقلاب ایران و آینده جهان» استاد بود! و اولین قسمت برنامه، رونمایی از مستند «تاردید» . • سالن مشغول تماشای مستند بود، که مهمانی آمد جلو و خواست خصوصی صحبت کند. با او به خارج تالار رفتم، دیدم چند نفر هستند و از یکی از بخشهای دولتی تشریف آورده اند. • راهنماییشان کردم و جایی نشستیم و شروع کردند در مورد نحوه فعالیتمان  سوال پرسیدند. اینکه چه هدفی را دنبال میکنیم و شیوه فعالیتمان چیست و چگونه این مسیر را پیش می رویم! • سوالهایشان که تمام شد داشتم عذرخواهی میکردم که اگر فرمایشی ندارند به داخل سالن برگردم، که سوال جدیدی مطرح کردند! « تامین هزینه های شما از کجا صورت می گیرد؟ » ✘ کمی سکوت کردم و خاطره معجزات همه این سالها از جلوی چشمانم گذشت! لبخند سرشار از شکری مرا احاطه کرد و گفتم: اگر بگویم از کجا، باور می کنید؟ جواب ندادند. ادامه دادم: از دستگاه امام هادی علیه السلام. • پرسش در نگاهشان بیش از پیش هویدا شد. گفتم : من یقین دارم امام هادی علیه السلام قرنها پیش به ما هم فکر کرده است. حتی به تنهایی هایی که قرار بود در این عصر تحمل کنیم. از سر تدبیر ایشان است که ما در «ملک ری» صاحب بالاترین نعمتی شده‌ایم که امدادهای مالی ساده ترین امدادهای اوست. از ایده تا توان اجرا، تا رشد و قدرتگیری برای دفع موانع جنی و انسی ،تا نشاط و آرامشمان برای تحمل سختی ها، همه را فقط از سینه‌ی کسی داریم که گفته اند زیارتش به قدر زیارت سیدالشهداء بلندت می‌کند! ※ حرم عبدالعظیم حسنی علیه السلام تنها جایی است که اگر از ما بگیری دیگر چیزی برای بقاء نداریم. من معتقدم اعزام سیدالکریم به ری توسط امام هادی علیه السلام برای گسترش سازمان وکالتی ایشان و استمداد شیعیان برای ادامه مسیریست که امام، در آن عصر بذرش را بسیار مدبرانه کاشتند. حالا این ماییم که بقدر نیازی که در درونمان ایجاد میکنیم توان بهره گیری از این منبع بی نهایت را خواهیم داشت. • دعا کنید خدا به این خانه گداترمان کند، که بی نیازی مان از غیر، در احتیاج ما به این خانه است. • نمیدانم بعد از اینکه من رفتم چه میانشان گذشت اما برای اینکه از عشقی حرف زده بودم که غیرتش هرگز ما را به غیر او نیازمند نکرد، با عزت و افتخار گام برمیداشتم . @ostad_shojae | montazer.ir
💬 : «وقتی آدم به شرم می‌رسد، انگار «یک چیز مهم» که در درونش گم شده بود پیدا می‌شود!» ✍️ آمدم «گپ روز» بنویسم با موضوع روز ! دیدم بچه‌ها موضوع را برایم گذاشته‌اند : «آثار رفاقت با قرآن» هرچه فکر کردم دیدم نمی‌شود. شبیه مرده‌ی در کفن که دستانش بسته است، دستانم به تعبیر قرآن «مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ» است ! انگار دستانم را بسته‌اند و دور گردنم انداخته‌اند جوری که بهره‌ای از «قرآن» ندارد. نوشتن از چیزی که سابقه‌ات در آن خراب است، خودِ «شرم» است دیگر! نوشتن ندارد... • با خودم گفتم : پدر و مادرها، وقتی خطری را به فرزندشان گوشزد می‎‌کنند و راهکارش را هم می‌دهند؛ بعد همین بچه می‌رود خودش را صاف می‌اندازد در دل خطر... و با یک نکبت یا مصیبت جدید برمی‌گردد؛ نصف «حرص و جوششان» این است، مگر من به تو همه‌ی اینها را نگفته بودم؟ مگر من راه چاره‌اش را نشانت نداده بودم؟ چرا پس دقت نکردی و حالا «سهم من از مصیبتِ تو بیش از خودِ توست» و حتی توان درک همین جمله را هم نداری! ✘ و انگار... بعد از اینهمه عمر، تازه امروز نشستم جای خدا ! و دارم از چشمان او، تمام خطاها و گرفتاری‌هایی که نتیجه‌ی نشنیدن و نفهمیدن راهکارها و تذکراتش بود را دوره می‌کنم! و تازه می‌فهمم «سهمِ درد خدا، از مصائبِ خودکرده‌ی من» خیلی بیشتر از سهم خودم بود! چون همه‌ی خطرات را با تذکرها و هشدارهای جدی برایم نوشته بود و راهکار داده بود و من نخواندم و نفهمیدم! • وقتی آدم به شرم می‌رسد، انگار یک چیز مهم که در درونش گم شده بود پیدا می‌شود! و آن چیز مهم، شاید «فهم» است ! شاید «یقین» است! شاید «اینبار با بقیه‌ بارها فرق می‌کند» است! √ باید رفتارمان با قرآن عوض شود! خون دلش را هم خودمان می‌خوریم... هم خدا ! @ostad_shojae
: اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد. : ناامیدی در ابتلائات آخرالزمانی ! ✍️ در آسانسور باز شد و مثل همیشه هردوشان جلوی در منتظرم بودند! اما پر از غصه و اضطراب ! با همان وسایلی که در دستم بود بغلشان کردم و رفتم داخل! یکی‌، کم‌طاقت‌تر است و حرفهایش را تندی باید بگوید... شروع کرد به نق زدن که اگر چنین و چنان کرده بودند؛ الآن کسی جرات ترور چارت سازمانی حزب‌الله را نداشت ! حالا، با این وضعیت دیگر چه امیدی هست به پیروزی حزب‌‌الله؟ دیگر چه امیدی هست به پیروزی اسلام در نبرد تمدن‌ها ؟ اینجوری می‌خواهیم امنیت امام مهدی علیه‌السلام را تامین کنیم تا ظهور کند؟ ههههه چه مسخره! • همینطور که میوه‌ها را داخل سینک خالی می‌کردم، به حرفهایش گوش می‌دادم. حرفش که تمام شد سرش را روی سینه گذاشتم و گفتم بیا بنشین باهم یک ویدئو ببینیم ! ویدئوی «مراقب مواضع خود در این جنگ تمام عیار باشید» که دیروز در کانال بارگزاری شد را باهم دیدیم! کمی آرام شد. بغلش کردم و گفتم : این آیه را بارها برایت خواندم یادت هست ؟ وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ (انبیاء/ 105) ما بعد از تورات در زبور (داود) نوشتیم که البته بندگان صالح من، وارثان زمین خواهند شد. خدا در این آیه و در یک عالمه آیه دیگر در تمام کتب آسمانی‌اش که تمامش را در سایت امام مهدی علیه‌السلام آوردیم (و تو مطالعه کردی) قول داده که وراثت زمین با صالحان خواهد بود و دین اسلام تمام جهان را فرا خواهد گرفت و بر کفر غلبه خواهد کرد! • گفت : خب ؟ گفتم : یک سوال دارم ! اینکه خدا بخواهد در خانه‌ی ما یک تغییری بوجود بیاورد، اگر من نباشم، با هیچ کسِ دیگه‌ای نمی‌تواند یعنی؟ گفت چرا می‌تواند! گفتم : خدای خانه‌ی ما، همان خدائیست که قرآن را برای آگاهی تو از جریان زمان آفریده پسرم. اینکه بدانی خط تاریخ کدام سمتش حق است و کدام سمتش باطل! و بعد بروی سمت حق بایستی و سنگ هم اگر از آسمان آمد استقامت کنی و در دلت آب تکان نخورد. چون خدای تو خوش دارد ابراهیم را داخل آتش ببرد و بعد آنرا گلستان کند؛ ولی به ابراهیم هم نمی‌گوید که قرار است آتش را برایش گلستان کند. اگر اعتبار جبهه حق به آدمهایش بود که بعد از هر پیامبر و امامی باید این جریان به فنا می‌رفت.. و این درحالیست که خداوند بعد از غیبت امام معصوم نیز، از طریق شبکه ولایتی، امانت خود را (دین) به سمت مقصد موعودش (غلبه تمدن الهی بر تمدن طبیعی در جهان) به پیش برد. • گفت : خب اینها درست! ولی اگر همین کار را با کشور ما کردند چه ؟ گفتم : حق‌طلبی هزینه دارد عزیزم. و شهادت هزینه‌ی این مسیر است! مگر یازده امام ما شهید نشدند؟ گفت : چرا... ولی نه اینکه ما دستی دستی فرماندهان خود را به کشتن بدهیم! اگر پاسخی درخور ترور اسماعیل هنیه داده بودیم؛ الآن این جرات را به دشمن نمی‌دادیم ! گفتم : چند مسئله هست : 1- اصلاً معلوم نیست این دشمن وحشی که در آخرین مراحل غرق شدنش چنگ به هر روشی برای بقا می‌زند، اینکار را نمی‌کرد ! 2- آیا تو پاسخ ترور را فقط ترور می‌بینی ؟ پاسخِ مناسب همیشه آنی نیست که من و تو فکرش را می‌کنیم. این غده سرطانی باید ریشه‌اش زده شود، و قطع ریشه‌ی «امامِ جور» سلطنت «امام حق» است و ایران برای این مقصود است که خیز برداشته است! و جهان اینرا می‌داند و می‌بیند که عمر صهیونیسم جهانی تمام شده و این هیبت پوشالی در حال فروپاشی است. باید دید که فرمانده کلّ قوا، برای آخرین مرحله‌ی جراحی این غده سرطانی، چه صلاح می‌داند! 3- گیرم که عقب‌نشینی غیرتاکتیکی اتفاق افتاده باشد، که بعید هست یا نیست نمیدانم! ولی باز میرسیم به همان مفهومی که قبلاً یادت داده‌ام! برای قلبهای داغدار، زخم جدید ایجاد کردن، و پیدا کردن مقصر آنهم با دعوا و فتنه در رسانه‌ها به نفع چه کسی جز دشمن تمام می‌شود؟ آرام شد... • گفتم پیری خردمند آخرین سکّان‌دار تمدن الهی است که آنرا در لابلای عجیب‌ترین امواج تا به اینجا به سلامت آورده است. یقین بدان که محور مقاومت اگر امروز لرزه بر اندام کفر می‌نشاند؛ برای آرامش، استقامت و یقین در این حرکت تمیز و مستمر و درستی است که تمام این سالها این فرمانده در نوک پیکانش به پیش میرفته است. اعتماد کن پسرم : هم به خدایی که قول داده به تو / هم به رهبری که جهان در برابر تدبیرش زانو زده‌اند. اعتماد به تو صبری میدهد که از ناامیدی حفظت خواهد کرد. @ostad_shojae
: قوانینِ اجابت دعا، برای عاشق‌ها فرق می‌کند! : «سردی‌های معنوی و دور شدن از آسمان، بدنبال عدم اجابت دعا» ✍️ از وقتی که به خاطر نزدیک شدن به حرم حضرت عبدالعظیم علیه‌السلام و کمک به ما در کمپین who is imam mahdi ، اسباب کشی کردند و آمدند شهرری، هر روز اگر نمی‌آمد لااقل دو روز درمیان می‌آمد به دفتر ما. چند روزی بود هربار می‌دیدمش، غصه‌ای در چشمانش، قلبم را می‌فشرد! • سحر وفات حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها دیدم گوشه‌ی حیاط حرم نشسته! با اشتیاق رفتم کنارش نشستم و بی‌مقدمه گفتم: غصه‌ی چشمانت آزارم می‌دهد. اگر کاری هست که از دست من برمی‌آید بگو لطفاً. لبخندی زد و سرش را انداخت پایین و گفت : بالاخره غصه هست، مشکلات هست! من مانده‌ام چرا این آقا (با اشاره انگشت ضریح سیدکریمان را نشانه گرفت) هیچ کاری نمی‌‎کند؟ قبل‌ترها تا لب تر می‌کردم، موانع را برمی‌داشت. یادتان هست گره‌ هجرت ما به ری را چگونه باز کرد که؟ • لبم به خنده‌ی عشق باز شد ! گفتم : که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها ... سرش را آورد بالا و با تعجب نگاهم کرد! گفتم : بله آقا .. حالا اوضاع فرق کرده! شما از روزی که آمدی «ری» هر سحر لااقل دو سه ساعت با این آقا همنشینی ... انس و محبت و ارتباطی که امروز میان شما دو تاست با آن وقتها که ماهی یکبار از آن سرِ شهر می‌کوبیدی می‌آمدی زیارت، از فرش تا عرش فرق کرده! این خاندان عاشقی‌شان، آدمیزادی نیست که ... الهی است ! در کار عاشق‌هایشان ناز و کرشمه وارد می‌کنند! هر چقدر بیشتر بخری ... بیشتر به پایت می‌ریزند! • همچنان بهت زده نگاهم می‌کرد ! گفتم : اگر قبل‌ها می‌آمدی و می‌گرفتی و می‌رفتی ... ※ الآن باید مطمئن شود اگر بگیری ... نمی‌روی ! تا بدهد! ※ باید مطمئن شود؛ اگر دیر بدهد؛ به رفاقتش شک نمی‌کنی و عشق‌تان کمرنگ نمی‌شود! ※ باید مطمئن شود؛ اگر هم ندهد همانقدر با او خوشی که در این یکسال خوش بودی! ※ باید ثابت کنی همین عشق برای شادی‌ات کافی است! و قادر است غصه‌هایت را بشوید و ببرد. می‌دانی آقا : دنیای عاشق‌ها با همه‌ی دنیاها فرق می‌کند! 👍 قوانینِ اجابت دعا هم، برای عاشق‌ها فرق می‌کند! دیگر باید حواست باشد : همه مشکلات، می‌آیند برای محک عشق تو! امتحان عشق را که پاس کنی؛ مشکلات خود به خود حل می‌شوند : همین! @ostad_shojae
: ما تصمیم گرفته بودیم مهاجرت کنیم ! : «سرفصلِ اول رسانه‌هایِ جبهه حق» ✍️ ما تصمیم گرفته بودیم مهاجرت کنیم ! وقتی می‌گویم «مهاجرت» شاید ذهن شما برود به سمت یک کشور دیگر، یا یک شهرِ خیلی دور! نه ما تصمیم گرفته بودیم مهاجرت کنیم، از آن زندگی به این زندگی! از نظر جغرافیایی فقط از مرکز تهران به «ری» مهاجرت می‌کردیم! ولی این مهاجرت از یک زندگی کارمندیِ منظم با مختصاتی بی‌بالا و پایینِ زیاد، به یک زندگی پرچالشِ آخرالزمانی بود! یک زندگی جدیدِ ناشناخته، که نمی‌دانستیم این انتخاب، تازه شروعِ موج‌ها و طوفان‌های عجیب و غریبش است! • یادم هست اولین بار دوقلوهایم کلاس دوم بودند که این تصمیم را با آنها درمیان گذاشتیم؛ هراس جداشدن از محلّه و مدرسه و دوستان و ... چنان درجانشان پیچید که ترجیح دادیم قضیه را منتفی اعلام کنیم. امّا ما «اراده»ی رفتن داشتیم ! می‌خواستیم حالا که جایِ خالیِ یک لشکر مهدوی را قادریم پر کنیم؛ برویم تا شاید بتوانیم باری برداریم! من آن روزها نمی‌دانستم که؛ «بابا، تو قرار نیست بروی باری برداری؛ قرار است بروی بارهای سنگینِ روی خودت را یکی یکی در لابلای امتحان‌های زندگی جهادی، بِکّنی و زمین بگذاری و سبک بشوی! • برای تحقق «اراده‌ی رفتن»مان از یک نقطه کلیدی شروع کردم : شروع کردم کم کم برای بچه‌هایم با زبان و فهم خودشان از «آینده جهان» گفتم! از «اراده»ی خدا برای «آینده جهان» و شاخصه‌های زندگی آینده! اینکه در آن جهان، آدمها همدیگر را دور نمی‌اندازند، باهم قهر نمی‌کنند، همدیگر را به خاطر «منافع» نمی‌خواهند! بچه‌ها کم کم شاخصه‌های زندگی در دولت کریمه را شناختند، و هربار لابلای قصه‌ها سوال می‌کردند این جهان کِی می‌رسد پس؟ و من هربار جواب میدادم که این جهان وقتی می‌آید که هر کس سهم خودش را در ساختِ این آینده فهمیده باشد و نقشش را بعهده بگیرد و انجامش دهد. • یکسال طول کشید! که ما شبی لابلای قصه‌های شب‌مان، باهم به این نتیجه رسیدیم که ؛ حالا که ما نقش‌مان را فهمیده‌ایم؛ باید سهم‎‌مان را در «ساخت آینده» ایفا کنیم. و باهم رسیدیم به اینجا که نقش ما «آگاه کردنِ دیگران از نقشِ خودشان در ساخت آینده و ایفای آن است» چند ماه طول کشید تا ما مهاجرت کردیم! از همه‌ی آنچه بودیم... به همه‌ی آنچه امروز در آن نفس می‌کشیم؛ با افتخار ! چالش‌های زندگی مان شروع شد؛ و هربار که کم می‌‌آوردیم باز باهم حرف می‌زدیم و یادمان می‌آمد که ما «اراده‌ی نقش‌آفرینی در جهانِ آینده داشتیم» و باید هزینه‌های این اراده را بپردازیم! • حالا این را داشته باشید تا از دیروز برایتان بگویم! • جلسه‌ی ارزشمندی داشتیم که در آن جاهای خالیِ محتواهای شبکه‌های اجتماعی برای تولید استخراج شده بود و سرفصل‌وار برای تولید در اختیار ما قرار گرفت. امّا ذهن من درگیر یک «کُل» بود. یعنی یک سرفصل که همه‌ی این سرفصل‌ها را در خود جای دهد! یعنی : - هم قدرت توحیدمان را بالا ببرد، و آرامش‌مان را افزایش دهد! - هم روح همدلی و سخت کوشی و حمایت‌گری را در ما افزایش دهد تا دوران جنگ را به زیباترین شکل ممکن سپری کنیم! و... • سحر گفتم خدایا من میدانم که تو «اراده‌ی رفتن» کرده‌ای ! یعنی رفتن از این زندگی به زندگی در جهان آینده ... از جهانِ «طبیعت گرایی» به جهان «فطرت گرایی»! آیه پنج سوره قصص هم گواهش ...👇 ( ما اراده كرديم كه بر آن مردم ضعيف شده در روى زمين منّت گذاريم و آنان را رهبران مردم كرده و وارثانشان نماييم.) • حالا بهترین و زیباترین راه برای عبور دادنِ آرام و قدرتمند فرزندانِ امام زمان علیه‌السلام در سراسر دنیا که «طوعاً» به طلب میراندنِ ائمه‌ی کفر رسیده‌اند و آن را با هشتگ JUST DO IT دارند اعلام میکنند چیست؟ راهی که یک راه باشد اما همه سرفصل‌ها را در خود جای دهد! صبح طلوع کرد! و من فهمیدم باید از صبحی که خدا «اراده‌ی طلوع‌ِ» آنرا کرده حرف زد! «فهم آینده جهان» همان ترسی است که دشمن برای آن سالها ناتوی فرهنگی براه انداخت! فهمی که کلید تلاشِ بیشتر هر کدام از ما برای عبور از حوادث طبیعی مسیر است! خداوند «اراده کرده است که مستضعفانِ ستمدیده جهان را قوی گرداند» که گردانده ... و ما یکهفته است داریم به چشم می‌بینیم! و خداوند اراده کرده آنان را «وارثان جهان» گرداند که برای به ارث بردنِ چیزی باید صاحبِ قبلیِ آن بمیرد... و این جنگِ رسمیِ آخرالزمانی، جنگِ اراده هاست! باید برویم و در طرفِ اراده‎‌ی خدا بایستیم و نقش‌مان را درست ایفا کنیم. • اینگونه «از این زندگی به آن زندگی در دولت صالحان مهاجرت خواهیم کرد. با شکوه و افتخار» @ostad_shojae