📌٦٦ مورد در رابطه با #آخر الزمان از #نهج_البلاغه
🔅به نام خدا
#علائم_آخرالزمان:
🌱1. مردان و زنان شبیه یکدیگر میشوند در #پوشش و #آرایش
🌱2. مردان و زنان لباس #تنگ و #بدن_نما میپوشند
🌱3. #خونریزی بین مردم عادی میشود
🌱4.شعار #دین کهنه می شود
🌱5. به افراد #بد . احترام می گذارند
🌱6. #امر_به_معروف را #نهی و #ترک می کنند و می گویند به تو چه ربطی دارد
🌱7. در امور #دین و #خدا از مال کم هم دریغ می کنند و خرج نمی کنند
🌱8. #فاسق و #منافق عزیز می شوند
🌱9. آلات موسیقی در #مساجد و روی #قبرهانواخته می شود
🌱10. صف های نماز #جماعت مردم نشانه #نفاق می شود
🌱11. قرآن را #سبک می شمارند و نمی شناسند مگر با صدای آواز و غناك
🌱12. مردم از #عالمان_دین فرار میکنند
🌱13. مردم #بی_دین می شوند و از دنیا می روند
🌱14. افراد نادان #زمام_امور را به دست می گیرند
🌱15 . #صله_رحم از بین می رود و جایش را به #قطع_رحم می دهد
🌱16. افراد #فاجر و #فاسد زیاد میشوند
🌱17. بازارها به هم #نزدیک می شوند یعنی بازار تجارت و کسب
#کاذب می شوند
🌱18. تار و تنبور و نی را نیکو میشمارند و #آلات_موسیقی
همه جا ظاهر می شوند
🌱19. فقرا #آخرت خود را به #دنیا می فروشند
🌱20. مردم برای #رئیس شدن #حرص می زنند و #طمع دارند
🌱21. اطاعت بی چون و چرای #مردان از #همسرانشان زیاد می شوند
🌱22.پدرو مادر را #لعن و #نفرین می کنند
🌱23. #خیانت در مال شرکاءفراوان و #عادی می شود (کلاهبرداری)
🌱24. پرده #حیا از زنان برداشته می شود
🌱25. سکته و مرگ #ناگهانی زیاد می شود
🌱26. دین مردم #درهم و #دینار می شود و خدای مردم #شکمشان
🌱27. آشنایان در وقت #نیاز همدیگر را نمیشناسند
🌱28. مردم غذاهای خوب می خورند و جامه های زیبا و فاخر می پوشند
و با آن #فخر می فروشند
🌱29. مردان با #طلای حرام و #ابریشم حرام خود را زینت می کنند
🌱30. کودکان نسبت به بزرگترها و والدین #بی_حیا و #بی_ادب می شوند
🌱31. عالمان به حرفشان #عمل نمی کنند
🌱32. مساجدرا #نقاشی می کنند ظاهر مساجد #آباد ولی از نظر
هدایت و ارشاد #ویران است
🌱33. عیب کالا را #پنهان می کنند
🌱34. سوار شدن زنان بر روی #زینها (اعم از حیوان و غیر آن مثل
ماشین . موتور و......)
🌱35. سبک شمردن #زنا و هر رابطه دختر و پسر و زن و مرد و نا محرم #عادی می شود
🌱36. اسلام #غریب میشود و از اسلام فقط #نامی باقی می ماند
🌱37. امر به معروف را #زشت می شمارند و همه در #ترکش مساوی اند
🌱38. خرج کردن زیاد برای #دنیاشان و دریغ از خرج کردن برای #آخرت
🌱39. مومنین در این زمان #غمگین و #حقیر و #ذلیل می شوند
🌱40. نماز را #سبک شمرده و به #جماعت نمی خوانند
🌱41. موذن برای #اذان گفتن #پول می گیرند
🌱42. قرآن #مهجور و #متروک می شود فقها و عالمان به قرآن اندک
🌱43. #برکت از مال و جان مردم گرفته می شوند (جوانمرگ می شوند)
🌱44. افراد مورد #اعتماد و #امین کم می شوند
🌱45. مال حلال #کم می شوند
🌱46. کم فروشی #عادی می شود
🌱47. ازدواج #مرد با #مرد و #زن با #زن صورت میگیرد و عادی می شود
🌱48. فساد #عمومی می شود
🌱49. بیت المال وسیله #شخصی می شود
🌱50. مسکرات و نوشیدنی های حرام #حلال می شوند
🌱51. #زکات مال ترک می شوند همانند #خمس آن
🌱52. صاحبان مال و ثروت بزرگ #شمرده می شوند
🌱53. مردم قبور #شعراءرا محل #عبادت قرار می دهند
🌱54. هیچ چیز بهتر از #دروغ در آن زمان نمی باشد
🌱55. زبان #راستگو و #صادق کم است
🌱56. مردم #فرقه_فرقه شده و از اهل #نفاق تقلید می کنند
🌱57. موسیقی مطرب رواج می یابد و معمول می شود وکسی آن را #نهی نمی کند
🌱58. شرب خمرو می خوارگی می کنند
🌱59. زنان فرزندان خود را #رقاصه و #آوازه_خوان تربیت می کنند
🌱60. #طلاق زیاد می شود
🌱61. صورت مردم #انسانی اما دلهایشان #شیطانی است
🌱62. حرف حق را #تکذیب می کنند
🌱63. در #عروسی ها هر کاری بخواهند می کنند
از گناه . فساد . ساز. آواز و......
🌱64. از مردم جدا شوی تو را #غیبت می کنند
🌱65. بالا رفتن #قیمت_ها در آن زمان عادی می شود
🌱66. شنیدن آیات قرآن #سنگین می شود
💠سفارش امام صادق علیه السلام به راستگویی و امانت داری جهت برکت و افزایش رزق
🔻عبدالرحمن پسر سیابه میگوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستانش به در خانه ما آمد. پیش او رفتم. مرا تسلیت داد و گفت: عبدالرحمن! آیا پدرت چیزی از خود بجای گذاشته؟
گفتم: نه!
در این وقت کیسهای که هزار درهم در آن بود به من داد و گفت: این پول به عنوان #امانت نزد تو باشد و آن را برای خود سرمایه ای قرار بده و سود آن را به مصرف احتیاجات خود برسان و اصل پول را به من برگردان.
من با خوشحالی نزد مادرم رفتم و جریان را به او خبر دادم. شب که شد پیش یکی از دوستان پدرم رفتم. او برایم مقداری قماش خرید و مغازهای برایم تهیه کرد و من در آنجا به کسب و کار مشغول شدم و خداوند هم #برکت داد و روزی زیادی نصیب من فرمود تا اینکه موسم حج فرا رسید. به دلم افتاد به زیارت خانه خدا بروم. نزد مادرم رفته و گفتم مایلم به حج بروم. مادرم گفت: اگر چنین تصمیمی داری، ابتدا پول فلانی را بده سپس به مکه برو. من آن پول را آماده کردم و به آن مرد دادم.
آن شخص به من گفت: شاید این پول کم بود که برگرداندی. اگر چنین است بیشتر به تو بدهم.
گفت: نه! دلم میخواهم به مکه بروم از این رو مایل بودم اول امانت شما را به شما باز گردانم.
بعد از آن به مکه رفتم. پس از انجام اعمال حج به مدینه بازگشتم و به همراه عدهای خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم.
چون من جوان و کم سن و سال بودم در آخر مجلس نشستم.
هر یک از مردم سؤالی میکردند و حضرت جواب میدادند. همین که مجلس خلوت شد، نزدیک رفتم. حضرت فرمود: کاری داشتی؟
عرض کردم: فدایت شوم! من عبدالرحمن پسر سیابه هستم.
فرمود: حال پدرت چگونه است؟ عرض کردم: از دنیا رفت!
امام صادق علیه السلام خیلی افسرده شد و برای او طلب رحمت کرد و سپس فرمود: آیا از مال دنیا چیزی به جای گذاشته است؟
گفتم: نه! چیزی از خود به جای نگذاشته است.
فرمود: پس چگونه به حج رفتی؟
من داستان رفیق پدرم و هزار درهم را که من داده بودم به عرض حضرت رساندم. امام علیهالسلام مهلت نداد سخنم را تمام کنم. در میان سخنم
پرسید: هزار درهم پول آن مرد را چه کردی؟
عرض کردم: به صاحبش رد کردم.
فرمود: آفرین! کار خوبی کردی. آن گاه فرمود: میخواهی تو را سفارش و نصیحتی کنم؟
عرض کردم: آری!
امام علیهالسلام فرمود: (علیک بصدق الحدیث و ادأ الامانة... همواره راستگو و امانتدار باش... ) اگر به این وصیت عمل کنی، در اموال مردم شریک خواهی شد. در این هنگام میان انگشتان خود را جمع کرد و فرمود: این چنین شریک آنها میشوی.
عبدالرحمن میگوید: من سفارش آن حضرت را مراعات نموده و عمل کردم، در نتیجه وضع مالیم خوب شد و بجایی رسید که در یک سال سیصد هزار درهم زکات پرداختم.
بحار: ج ۴۷، ص ۳۸۴